نقد یک قیاس نادرست در پرتو جامعه‌شناسی تاریخی

نقد یک قیاس نادرست در پرتو جامعه‌شناسی تاریخی

ماهیت صلح امام حسن(ع) هرگز به‌معنای پایان مقاومت یا پذیرش سلطه نبود، بلکه به‌منزله تغییر شکل مبارزه در شرایط خاص بود. امام با واقع‌بینی نسبت به محدودیت‌ها، تاکتیکی را برگزید که بستر تاریخی برای استمرار جبهه حق فراهم کند.

خبرگزاری تسنیم ـ علی باشتنی سبزواری؛ سالروز صلح امام‌حسن مجتبی(علیه‌السلام)، همواره یکی از مهم‌ترین مقاطع در تاریخ اسلام به‌شمار می‌آید؛ مقطعی که در نگاه نخست، ممکن است نشانه‌ای از عقب‌نشینی و سازش به نظر برسد، اما در حقیقت، جلوه‌ای عمیق از عقلانیت سیاسی و آینده‌نگری راهبردی امام معصوم است. بازخوانی این واقعه تاریخی، به‌ویژه در شرایطی که جامعه ما در معرض انواع تفسیرها و تطبیق‌های سطحی قرار دارد، ضرورتی دوچندان پیدا می‌کند. به‌طور خاص، برخی تلاش می‌کنند با مقایسه شرایط امروز جمهوری اسلامی ایران در نظام بین‌الملل با شرایط آن حضرت در نیمه قرن نخست هجری، چنین نتیجه بگیرند که همان‌گونه که امام حسن(علیه السلام) به صلح تن داد، امروز نیز باید سیاست صلح به‌عنوان الگوی مطلوب پذیرفته شود.

این در حالی است که هرگونه قیاس تاریخی، اگر فاقد دقت‌های روش‌شناختی و تحلیل بسترهای اجتماعی سیاسی باشد، نه‌تنها ما را به فهم صحیح گذشته نمی‌رساند، بلکه به برداشت‌های نادرست در زمان حال نیز منجر خواهد شد. در علوم‌اجتماعی، قیاس میان‌دوره‌ها و موقعیت‌های تاریخی، تنها زمانی معتبر است که همراه با مقایسه همه‌جانبه ساختار قدرت، شرایط اجتماعی، وضعیت فرهنگی و آرایش نیروهای سیاسی نظامی باشد. نادیده‌گرفتن این عناصر، ما را دچار ساده‌سازی می‌کند و به «قیاس مع‌الفارق» می‌کشاند؛ یعنی تطبیقی که فاقد اعتبار علمی و تحلیلی است.

در همین راستا، این نوشتار بر آن است تا با تکیه‌بر تحلیل جامعه‌شناختی و تاریخی، از یک‌سو شرایط سیاسی و اجتماعی عصر امام حسن(علیه السلام) و منطق صلح آن حضرت را تبیین کند، و از سوی دیگر، موقعیت کنونی جمهوری اسلامی ایران در نظام بین‌الملل را بازخوانی نماید. در پایان نیز با بررسی تفاوت‌های بنیادین میان این دو دوره، نشان داده خواهد شد که قیاس صلح امام حسن(علیه السلام) با شرایط امروز ایران نه‌تنها دقیق نیست، بلکه می‌تواند به تحریف در فهم تاریخ و خطای استراتژیک در تحلیل مسائل جاری بینجامد.

به این ترتیب، هدف این نوشتار نه نفی اهمیت صلح امام حسن(علیه السلام) و نه تحقیر تصمیم آن حضرت، بلکه تبیین این نکته اساسی است که هر رخداد تاریخی باید در بستر ویژه خود تحلیل شود. در واقع، عظمت تصمیم امام حسن(علیه السلام) در این است که آن تصمیم را برای همان شرایط اتخاذ کردند؛ شرایطی که اگر امروز به‌درستی فهم نشود، ممکن است به توجیه راهبردهایی تبدیل شود که هیچ نسبتی با اقتضائات کنونی ایران ندارد.

شرایط سیاسی اجتماعی عصر امام حسن(علیه السلام)

امام‌حسن مجتبی(علیه السلام) در شرایطی به خلافت رسید که جامعه اسلامی از جنگ‌های داخلی پی‌درپی و نزاع‌های فرساینده دوران امیرالمؤمنین(علیه السلام) به‌شدت آسیب دیده‌بود. سه جنگ بزرگ جمل، صفین و نهروان نه‌تنها منابع انسانی و اقتصادی امت را تضعیف کرد، بلکه اعتماد عمومی نسبت به رهبری سیاسی و دینی نیز دچار فرسایش شد. جامعه‌ای که در سال‌های نخست اسلام با انسجام ایمانی و آرمان مشترک پیش می‌رفت، اکنون به صحنه رقابت‌های قبیله‌ای و منافع شخصی بدل شده بود. این فرسایش تاریخی، میراثی سنگین برای امام حسن(علیه السلام) برجای گذاشت و نقطه آغاز خلافت ایشان را با بحرانی جدی همراه ساخت.

در چنین فضایی، سرمایه اجتماعی امت به‌شدت تضعیف شده بود. مردم کوفه و بصره که باید ستون‌های اصلی حکومت علوی و سپس حسنی باشند، در بی‌اعتمادی و بی‌ثباتی به‌سر می‌بردند. بسیاری از آنان که تجربه سختی‌های جنگ‌های داخلی را چشیده‌بودند، تمایلی به حضور دوباره در میدان مبارزه نداشتند. بدین‌ترتیب، بخش قابل توجهی از جامعه در وضعیتی خاکستری قرار گرفت: نه خود را در صف یاران صادق امام می‌دید و نه آشکارا به دشمن می‌پیوست. این قشر بی‌تفاوت، با منطق مصلحت‌جویانه فردی، از پذیرش هزینه‌های اجتماعی و سیاسی کنشگری سر باز می‌زد و همین امر موجب شد بسیج عمومی در حمایت از امام، عملاً با دشواری‌های فراوان روبه‌رو گردد.

از سوی دیگر، بحران در میان خواص و نخبگان سیاسی و نظامی نیز به اوج خود رسیده‌بود. فرماندهان سپاه عراق و بسیاری از سران قبایل، یا با معاویه ارتباط پنهانی داشتند و یا در برابر تطمیع‌های مالی او تسلیم شدند. تاریخ‌نگاران به صراحت از مواردی سخن گفته‌اند که سرداران نظامی امام حسن(علیه السلام) در برابر وعده‌های زر و زور، پیمان وفاداری خود را نقض کرده و حتی زمینه نفوذ دشمن را فراهم ساختند. در چنین فضایی، مدیریت خواص به یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های امام بدل شد؛ زیرا آنان که باید پشتوانه فکری و عملی رهبر جامعه باشند، خود به ابزار فشار و تهدید علیه او تبدیل شده‌بودند.

این وضعیت در پرتو موقعیت ژئوپلیتیک عراق و شام شدت بیشتری می‌یافت. عراق به‌عنوان پایتخت خلافت امام حسن (علیه السلام) از ساختاری متکثر برخوردار بود؛ قبایل مختلف با هویت‌ها و منافع گوناگون، انسجام لازم برای حمایت از حکومت مرکزی را نداشتند. در مقابل، شام تحت سیطره معاویه از ثبات و انسجام قابل توجهی برخوردار بود. معاویه توانسته‌بود با بهره‌گیری از نظام قبیله‌ای، سازمان اداری منسجم و تبلیغات دینی، قدرتی یکپارچه ایجاد کند و در نتیجه، نسبت قوای اولیه به سود او بود. هرگونه رویارویی مستقیم نظامی در چنین شرایطی، خطر شکست حتمی برای عراق و خلافت امام حسن (علیه السلام) را در پی داشت.

فشار روانی و اجتماعی بر توده مردم نیز عامل دیگری بود که تصمیم‌گیری را دشوار می‌کرد. جامعه‌ای که سال‌ها درگیر جنگ‌های فرسایشی بود، به‌شدت خسته شده و عطش صلح و آرامش در میان آنان افزایش یافته‌بود. بسیاری از مردم کوفه حاضر نبودند حتی در اردوگاه جنگ حضور پیدا کنند و ترجیح می‌دادند به زندگی روزمره خود بازگردند. این وضعیت موجب شد که امام حسن(علیه السلام) برای بسیج نیروهای اجتماعی با محدودیت‌های جدی روبه‌رو شود و هرگونه اقدام جنگی هزینه‌های سنگینی به‌همراه داشته‌باشد.

در مجموع، می‌توان شرایط سیاسی و اجتماعی عصر امام حسن(علیه السلام) را به جامعه‌ای دچار فرسایش سرمایه اجتماعی، نخبگانی متشتت و گاه خائن، مردمی خسته از جنگ و دشمنی مقتدر در شام توصیف کرد. در چنین بستری، صلح نه از سر ضعف شخصی امام، بلکه به‌عنوان یک انتخاب عقلانی و راهبردی برای حفظ بقای اسلام اصیل و جلوگیری از فروپاشی کامل امت اسلامی اتخاذ شد. در واقع، تصمیم امام حسن(علیه السلام) بازتابی از واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی زمانه بود؛ واقعیت‌هایی که بی‌اعتنایی به آن‌ها می‌توانست به نابودی کامل جامعه اسلامی بینجامد.

ماهیت صلح امام حسن(علیه السلام)

تصمیم امام‌حسن مجتبی(علیه السلام) برای پذیرش صلح با معاویه، یکی از پیچیده‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین رخدادهای تاریخ اسلام است. این تصمیم، برخلاف برداشت‌های سطحی که آن را نشانه ضعف یا عقب‌نشینی می‌پندارند، در واقع جلوه‌ای از عقلانیت سیاسی و آینده‌نگری راهبردی بود. تحلیل ماهیت این صلح نشان‌می‌دهد که امام، با شناخت دقیق از شرایط اجتماعی و سیاسی زمانه، راهبردی را برگزید که در عین پذیرش محدودیت‌ها، امکان حفظ اصول و آماده‌سازی آینده اسلام را فراهم کند.

نخست باید به این نکته توجه داشت که صلح امام حسن(علیه السلام) نه یک توافق دائمی و سازش‌کارانه، بلکه تصمیمی مصلحت‌محور و موقت بود. امام به‌خوبی می‌دانست که با فقدان انسجام درونی جامعه عراق، خیانت خواص و فشار عمومی برای پایان جنگ، امکان ادامه نبرد نظامی وجود ندارد. در چنین وضعیتی، انتخاب صلح به‌معنای «حفظ اصل اسلام» بود؛ زیرا ورود به جنگی که سرنوشت آن از پیش معلوم و شکست آن قطعی بود، می‌توانست به نابودی کامل جبهه حق بینجامد. به‌بیان دیگر، صلح در آن مقطع زمانی، نه پایان مبارزه، بلکه تعلیق موقت آن به‌منظور جلوگیری از فروپاشی کامل بود.

نکته دوم در ماهیت این صلح، جنبه افشاگرانه و روشنگرانه آن است. امام حسن(علیه السلام) با پذیرش صلح، معاویه را وادار کرد تا در برابر چشم امت، تعهدات خود را نقض کند و چهره واقعی‌اش آشکار شود. تاریخ نشان داد که معاویه پس از صلح، تقریباً هیچ‌یک از بندهای توافق را رعایت نکرد: نه بیت‌المال را عادلانه تقسیم کرد، نه آزادی مخالفان را پاس داشت و نه در رفتار با شیعیان از خشونت دست کشید. این عهدشکنی آشکار، افکار عمومی را نسبت به ماهیت واقعی حکومت اموی بیدار کرد و زمینه‌ساز شکل‌گیری نهضت عاشورا شد. بدین‌ترتیب، صلح امام حسن(علیه السلام) حلقه‌ای از یک زنجیره تاریخی بود که نهایتاً به قیام امام حسین(علیه السلام) انجامید.

سوم آن‌که، این صلح، در واقع انتخابی تاکتیکی در خدمت یک راهبرد کلان بود. امام حسن (علیه السلام) در پی تثبیت اصل امامت و حفظ خط اهل‌بیت(علیه السلام) بود. اگر جنگی بی‌پشتوانه آغاز می‌شد و شکست می‌خورد، نه‌تنها جایگاه امامت به‌شدت تضعیف می‌شد، بلکه احتمال از بین رفتن کامل جریان علوی نیز وجود داشت. بنابراین، صلح ابزار حفظ سرمایه‌های انسانی، سیاسی و معنوی بود تا این جریان بتواند در آینده نقش تاریخی خود را ایفا کند.

از زاویه‌ای دیگر، ماهیت این صلح را می‌توان در چارچوب «عقلانیت ارتباطی» نیز توضیح داد؛ بدین معنا که امام حسن(علیه السلام) با پذیرش گفت‌وگوی صوری با معاویه، امکان انتقال پیام خود به جامعه را فراهم کرد. او در قالب صلح‌نامه، ارزش‌ها و اصولی را تثبیت کرد که نقض آن‌ها به‌طور طبیعی مشروعیت معاویه را زیر سؤال می‌برد. در واقع، صلح‌نامه به سندی تبدیل شد که خودبه‌خود کارکرد افشاگری علیه بنی‌امیه داشت.

در نهایت، باید تأکید کرد که ماهیت صلح امام حسن(علیه السلام) هرگز به‌معنای پایان مقاومت یا پذیرش سلطه نبود، بلکه به‌منزله تغییر شکل مبارزه در شرایط خاص بود. امام با واقع‌بینی نسبت به محدودیت‌ها، تاکتیکی را برگزید که بستر تاریخی برای استمرار جبهه حق فراهم کند. چنین نگاهی، نشان‌دهنده پیوند عمیق میان «حفظ اصول» و «انعطاف تاکتیکی» در سیره امامان معصوم است؛ پیوندی که همزمان از عقلانیت و شجاعت حکایت می‌کند.

شرایط ایران در نظام بین‌الملل امروز

جمهوری اسلامی ایران در شرایطی قرار دارد که از اساس با وضعیت عراق در عصر امام‌حسن مجتبی(علیه السلام) متفاوت است. ایران امروز نه یک حکومت نوپا و فرسوده، بلکه بازیگری تثبیت‌شده و اثرگذار در منطقه و جهان به‌شمار می‌آید. موقعیت ژئوپلیتیک کم‌نظیر در قلب خاورمیانه، برخورداری از منابع عظیم انرژی و ظرفیت‌های ترانزیتی استراتژیک، موجب شده‌است که هیچ معادله سیاسی و امنیتی در منطقه بدون در نظر گرفتن نقش ایران قابل حل نباشد.

از منظر جامعه‌شناسی سیاسی نیز جمهوری اسلامی ایران بر پایه پیوند مردم و رهبری توانسته است سرمایه اجتماعی پایداری تولید کند. تجربه انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و مقاومت در برابر فشارهای اقتصادی و تحریم‌ها نشان داده است که جامعه ایران، برخلاف جامعه عراق در نیمه نخست قرن هجری که دچار تزلزل و بی‌اعتمادی بود، در مقاطع حساس توانایی بسیج نیروهای اجتماعی و کنش جمعی مؤثر را دارد. در حالی‌که امام حسن(علیه السلام) با قشری خاکستری و مردمی خسته از جنگ مواجه بود، جمهوری اسلامی از ظرفیت اجتماعی و فرهنگی گسترده‌ای برخوردار است که پشتوانه اصلی سیاست‌های کلان کشور به‌شمار می‌رود.

توانمندی‌های نظامی و فناورانه ایران نیز جایگاهی بی‌بدیل به این کشور بخشیده‌است. توسعه صنایع دفاعی، قدرت موشکی و بازدارندگی هسته‌ای و فضایی، جمهوری اسلامی را به قدرتی بدل کرده است که دشمنانش گزینه نظامی را بسیار پرهزینه و حتی ناممکن می‌دانند. این وضعیت با شرایط سپاه عراق در زمان امام حسن(علیه السلام) که از خیانت فرماندهان و فرسایش جنگ‌های پی‌درپی رنج می‌برد، تفاوتی بنیادین دارد.

افزون بر این، ایران توانسته است با گسترش شبکه‌ای از روابط راهبردی و ایجاد محور مقاومت، عمق نفوذ خود را در منطقه افزایش دهد. پیوندهای سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک با کشورهایی همچون لبنان، سوریه، عراق و یمن، جایگاهی برای ایران ایجاد کرده که از مرزهای جغرافیایی خود فراتر رفته و به بازیگری فراملی بدل شده‌است. این جایگاه، برتری استراتژیکی به ایران بخشیده که امام حسن(علیه السلام) در برابر دشمن متمرکز و یکپارچه شام از آن محروم بود.

نظام بین‌الملل نیز امروز ساختاری چندقطبی دارد که فرصت‌های متعددی برای ایران فراهم می‌آورد. در حالی‌که امام حسن (علیه السلام) در برابر معاویه با قدرتی تقریباً بی‌رقیب مواجه بود، جمهوری اسلامی می‌تواند از رقابت میان ایالات متحده، چین، روسیه و اتحادیه اروپا بهره گیرد و با سیاست‌های توازن‌سازانه، فشارهای دشمنان را مدیریت کرده و حتی به فرصت تبدیل نماید.

بدین ترتیب، شرایط کنونی جمهوری اسلامی ایران را می‌توان در قالب کشوری با جایگاه منطقه‌ای و جهانی، انسجام اجتماعی و توان بازدارندگی نظامی و فناورانه، پشتوانه مردمی و ائتلاف‌های فراملی، و حضور فعال در نظام بین‌الملل چندقطبی توصیف کرد. این وضعیت، از اساس با شرایط امام حسن(علیه السلام) که در جامعه‌ای دچار فرسایش اجتماعی، خیانت خواص، ضعف نظامی و دشمن مقتدر شام به سر می‌برد، تفاوت دارد. بنابراین، هرگونه قیاس میان این دو موقعیت تاریخی، قیاسی نادرست و فاقد اعتبار علمی است.

نقد قیاس تاریخی: نادرستی تطبیق صلح امام حسن(علیه السلام) بر شرایط امروز

یکی از خطاهای رایج در تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی، استفاده سطحی از قیاس تاریخی است. این خطا به‌ویژه در بازخوانی صلح امام حسن(علیه السلام) نمود پیدا می‌کند؛ آنجا که برخی با مقایسه شرایط امروز جمهوری اسلامی ایران با دوران آن حضرت، چنین نتیجه می‌گیرند که همان‌گونه که امام به صلح تن داد، امروز نیز سیاست صلح باید مبنای عمل قرار گیرد. اما بررسی دقیق‌تر نشان‌می‌دهد که چنین تطبیقی از اساس باطل و از نظر علمی فاقد اعتبار است.

نخستین ایراد این قیاس، نادیده‌گرفتن تفاوت‌های بنیادین اجتماعی است. امام حسن(علیه السلام) در جامعه‌ای زندگی می‌کرد که از جنگ‌های داخلی فرسوده شده، سرمایه اجتماعی‌اش فروپاشیده و قشر خاکستری گسترده‌ای در آن شکل گرفته‌بود؛ جامعه‌ای که خواص آن گرفتار تشتت و مردم آن خسته از جنگ بودند. در مقابل، جمهوری اسلامی ایران از انسجام اجتماعی نسبی برخوردار است و تجربه‌های تاریخی‌اش نشان داده که در شرایط فشار، توانایی بسیج عمومی و مقاومت جمعی دارد. چنین تفاوتی موجب می‌شود که استناد به صلح امام حسن(علیه السلام) برای تجویز صلح امروز، فاقد مبنای جامعه‌شناختی باشد.

دومین تفاوت به موقعیت دشمن بازمی‌گردد. معاویه در شام حکومتی یکپارچه و مقتدر تشکیل داده‌بود و در برابر امام حسن(علیه السلام) تقریباً بدون رقیب ایستاده‌بود. او از انسجام سیاسی، تبلیغاتی و نظامی بالایی برخوردار بود و شکست‌دادن او با سپاهی متفرق و نخبگانی خائن عملاً ممکن نبود. در حالی‌که امروز ایران با دشمنانی مواجه است که در چارچوب نظام بین‌الملل چندقطبی عمل می‌کنند. ایالات متحده هرچند قدرتی بزرگ محسوب‌می‌شود، اما در برابر ایران، محدودیت‌ها و موانع فراوان دارد؛ چه به‌دلیل مقاومت مردمی و توان بازدارندگی ایران و چه به‌خاطر رقابت قدرت‌های جهانی که مانع یک‌جانبه‌گرایی مطلق می‌شوند. این تفاوت بنیادین به روشنی نشان‌می‌دهد که قیاس شرایط شام آن زمان با نظام بین‌الملل امروز، قیاسی مع‌الفارق است.

سومین نکته به بُعد روش‌شناختی مربوط می‌شود. در علوم‌اجتماعی و تاریخ‌پژوهی، قیاس میان رخدادها تنها زمانی معتبر است که شرایط ساختاری، فرهنگی و سیاسی دو دوره هم‌خوانی‌های اساسی داشته‌باشد. اگر چنین هم‌خوانی آی وجود نداشته‌باشد، نتیجه قیاس به خطای استنتاجی می‌انجامد. در این مورد، استفاده ابزاری از صلح امام حسن(علیه السلام) برای توجیه سیاست‌های سازش‌کارانه در زمان حاضر، نمونه‌ای روشن از قیاس مع‌الفارق است. چنین رویکردی نه‌تنها ما را به فهم درست تاریخ نمی‌رساند، بلکه می‌تواند منجر به تصمیم‌های سیاسی نادرست در زمان حال شود.

چهارمین وجه نقد این قیاس، نادیده‌گرفتن پیوستگی تاریخی صلح و عاشورا است. صلح امام حسن(علیه السلام) تصمیمی موقت و تاکتیکی بود که زمینه‌ساز قیام عاشورا شد. اگر این پیوستگی در نظر گرفته نشود و صلح به‌عنوان الگویی مستقل و پایدار معرفی گردد، عملاً معنای تاریخی آن تحریف می‌شود. در حالی‌که قیام امام حسین(علیه السلام) خود نشان داد که شرایط سیاسی اجتماعی می‌تواند تغییر کند و زمانی فرا برسد که مقاومت فعال، نه صلح، بهترین راهبرد باشد. بنابراین، قیاس شرایط امروز ایران با صلح امام حسن(علیه السلام) بدون در نظر گرفتن این پیوستگی تاریخی، فهمی ناقص و گمراه‌کننده خواهد بود.

در نهایت باید گفت، استفاده از تاریخ برای توجیه سیاست‌های جاری، اگر بدون دقت‌های علمی و تحلیلی صورت گیرد، بیشتر از آنکه ابزاری برای بصیرت‌بخشی باشد، به تحریف و ساده‌سازی می‌انجامد. صلح امام حسن(علیه السلام) تصمیمی عمیق و عقلانی در شرایط خاص خود بود، اما تبدیل آن به نسخه‌ای برای زمان‌های دیگر، بدون توجه به تفاوت‌های بنیادی، خطایی جدی است. بنابراین، قیاس شرایط کنونی ایران با آن دوران، نه‌تنها نادرست، بلکه از منظر علمی و روش‌شناختی نیز مردود است.

درس‌های واقعی از صلح امام حسن(علیه السلام) برای امروز

اگرچه قیاس شرایط امام حسن(علیه السلام) با وضعیت کنونی ایران قیاسی نادرست و فاقد اعتبار علمی است، اما این بدان معنا نیست که تجربه تاریخی آن حضرت برای امروز هیچ آموزه‌ای در بر ندارد. برعکس، بازخوانی دقیق صلح امام حسن(علیه السلام) می‌تواند نکات و درس‌های عمیقی برای فهم منطق کنش سیاسی در شرایط بحرانی به ما ارائه دهد. این درس‌ها نه در نسخه‌برداری مکانیکی، بلکه در الهام‌گیری از عقلانیت، آینده‌نگری و راهبرد معطوف به حفظ اصل اسلام نهفته‌است.

نخستین درس، ضرورت توجه به منافع کلان امت و حفظ بقا در شرایط بحرانی است. امام حسن(علیه السلام) به‌خوبی دریافت که ادامه جنگ، با توجه به فرسایش اجتماعی و خیانت خواص، نه‌تنها نتیجه‌ای به‌همراه نخواهد داشت بلکه اساس اسلام و امامت را به خطر خواهد انداخت. این رویکرد به ما می‌آموزد که در تصمیم‌های کلان، باید فراتر از هیجانات زودگذر اندیشید و حفظ اصول و بقای جامعه را بر هر انتخاب دیگری مقدم داشت.

درس دوم، اهمیت مدیریت خواص و نخبگان است. یکی از عوامل اصلی تصمیم امام حسن(علیه السلام) خیانت و ناپایداری نخبگان بود. این تجربه نشان‌می‌دهد که هر جامعه‌ای اگر نتواند لایه‌های نخبگانی خود را به‌درستی سازمان دهد و وفاداری آنان را تضمین کند، در بزنگاه‌های تاریخی دچار بحران خواهد شد. امروز نیز جمهوری اسلامی ایران با همه توانایی‌های خود، ناگزیر است به مسئله مدیریت خواص و جلوگیری از شکاف‌های داخلی توجهی ویژه داشته‌باشد تا سرمایه اجتماعی‌اش در برابر تهدیدهای بیرونی آسیب‌پذیر نشود.

درس سوم، پیوند میان تاکتیک و راهبرد است. صلح امام حسن(علیه السلام) اگرچه در ظاهر نوعی عقب‌نشینی بود، اما در واقع به‌منزله تاکتیکی برای حفظ سرمایه‌ها و آماده‌سازی شرایط آینده بود. این تصمیم به‌گونه‌ای اتخاذ شد که در نهایت به قیام عاشورا و افشای کامل بنی‌امیه انجامید. درسی که می‌توان از این رویکرد گرفت، آن است که گاه سیاست‌های تاکتیکی کوتاه‌مدت باید در خدمت اهداف راهبردی بلندمدت قرار گیرند. این نگاه، عقلانیت سیاسی را از اسارت در لحظه نجات می‌دهد و امکان استمرار خط مقاومت را در بسترهای متفاوت فراهم می‌سازد.

درس چهارم، استفاده صحیح از تاریخ به‌عنوان منبع الهام است. تاریخ اسلام سرشار از وقایعی است که هرکدام در شرایط خاصی رخ‌داده‌اند و نمی‌توان آن‌ها را بدون توجه به بافت و زمینه اجتماعی، به‌عنوان نسخه‌ای ثابت برای همه زمان‌ها تجویز کرد. صلح امام حسن(علیه السلام) نیز از این قاعده مستثنا نیست. اگر قرار است از آن الگو بگیریم، باید منطق درونی آن یعنی عقلانیت، مصلحت‌سنجی و آینده‌نگری را بیاموزیم، نه اینکه صرفاً به تکرار ظاهری تصمیم او بسنده کنیم.

در نتیجه مرور شرایط سیاسی و اجتماعی عصر امام حسن(علیه السلام) و تحلیل ماهیت صلح ایشان نشان داد که آن تصمیم بزرگ، انتخابی مصلحت‌محور و عقلانی در بستر خاص خود بود؛ بستری که با خیانت نخبگان، خستگی مردم، فرسایش سرمایه اجتماعی و اقتدار بی‌رقیب دشمن در شام تعریف می‌شد. در مقابل، شرایط جمهوری اسلامی ایران در نظام بین‌الملل امروز به‌کلی متفاوت است: کشوری برخوردار از انسجام اجتماعی، توان بازدارندگی نظامی و فناورانه، پشتوانه مردمی، عمق راهبردی منطقه‌ای و امکان بهره‌گیری از فرصت‌های نظام چندقطبی جهانی.

از این رو، قیاس شرایط کنونی ایران با صلح امام حسن(علیه السلام) قیاسی نادرست و فاقد اعتبار علمی است. با این حال، تجربه تاریخی آن حضرت درسی ماندگار برای ما دارد: عقلانیت در تصمیم‌گیری، تقدم منافع کلان بر هیجانات زودگذر، ضرورت مدیریت نخبگان و پیوند تاکتیک با راهبرد. این آموزه‌ها نشان‌می‌دهد که صلح امام حسن(علیه السلام) نه الگویی برای انفعال، بلکه نمونه‌ای از حکمت سیاسی در شرایط خاص تاریخی است.

امروز نیز جمهوری اسلامی ایران می‌تواند با الهام از همین منطق، یعنی پایبندی به اصول همراه با واقع‌بینی نسبت به شرایط، راهبرد مقاومت فعال و عزتمندانه را در پیش گیرد. چنین رویکردی در حقیقت ادامه همان عقلانیت علوی حسنی در بستر تاریخی متفاوت است؛ عقلانیتی که نه به سازش و تسلیم، بلکه به پایداری و آینده‌سازی می‌انجامد.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار ویژه نامه‌ها
اخبار روز ویژه نامه‌ها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات