قرائت قرآن راه تعالی درجات بهشت است
آیت الله جوادی آملی در بیانات خود همواره انس با قرآن کریم را مورد توجه و تاکید قرار می دهند تا آنجا که با استناد به احادیث و روایات می فرمایند: قرائت قرآن راه تعالی درجات بهشت است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، آیت الله جوادی آملی در بیانات خود همواره انس با قرآن کریم را مورد توجه و تاکید قرار می دهند تا آنجا که با استناد به احادیث و روایات ائمه معصومین(ع) می فرمایند: قرائت قرآن راه تعالی درجات بهشت است. اما در این میان معظم له شرایط درست قرائت قرآن و نحوه صحیح انس معنوی با این کتاب آسمانی را از الزامات برقراری ارتباط سازنده با قرآن ذکر می کنند که در ادامه، این مطلب را از لسان وی پی می گیریم:
توانایی انسان در نورانی کردن زمین و زمان خود
انسان آن قدرت را دارد که گذشته از اینکه خود را نورانی کند زمان و زمین خود را هم نورانی کند، اینطور نیست که انسان تابع زمان خود باشد یا تابع سرزمین خود باشد. افراد عادی در هر زمینی که زندگی میکنند، زمینی فکر میکنند و تابع سنّت آن سرزمین هستند یا در هر عصر و زمانی که به سر میبرند در رَهن همان زمان میباشند؛ امّا افراد میانی و برجسته میتوانند آن زمین خودشان، چه خانه, محلّه، روستا و شهرشان و چه کشور و قارّهشان را نورانی کنند، این سرزمین را انسان میتواند نورانی کند و اگر در یک زمان و عصری به سر میبرد، افراد عادی تابع سنّت آن عصر میباشند، ولی مردان میانی ـ چه رسد به مردان اوحدی ـ اینها میتوانند عصر خودشان را نورانی کنند.
تأثیر تلاوت قرآن در نورانیت خانهها
بیانی از وجود نورانی پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) رسیده است که فرمود شما بکوشید خانه و آن محلّی که زندگی میکنید را نورانی کنید: «نَوِّرُوا بُیُوتَکُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآن».[1] به این فکر نباشید که خانه آن مکان و آن زمین شما را روشن کند، شما آن زمین را روشن کنید. زمین در برابر انسان اصل نیست، زمان در برابر انسان اصل نیست؛ این متمکّن است که مکان را شرف میدهد و این متزمّن است که آن زمان را حیثیت میبخشد. فرمود شما میتوانید خانه خود را روشن کنید؛ اصلِ این مطلب در سوره مبارکه «نور» آمده است. در سوره مبارکه «نور» بعد از اینکه «الله» را به عنوان ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ معرفی کرد که فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، فرمود رابطه شما با آن نورِ «الله» بسیار دشوار است، این نور یک نور دیگری دارد ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾[2] که این ضمیر به نور برمیگردد نه به «الله» , حساب «الله» جداست ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است، مَثل نورِ خدا این است؛ آنگاه این نور خدا که مَثلی دارد، در خصوصیتهایی است ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؛ [3] مثل مسجد و مثل حرم و مانند آن. این نورِ نور در مراکز خاص است، چرا و به چه مناسبت مسجد مقدس است؟ به چه مناسبت حرم مقدس است؟ چرا ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؟ چرا مسجد محترم است؟ چرا حرم محترم است؟ برای اینکه ﴿فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا﴾، [4] چون نمازگزارها به مسجد میآیند و نماز میگذراند مسجد قداست پیدا کرد، چون معصوم در حرم آرمیده است حرم آبرو پیدا کرد، چرا ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؟ برای اینکه ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ﴾.بنابراین اینطور نیست که مسجد ذاتاً قداست داشته باشد و انسانها به وسیله مسجد مقدس شوند، انسانها با عبادتشان به مسجد قداست میدهند؛ اگر نمازگزار و نمازی نباشد، قداستی برای مسجد نیست، فقط نام مسجد است و اگر انسان کاملی در جایی نیارمد آن دیگر حرم نیست، وقتی از مکّه نام میبرد ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾؛ اگر سوگند به مکّه است، به احترام پیغمبری است که در مکّه به سر میبرد، این متمکّن است که فضای مکّه را نورانی کرد، این نمازگزاران هستند که فضای مسجد را نورانی میکنند و این انسانهای کامل هستند که حرمها را نورانی میکنند، این انسان است که مکان را نورانی میکند، چه اینکه همین انسان عصر و زمان و زمانهٴ خود را نورانی میکند. اگر گفتند عصر نبوّت یا عصر ظهور حضرت یکی از مصادیق بارزهٴ ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ﴾ است، به همین مناسبت است. عصری که نبیّ ظهور میکند، قابل سوگند است؛ عصری که ولیّ ظهور میکند، قابل سوگند است.
پیامدهای مأنوس نبودن با قرآن
سوگند به آن عصری که در آن نبوّت ظهور کرده و میکند، ولایت و امامت ظهور کرده و میکند، پس این انسان است که میتواند محلّ زیست خود را روشن کند! این بیان نورانی رسول خدا(ع) که فرمود: «نَوِّرُوا بُیُوتَکُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا»؛ ما یک قبرستان داریم، یک آرامگاه خانوادگی داریم و خانهای هم در شهر و روستا داریم، اگر خانهای در آن قرآن خوانده نشود و آیات الهی تلاوت نشود، آن یک مقبره خانوادگی است که چند مُرده در آن هستند! منتها مردهای که حرف میزنند! خانهای که در آن قرآن خوانده نشود، خانهای که در آن کلام الهی تلاوت نشود چنین است، فرمود خانههایتان را قبرستان قرار ندهید! فرقی بین اینجا و مقبره خانوادگی نیست!
یک بیان نورانی از وجود مبارک حضرت امیر هست که فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»، بعضیها یک جنازه عمودی هستند و بعد میشوند جنازه افقی؛ فرمود بعضیها یک مُرده متحرّک هستند «ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء». اگر بیان پیغمبر (ص) است فرمود: «وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا» و اگر بیان نورانی امیرالمؤمنین(ع) است فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»، پس انسان میتواند خانه خودش را نورانی کند! فرمود یهودیها تازه آنهایی که اهل عبادت بودند عبادتشان را در کلیسا و کنیسه میگذراندند، ترسا و یهود کارشان این بود؛ ترسا و یهود بیراهه رفتند و خانهشان را مرکز عبادت قرار ندادند. به ما گفتند نوافل را در خانه بخوانید و فرائض را در مسجد بخوانید، خانهتان جای تلاوت قرآن باشد، پس انسان طبق این بیان نورانی میتواند آن مکانی را که زندگی میکند نورانی کند. اگر در سوره مبارکه «نور» خدای سبحان بعضی از مکانها را محترم شمرد و گفت: ﴿بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ سبب آن را هم ذکر کرد، چون مردان الهی در آن خانه هستند! حتی قداستِ مسجد هم به وسیله نمازِ نمازگزاران است! اگر مکانی به عنوان مسجد ساخته شد، ولی کسی در آن نمازی نخواند، این چه قداست و برکتی دارد!؟ صِرف نام مسجد که قداست نمیآورد، قداست آن برای این است که در آنجا سجده میشود، رکوع میشود و نماز خوانده میشود.
این آیه سوره «نور» به خوبی روش میکند که اگر سؤال شود که چرا آن بیوت ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ است؟ جوابش این است که ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ﴾، این مردان الهی هستند که با عبادتشان آن مراکز زیست خود را برکت میدهند. در مکّه هم که همینطور است! فرمود مادامی که تو در مکّه هستی، مکّه گرامی است؛ عصر هم که عصر نبوّت باشد یا عصر ظهور ولایت حضرت ولیّ عصر(اروحنا فداه) باشد، آن زمان به برکت نبیّ یا وصیّ حرمت پیدا میکند، این انسان است که میتواند شرف ببخشد! اگر «سماوات و أرض» خلق شدند، برای آن است که خلیفهٴ خدا در اینجا آنها را مدیریت کند و همچنین تنظیم امور روزگار را ذات اقدس الهی مرهون عبادت عابدان دانست، فرمود: ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ﴾؛ فرمود شما میتوانید با عبادتهایتان، با درست رفتار کردنتان، با صداقتتان، با امنیت و امانتتان طرزی زندگی کنید که همه نیازهای شما برآورده شود. فرمود آسمان و زمین مرکز روزی هستند، یک؛ مخزن الهی هستند، دو؛ کلید این مخزن به دست خداست که ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، سه؛ ـ این «مقلاد» یعنی کلید ـ کلید به دست ذات اقدس الهی است، فرمود خدایی که به دست او کلید آسمانها و زمین است، اگر شما بیراهه نرفتید و راه دیگران را نبستید، اگر نگفتید کار چیز بدی است، اگر نگفتید مگر من میتوانم کارگری کنم، اگر نگفتید تولید چیز بدی است و ما باید از بیگانه بیاوریم، اگر به خودتان استقلال بخشیدید، درست راه رفتید و سعی کردید از بیگانه و کفار بینیاز باشید ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است.
دعا کلید گشایش درهای رحمت الهی
این ماه ماه دعاست، به ما گفتند بعضی از کلیدها را خدا به دست شما داده است. مخزن الهی یعنی «مَفتح» و کلید یعنی «مفتاح»؛ هم «مفاتِح» که مخزن است برای اوست و هم «مفاتیح» که کلیدهاست به دست اوست؛ این کلید را ذات اقدس الهی بدون تفویض به افرادی که اهل نیایش و دعا هستند عطا میکند! فرمود اگر میخواهید باسواد شوید، مخزنِ علم کلیدی دارد و کلید آن هم سؤال است، بپرسید! مستحضرید سؤال علمی از هر انسانی صادر نیست، چون «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم».اگر کسی شوق فهمیدن نداشته باشد، اهل فهم و اهل اینکه مطلب عمیق را درک بکند نباشد، به دست او کلید نخواهند داد، او هرگز هوس عالِم و ربّانی شدن در سر نپروراند، او عالِم نخواهد شد، یک آدم عادی درمیآید. اگر کسی دغدغه فهمیدن دارد، استعداد فهمیدن دارد و برای فهمیدن جان میدهد، خدا به دست او به عنوان «حُسْنُ السُّؤَال» کلید میدهد، «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم» و اگر اهل فهمیدن اسرار الهی و حلّ مشکلات خود و دیگران است، کلیدی به نام دعا به او عطا میکند که دعا کلید گشایش است؛ همانطوری که عمود دین نماز است و ستونهای کوچک به نام دعا که تعبیر شده است از دعا به عنوان عمود،از دعا به عنوان مفتاح هم یاد شده است. فرمود مخزن الهی پُر از نعمت است و اگر بخواهید که مشکلاتتان حل شود کلیدی دارد به نام دعا، این کلید به دست شماست! این ماه که محفوف به رحمت است، شب، روز، «بینالطلوعین» , قبل از ظهر، بعد از ظهر و «عندالزوال» آن پیچیده به رحمت است که از هر راهی وارد شوید وارد رحمت میشوید، ماه استجابت دعاست. فرمود دعا کلید گشایش درهای رحمت الهی است، پس اگر کسی خواست اهل فهم شود به این شرط که درد فهمیدن داشته باشد، کلید آن سؤال است و اگر خواست سؤال علمی کند، مقداری باید تلاش و کوشش کند و به راه بیفتد.
به ما گفتند قرائت قرآن راه تعالی درجات بهشت است. این روایت را هم از وجود مبارک پیغمبر(ص) نقل کردند که «فَإِذَا دَخَلَ صَاحِبُ الْقُرْآنِ الْجَنَّةَ قِیلَ لَهُ ارْقَأْ وَ اقْرَأ»، نه «اقْرَأْ وَ ارْقَ»! به مردان بهشتی میگویند یک درجه بالا بیا و بخوان، چون پایین هستی توفیق قرائت قرآن به دست شما نمیآید. نمیگویند قرآن بخوان تا بالا بیایی، میفرمایند اول یک مقدار بالا بیا که باید بفهمی قرآن چیست، تلاوت قرآن یعنی چه، کلام چه کسی را داری میخوانی، کتاب چه کسی را داری میخوانی، شرایط قرائت را پیدا بکن «ارْقَأْ» بالا بیا! «وَ اقْرَأ» بخوان! این بیان نورانی حضرت است که فرمود: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَکُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن». شما اگر بخواهید قرآن بخوانید در نماز یا غیر نماز و بگویید ﴿إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ﴾، وضو گرفتن تنها کافی نیست، دهان را پاک کنید، نه دندان را! آن پاک کردن دندان با مسواک است و ثواب خاصّ خودش را دارد، فرمود دهان را پاک کنید: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَکُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن»، مگر نمیخواهید قرآن از اینجا عبور کند؟ از دهان آلوده اگر قرآن عبور کند مثل اینکه از یک فلزّ و لولهای آلوده آب تمیز عبور کند، به هر حال آلوده میشود! فرمود دهان را پاک کنید! حرف بد از این دهان درنیاید! دروغ و فحش و خلاف و مسخره کردن از این دهان درنیاید! غذای ناپاک از این دهان فرو نرود! این غذا، غذای طیّب و طاهر باشد تا قرآن تلاوت کنید «طَهِّرُوا أَفْوَاهَکُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن»؛ با این حال نماز و قرآن میخوانیم، دعاهایی که مشتمل بر قرآن است را میخوانیم، خود قرآن را هم میخوانیم. فرمود اگر به بهشتی گفتند بالا بیا و بخوان، نه بخوان و بالا بیا، از آن جهت است که خواندنِ قرآن یک مقدار مشروط به بالا آمدن است. اگر فرمود: ﴿تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ﴾یا ﴿تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ﴾، از همان اول به ما گفتند بالا بیا تا بتوانی بخوانی! به اهل کتاب فرمود: ﴿تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ﴾ و به همه ما هم فرمود: ﴿تَعالَوْا أَتْلُ﴾؛ یعنی یک قدم بالا بیایید تا دستتان به این حرف برسد! ﴿تَعالَوْا أَتْلُ﴾؛ این «تعال، تعال» یک تعبیر رایج عربزبانها بود. الآن منطقههایی که ـ شما مستحضرید ـ در دامنههای کوه، روستا هست، این منطقههایی که یک مقدار برجسته است، دامنه کوه است و آنجا خانه مردم روستایی است، دشت پهنی که دارند آنجا جای کشاورزی آنهاست، همه منطقهها همینطور بود، این جوانها و این مردم و این بچهها روز که میشد از خانهها میآمدند در دشت یا مشغول بازی یا مشغول کار بودند، شب که میشد اولیای اینها به این بچهها میگفتند: «تعال»؛ یعنی بیایید بالا، اگر همسطح باشد میگویند «الیّ»؛ امّا اگر بالا باشد میگویند «تعال». در این شعر که گفتند:
چو سرو و سنبله بالاروش کن ٭٭٭ بنفشه وار سوی پست منگر
همینطور است! در بین این گیاهان میگویند بنفشه همیشه سرش خم است؛ امّا سرو و سُنبله به طرف بالا نگاه میکنند. میگویند اگر میخواهید ترقّی کنید یک مقدار باید بالانگر باشی، بالا بیا تا ببینی و به بهشتی هم میگویند بالا بیا و بخوان! «ارْقَأْ وَ اقْرَأ»؛ منتها توان بالا آمدن را باید در دنیا تهیه کند، آنجا راهی برای کسب عمل صالح نیست؛ هر کسی هر درجهای که در دنیا فراهم کرده است، مهمان همان درجه است. بنابراین انسان میتواند در زمان خودش اثر بگذارد، در زمین خودش اثر بگذارد، جامعه و شهر خودش را نورانی کند. این در امکانات انسان هست، چرا ما از این فرصت بهره نبریم!؟ دستِ بگیر را خدا دوست ندارد «الْیَدُ الْعُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الْیَدِ السُّفْلَی». آدم اگر بتواند در شهری زندگی کند که دیگران در سایه نور او به سر میبرند، چرا ما او نباشیم؟ در زمانی زندگی کند که دیگران از نور او بهره ببرند، چرا ما آن شخص نباشیم؟ فرمود: «الْیَدُ الْعُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الْیَدِ السُّفْلَی»، برای همه ممکن است که طرزی زندگی کنند که دیگران در کنار سفره او باشند. حاتم طایی شدن خیلی مهم نیست، شکمِ مردم را پُر کردن آن بخشی از فضیلت را دارد؛ ولی جان مردم، عقل مردم، روح مردم، فکر مردم را پُر کردن «وَ اجْعَلْ ... قَلْبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّما» یا «امْلَأْ قَلْبِی حُبّاً لَکَ» آن مهم است! آدم بتواند این خلأ فکری جامعه را برطرف کند، جامعهای که گرفتار خلأ فکری نیست، نه راه کسی را می بندد، نه بیراهه میرود، نه از تحریم می هراسد و نه از تهدید، بلکه مستقل خواهد بود، نظام اسلامی هم باید همین طور باشد، راه باز است.
از خانه شروع کردن و به محلّه و کوی و برزن رسیدن و به کشور رسیدن، این راهها ممکن است. فرمود شما میتوانید اینچنین باشید و بدانید که حرمت مسجد به وسیله شماست، این کم مقامی نیست! این ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾، مصداق بارز این ﴿بُیُوتٍ﴾ مسجد است و حرم است و امثال آنها؛ این جمله بعد، جواب سؤال مقدّر است که چرا این بیوت مقدس هستند؟ چرا این بیوت ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾؟ چرا خدای سبحان این خانه را رفیع میکند؟ چون ﴿یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ﴾، این جواب آن سؤال مقدّر است؛ یعنی اگر یک سلسله خانهها اینطور است و در مقابل یک سلسله عصرها و زمانها اینطور است، برای اینکه مردان الهی در آن زمان و زمین زندگی میکنند، انسان هم میتواند این چنین باشد و این راه هم باز است! این هم ﴿فَاسْتَبَقُوا﴾ است، هم ﴿سارِعُوا﴾ است و فرمود راه باز است ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾؛ اگر مسافت و میدانی باشد به مساحت آسمان، نه جا برای تصادف است، نه جا برای تزاحم است و نه جا برای رقابت بیجاست، هر چه انسان بخواهد سریعتر برود راه باز است، فرمود مسابقه بدهید؛ یعنی میدان مسابقه این است؛ حالا اگر کسی خواست متواضع باشد، باتقوا باشد یا ده میلیون نفر در یک شهر جمع شدند و همهشان میخواهند متواضع و عادل باشند، هیچ زحمتی نیست! امّا دو نفر اگر خواستند صدرنشین باشند، اولِ دعواست! فرمود، در میدان مسابقه فضیلت ﴿عرضها السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾ است، چنین میدانی است! بهشت اینچنین است که هیچ تزاحمی نیست.
در جهنم اولِ تزاحم است، چون جهنمیها را در جای بسته و تنگ عذاب میکنند ﴿مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ﴾، اینطور نیست که به اینها جای باز و گسترده بدهند و بگویند اینجا باش و بسوز، این بسته است و مکان محدود ﴿مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ﴾، پس این فشار برزخی و فشار جهنمی هم دامنگیر اینهاست. بنابراین انسانی که شرح صدر دارد میتواند در بهشت زندگی کند و فضای زندگی خود را بهشتی کند، عصر خود را بهشتی کند و دیگران را در این فضای نورانی جا دهد؛ این مقام، مقام انسانیّت است که وجود مبارک پیغمبر(ص) آن حدیث نورانی را فرمود که خانههایتان را آرامگاه قرار ندهید! فرق است بین آرامگاه که چند مُرده در آن هستند با خانههای شخصی «وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا»، چند نفر هستند که در یک آرامگاه زندگی میکنند، برای اینکه خبری از قرآن و نماز در آن خانه نیست؛ فرمود این قبرستان است! اینجا آرامگاه خانوادگی است! شما میتوانید خانههایتان را مثل مسجد و حرم نورانی کنید!
منبع:مهر
انتهای پیام/