سبک زندگی امام هادی(ع) چگونه بود؟
امام هادی علیه السلام در زندگی ۴۱ساله خود، یکی از دوران های پر فراز و نشیب حکومت اسلامی را سپری کردند؛ پیشوایی که از ۸سالگی به امامت رسید و در طول عمر شریفش، سالها در محاصره خلفای ستمگر بنیعباس بود و انواع و اقسام تهمتها و اهانتها را شنید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سالروز شهادت امام هادی علیه السلام شاید بهترین بهانه باشد برای مرور زندگی آن امام بزرگوار تا یادمان نرود که امامان ما چطور در مقابل انواع و اقسام تهدیدات و اهانتها زندگی با عزت را برای خود برگزیدند و چطور دشمنان و بدخواهانشان را خوار کردند. سوم رجب سالروز شهادت امام هادی علیه السلام است؛ بهترین فرصت برای دوباره شناختن یک الگوی کامل زندگی دینی.
خبرگزاری تسنیم در آستانه شهادت امام هادی علیه السلام گفتوگویی با حجتالاسلام علی نیلی، استاد حوزه و کارشناس دینی انجام داده است تا مرور درسها و نکتههای زندگی آن پیشوای بزرگ شیعیان، برای زندگی امروزمان پندآموز و راهگشا باشد.
برای آشنایی بیشتر با زندگی امام هادی علیه السلام خوب است شناخت کلی از زندگی خانوادگی آن حضرت داشته باشیم. آن حضرت در چه سالی متولد شدند و مدت امامت ایشان با دوران خلافت چه حکومتی همراه بود؟
امام علی النقی علیه السلام که به اسامی و عنوانهای گوناگونی مانند هادی، نقی و ابوالحسن ثالث شناخته میشوند، فرزند امام جواد علیه السلام و حضرت سوسن سلامالله علیها هستند که طبق روایت مستند و معتبری در پانزدهم ذیالحجه در سال 212 هجری در شهر مدینه به دنیا آمدند.
از آنجایی امام جواد علیه السلام بسیار زود به شهادت رسیدند، امام هادی علیه السلام تقریباً هشتساله بودند که به مقام شریف امامت نائل شدند و امامت ایشان درمجموع 33 سال بوده است.
دوران امامت امام هادی علیه السلام با سختیها و سنگاندازیهای فراوان دستگاه حکومت عباسی همراه بود. هرچند که در آن دوران، حکومت عباسی بسیار مشوش و آشفته شده بود و در خلیفههای آن دوران یکی پس از دیگری بر سر کار میآمدند و با دسیسهها و دشمنیهای دیگری خیلی زود از کار بر کنار میشدند.
بیشتر بخوانید: نیمروز طول کشید تا امام هادی(ع) از صف شیعیان در پل بغداد عبور کنند
با این توضیحات، آن دوره از حکومت بنیعباس مغشوش بوده و امام هادی علیه السلام فرصت مغتنمی برای هدایت مردم به دست میآوردند.
درست است. امام هادی علیه السلام مانند سایر ائمه اطهار علیهم السلام هیچ فرصتی را برای هدایت مردم از دست ندادند و با وجود آزارها و کنترل مداوم دستگاه حکومت، مسئولیت امامت و هدایت جامعه را به بهترین نحو ممکن انجام دادند.
البته باید توجه داشت که خلفای عباسی هم در عین اینکه دچار مشکلات درونی حکومت بودند، مقام امامت را تحمل نمیکردند و امام هادی علیه السلام را به شدت کنترل میکردند. یکی از خلفای معاصر آن حضرت، معتصم برادر مأمون بود که از سال 217 تا 227 هجری حکومت کرد. بعد از او پسرش واثق از 227 تا 232 حکومت کرد. سپس برادر واثق به نام متوکل تا سال 248 بر تخت حکومت نشست. در سال 248 هجری، منتصر پسر متوکل شش ماه حکومت کرد. سپس پسرعموی او به نام مستعین حکومت را غصب کرد تا سال 252 هجری خلیفه شد. در سال 252 هم معتز، پسر دیگر متوکل حکومت را گرفت و تا سال 255 هجری خلیفه بود. تا اینکه همان ملعون، امام هادی علیه السلام را در سن 41 سالگی در شهر سامراء با زهر مسموم کرده و به شهادت رساند.
امام صبر و هدایت
خوب است چند برش کوتاه از زندگی دهمین امام داشته باشیم. یکی از پرسشهایی که در مورد آن حضرت ایجاد میشود، این است که با توجه به دوران زندگی پر از سختی و آزار دستگاه حکومت، ایشان در مقابل توهینها چه رفتاری داشتند؟
تعادل در رفتار با فرد توهینکننده از چیزهایی است که این روزها باید بسیار ترویج شود. درست است که گاهی در برابر توهینکننده باید صبور و بردبار باشیم، اما وقتی پای آبرو و دین به میان میآید، سکوت و صبر جایز نیست.
نمونه بارز و الگوی این رفتار، زندگی امام هادی علیه السلام است. نقل است درباریان و دولتمردان عباسی به پیروی از متوکل ، امام هادی علیه السلام را به اشکال مختلف مورد اذیت و آزار قرار میدادند. ازجمله این افراد، احمد بن خصیب وزیر عباسیان است. او که فردی تنگنظر و ستمگر بود پیوسته سعی در اذیت و آزار امام هادی علیه السلام داشت. نمونهاش مشاجره او با پیشوای دهم شیعیان درباره خانه مسکونی آن حضرت است که به ناحق اصرار میکرد امام از خانه خود بیرون رفته و آن خانه به وزیر عباسی تسلیم کند.
امام هادی علیه السلام در برابر خواسته ناحق او برایش پیغام تهدیدآمیزی فرستاده و نوشتند: «به همین زودی چنان زمینگیرت کنم و در پیشگاه خدا در موقعیتی قرارت دهم که چیزی برایت باقی نماند.» چند روز طول نکشید که همان وزیر به مرگ سخت و ناگهانی دچار شد و خداوند نابودش کرد.
یا مثلاً عقیده علی بن حسکه درباره امام هادی علیه السلام این بود که خدا و خالق و مدبر جهان هستی است! درواقع او با این حرف دروغین، زمینه انحراف در دین را به وجود میآورد. امام که این ادعاها را شنیدند، فرمودند: «ابن حسکه، که لعنت خدا بر او باد دروغ گفته. من او را از دوستان و پیروان خود نمیدانم. او را چه شده؟! خدا لعنتش کند. سوگند به خدا که محمد و پیامبران پیش از او را جز به آیین یکتاپرستی و امر به نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده.من از کسی که چنین سخنانی میگوید، بیزاری میجویم و از چنین گفتاری به خدا پناه میبرم. شما نیز از چنین فردی دوری گزینید و او را در فشار و سختی قرار دهید.»
نصیحت امام هادی علیه السلام
ماجراهای گوناگونی درباره نحوه نصیحت کردن ائمه اطهار شنیدهایم. ائمه و به خصوص امام هادی علیه السلام چگونه مردم را نصیحت میکردند که باعث هدایت آنها میشد؟ درواقع میخواهیم بدانیم با افراد لجوج و سرکش چگونه باید رفتار کنیم؟ و آیا در زندگی و سیره امام هادی علیه السلام نکته و درسی برای این منظور وجود دارد؟
نصیحت کردن ازجمله کارهایی است که نیاز به مهارت و توانایی دارد تا در مخاطب اثرگذار باشد. گاهی مشاهده میکنیم که فردی قصد نصیحت و هدایت دیگری را دارد اما نهتنها موفق نمیشود او را به مسیر درست هدایت کند، بلکه بر سرکشی و لجبازی او میافزاید. در این مورد باید دقت شود که نصیحت کردن با زور و اجبار تفاوت دارد و اجبار مسیر هدایتی اهلبیت علیهم السلام نبوده است.
مدل پندآموزی و هدایت کردن امام هادی علیه السلام چگونه بود؟
برای اینکه متوجه مدل هدایت کردن امام هادی علیه السلام در برابر افراد لجوج و سرکش شوید، به یک ماجرا اشاره میکنم. بریحه عباسی، پیشنماز دستگاه خلافت در مکه و مدینه در حضور متوکل عباسی بود. او از شخصیت امام هادی علیه السلام و خطر ایشان در میان شیعیان به شدت انتقاد کرد و از خلیفه خواست که امام هادی علیه السلام را از مدینه تبعید کند و همین طور هم شد.
هنگامی که امام هادی علیه السلام را از مدینه به سمت سامرا میبردند، بریحه با امام همراه بود و به حضرت گفت: «میدانی که عامل تبعید تو به سامرا من بودم. قسم میخورم اگر شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین یا یکی از درباریان و فرزندان او ببری، تمامی درختانت را در مدینه آتش میزنم و خدمتکارانت را میکشم و چشمههای مزارعت را کور خواهم کرد. بدان که این کارها را میکنم.»
امام هادی علیه السلام در مقام موعظه و نصیحت به او چنین فرمودند: «نزدیکترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم. من شکایت تو را که بر خدا عرضه کردم، نزد بندگانش نخواهم برد.» وقتی بریحه این سخنان حکیمانه و موعظهآمیز امام را شنید، به پای حضرت افتاد و با تضرع و انابه تقاضای بخشش کرد. امام نیز در جواب فرمودند: «تو را بخشیدم.»
عبادت عبد صالح خدا چگونه بود؟
یکی از گرفتاریهای اکثر ما که البته چندان به آن توجه نداریم، مدل نماز خواندن است. نماز که میخوانیم انگار همه کارهای نکرده و عقبافتاده دنیا یادمان میآید. حکایت همان داستان معروف «نماز خربزه» است که شهید دستغیب به آن اشاره کرده؛ آنجا که امام جماعتی وسط نمازش فکر انتخاب خربزهای بود که در مسیر دیده بود و قصد داشت آن را در مسیر برگشت از میوهفروشی بخرد. برای حل این مشکل چه باید کرد؟ امام هادی علیه السلام چگونه خدا را عبادت میکرد؟ آیا ما هم میتوانیم به آن حضرت تأسی کنیم که نمازمان، همان نماز مقبول باشد؟
بله. خیلی وقتها ما هم مثل آن نمازگزار میشویم. کارهای عقبافتاده یادمان میآید و وسط نماز برای زندگی و خانواده و کارهایمان تصمیمگیری میکنیم. موقع حمد و سوره خواندن، فکر و ذکرمان جواب دادن به نیش و کنایه همکار و همسایه است و فکر موعد چکمان را میکنیم.
نقل کردهاند امام هادی علیه السلام به پروردگارش روی میآورد و شب را با حالت خشوع به رکوع و سجود سپری میکرد و بین پیشانی نورانیاش و زمین جز سنگریزه و خاک حائلی وجود نداشت. یکی از دعاهای مهم و منتسب به آن حضرت این است که پیوسته تکرار میکردند: «الهی مسیء قد ورد و فقیر قد قصد، لاتخیب مسعاه و ارحمه و اغفرله خطاه» به این معنا که: «خدایا! گنهکاری بر تو وارد شده و تهیدستی به تو روی آورده. تلاشش را بینتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار ده و از لغزشش درگذر.» توجه داشته باشید که امام هادی علیه السلام به عنوان امام معصوم این دعا را با تمام وجود و با اعتقاد میخواندند و از آثار و برکات آن بهرهمند میشدند. این مدل بندگی کردن در برابر خداوند میتواند اثرات بسیار بزرگی در زندگی ما داشته باشد که نماز ما را کامل میکند و در همه مدتی که مشغول کارها و زندگی روزمره هستیم، متوجه خالق و ناظرمان خواهیم بود.
برخورد با غلوکنندگان
اشاره کردید که شخصی امام هادی علیه السلام را به عنوان خدا معرفی میکرد. برخورد امام هادی علیه السلام با افراد غلوکننده و به اصطلاح غالیان چگونه بود؟
گاهی اوقات در بعضی محافل و هیئات شعرهایی میشنویم و لفظها و عباراتی به گوشمان میخورد که اغراق و زیادهگویی است. یک مدعی مداحی، خودش و سینهزنان را عبد فلان معصوم میخواند و آن یکی میگوید ما سگ درگاهشان هستیم. یک نویسنده یا یک سخنران هم چنان توصیفات عجیب و غریب و بیپایه و اساسی به هم میبافد و یک معصوم را چنان بالا میبرد که نعوذبالله با خدا برابری میکند. در فرقههای انحرافی اینجور آدمها کم نیستند. موضوعی که در زمان امام هادی علیه السلام هم وجود داشته که به آنها میگفتند «غلات». یعنی کسانی که درباره امام غلو میکردند و ایشان را دارای مقام خدایی میدانستند. امام هادی علیه السلام با این افراد به مبارزه علمی و فرهنگی میپرداختند. نقل است یکی از اعضای این گروه به نام محمد بن نصیر فهری میگفت امام هادی علیه السلام خالق و پروردگار جهان است. امام این گروه را لعنت کرد و کافر و منحرف نامید.
چطور رفیقی را میپسندید؟
همنشینی با این افراد و حضور در این نوع هیئتها چه تأثیری دارد؟
شاید حواسمان نباشد. یلی وقتها جایی مینشینیم و با کسانی همصحبت میشویم که خودمان هم باورمان نمیشود که تأثیر این همنشینی ممکن است همان تأثیر زغال خوب و رفیق ناباب را داشته باشد. میدانیم که رفیق و جمع خوبی را انتخاب نکردهایم اما باز هم به خودمان امیدواری میدهیم که این فقط یک همنشینی صرف است و تأثیری روی رفتارمان ندارد.
ابوهاشم جعفری از شاگردان و اصحاب برجسته امام رضا علیه السلام و امام هادی علیه السلام بود. روزی امام هادی علیه السلام او را دیدند و قاطعانه به او فرمودند: «چرا تو را نزد عبدالرحمان بن یعقوب میبینم؟» ابوهاشم گفت: «عبدالرحمان دایی من است.» امام فرمودند: «عبدالرحمان درباره خدا سخن نادرست میگوید و ذات پاک خدا را به صورت جسم توصیف میکند. یا با او همنشین شو و ما را واگذار یا با ما باش و او را واگذار!»
ابوهاشم گفت: «او هر چه میخواهد بگوید. به من چه زیانی میرساند، وقتی که من عقیدهای به گفتارش نداشته باشم؟» امام پاسخ دادند: «آیا نمیترسی که عذابی بر او فرود آید و آن عذاب تو را هم فرابگیرد؟»
چطور مدیر و مسئولی بودند؟
این روزها موضوع حقوقهای نجومی و دست بردن در بیتالمال همچنان داغ است. میدانیم که همه درآمدهای اسلامی مانند خمس و زکات مردم به دست امام هادی علیه السلام میرسید. آن حضرت با بیتالمال چه میکردند و آیا سهمی برای خود برمیداشتند؟
امام هادی علیه السلام رهبر شیعیان و بزرگ خاندان بنیهاشم بودند. درآمدهای اسلامی همه به دست ایشان میرسید و میتوانستند از آن بهرهمند شوند. چراکه حق ایشان بود اما آن شبی که به خانهاش هجوم آوردند، چیزی از مال دنیا در بساط نداشتند. امام هادی علیه السلام را تنها یافتند با پشمینهای که همیشه بر تن داشتند و خانهای که در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشمگیری دیده نمیشد. کف خانهاش خاکپوش بود و بر سجاده حصیری خود نشسته، کلاهی پشمین بر سر گذاشته و با پروردگار مشغول نیایش بودند.
علی بن حمزه میگوید: «ابوالحسن علیه السلام را دیدم که به سختی مشغول کشاورزی است؛ به گونهای که عرق از سر و رویش جاری است. از ایشان پرسیدم کارگران شما کجایند که شما اینگونه خود را به زحمت انداختهاید؟ در پاسخ فرمودند آن کس که از من و پدرم برتر بود، با بیل زدن در زمین خود روزگار میگذراند. دوباره عرض کردم منظورتان کیست؟ فرمودند رسول خدا، امیرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان کار میکردند. کشاورزی ازجمله کارهای پیامبران، فرستادگان، جانشینان آنان و شایستگان درگاه الهی است.»
انتهای پیام/