وقتی سایه‌ها فریاد می‌زنند؛ روایتی از طرد شدن ها و سرخوردگی ها


وقتی سایه‌ها فریاد می‌زنند؛ روایتی از طرد شدن ها و سرخوردگی ها

این گزارش حکایت واقعی از طرد شدن ها و سرخوردگی های دختری است که برای یافتن مامنی راهی پرخطر و غلط را در پیش گرفته است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اراک، در حالی که جامعه با موج فزاینده‌ای از آسیب‌های اجتماعی از جمله اعتیاد، خشونت خانوادگی، طلاق و بزهکاری نوجوانان مواجه است، تحلیل و بررسی دقیق پرونده‌های مربوط به این آسیب‌ها، به عنوان یک راهبرد مؤثر در پیشگیری از وقوع جرایم مشابه در آینده مورد توجه کارشناسان و مسئولان قرار گرفته است.

به گفته متخصصان و کارشناسان، هر پرونده اجتماعی در دل خود مجموعه‌ای از عوامل و شرایط زمینه‌ساز وقوع جرم یا انحراف اجتماعی را دارد که در صورت استخراج دقیق این داده‌ها، می‌توان الگوهای رفتاری پرخطر را شناسایی کرده و از تکرار آن‌ها جلوگیری کرد.

«باید از هر پرونده یک درس گرفت» این جمله‌ای‌ست که بارها از زبان قاضیان و مددکاران شنیده می‌شود چراکه بررسی روند زندگی فرد خاطی یا آسیب‌دیده، شناخت نقاط ضعف ساختارهای حمایتی و نقش محیط‌های اجتماعی در تشدید بحران‌ها، از جمله نکاتی است که می‌تواند به بهبود سیاست‌گذاری‌های اجتماعی کمک کند، از سوی دیگر، بهره‌گیری از این پرونده‌ها در برنامه‌های آموزشی و رسانه‌ای نیز می‌تواند به آگاه‌سازی عمومی، اصلاح نگرش‌ها و تقویت فرهنگ پیشگیری در میان مردم بینجامد.

این درحالیست که، باید تأکید کرد که آسیب‌های اجتماعی، تنها یک رخداد فردی یا خانوادگی نیستند، بلکه زنگ هشداری برای جامعه و مسئولان‌اند تا پیش از آنکه این آسیب‌ها به بحران‌های امنیتی تبدیل شوند، برای آن چاره‌ای بیندیشند.

در این راستا، خبرگزاری تسنیم استان مرکزی در پرونده‌ای ادامه‌دار و مستمر با عنوان «وقتی سایه‌ها فریاد می‌زنند» ضمن روایت داستان‌گونه از پرونده‌های واقعی در حوزه آسیب های اجتماعی و بزهکاری اجتماعی، در گفت‌و‌گو با کارشناسان و مسئولان ابعاد مختلف و راهکارهای عبور از بحران های اجتماعی و این آسیب ها را بررسی می کند که یکی از این پرونده ها در زیر می‌آید:

وقتی سایه‌ها فریاد می‌زنند

ساعت پنج بعدازظهر بود. آفتاب کم‌کم رنگ طلایی‌اش را در کوچه‌های خلوت شهر می‌پاشید و سایه‌های بلند درختان چنار بر دیوارهای آجری مرکز مشاوره حک می‌شد. در انتهای سالن انتظارِ اتاق مشاوره، دختری باریک‌اندام روی صندلی چرخ‌دار نشسته بود. شانه‌هایش را انداخته بود جلو، نگاهش به کف موکت ریز گل بود. دستانش را به هم می‌مالید و تکان‌های ملایم سرش، از اضطراب درونی‌اش خبر می‌داد.

درب اتاق به آرامی باز شد و روان‌شناس با قدم‌های نرم وارد شد. سکوت سنگینی فضا را پر کرده بود. دختر خانم، چشمانش را از زمین بلند کرد؛ لب‌هایش گاه می‌لرزید. نفس‌های کوتاه و پی‌درپی‌اش نشان از تپش قلبی داشت که در گلویش گیر کرده بود. بالاخره با صدایی گرفته گفت: «من ستایش هستم، هفده سالم است…»

صندلی خود را کمی عقب کشید و تکیه داد. بالا انداختن شانه‌ها و فرو بردن سر، روایتگر سال‌ها سرکوب و بی‌مهری بود. در حالی که انگشتانش بی‌وقفه روی لبه صندلی ضربه می‌زد، ادامه داد: «از بچگی هیچ مهر و محبتی از پدر و برادرم ندیدم. همیشه زور بالای سرم بوده… برادرم فکر می‌کند دختر باید در خونه بنشیند و حتی آفتاب و مهتاب هم نبیند. پدرم هم از صبح تا شب سر کار است. چه کسی باید بفهمد من چه‌کاره هستم؟»

چشم‌هایش پر از اشک و گلویش تنگ شد. برای لحظه‌ای صدایش قطع شد و چند ثانیه بعد با هق‌هق ادامه داد: «مادرم با مهمانی زنانه اش شرگرم است. از بچگی عاشق وکیل شدن بودم اما هر بار می‌گفتم، برادرم مسخره‌ ام می‌کرد و می‌گفت: «تو را چه به وکیلی؟! … » مادرم هم می‌گفت رشته‌ای بخوان که لقمه‌ ات جور باشد.»

دست‌هایش را مشت کرد، ناخن‌هایش خط‌های سفید روی کف دست بر جای گذاشت. نگاهش را به پنجره دوخت؛ پنجره‌ای که همیشه پشت آن، دنیای دیگری انتظارش را می‌کشید. صدای پرنده ای از دور به گوش می‌رسید. ستایش ادامه داد: «بدون خواست خودم رفتم رشته حسابداری. از اعداد متنفرم. اما بعد با رادمان آشنا شدم. اولین بار که حرف زدیم… انگار دنیا را آب دیده بودم. به من امید داد. نمراتم که از بد هم بدتر شد، خودش درس می‌خواند و تشویقم می‌کرد. می‌خواست بدون کنکور بروم حقوق…»

لبخند کوتاهی زد؛ لب‌هایش لرزید و اشک از گونه‌اش راه افتاد. صندلی‌اش دوباره شروع کرد به تکان خوردن: «دو سال است با وی ساعت‌های بیکاری‌مدرسه‌ام را می‌گذرانم. با وی در زیرزمین خانه‌شان می گذشت… تا روزی که در مدرسه لو رفتم. همه زل زدند به من. گفتند با برادرت تماس گرفته اند. پدرم آمد و جلوی کادر مدرسه کتکم زد… غرورم شکسته شد. بعد از آن فرار کردم. به رادمان زنگ زدم، او هم گفت دیگر با من تماس نگیر… برایم پیام فرستاد: «تو به‌درد من نمی‌خوری» و بلاکم کرد…»

صدایش کاملاً شکست؛ زانوانش لرزید. دستانش از شدت فشار روی هم سفید شد. تارهای صوتی‌اش به سختی کار می‌کردند. ستایش سرش را روی میز مشاوره گذاشت و ضجه‌کنان گفت: «کمکم کنید…»

فقدان حمایت عاطفی خانواده و شکل گیری اضطراب جدایی و ترس از رد شدن

«شقایق شهبازی» روانشناس بالینی مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان مرکزی در گفت‌و‌گوی تحلیلی با خبرنگار تسنیم اظهار کرد: در تحلیل روانشناختی این موضوع باید به چند مساله دقت نظر داشت، یکی الگوی پیوند ناایمن، به طوریکه کودکانی که مهر و محبت والدین را به اندازه کافی دریافت نمی‌کنند، عموماً الگوی پیوند ناایمن را شکل می‌دهند. در مورد ستایش، فقدان حمایت عاطفی از جانب پدر و برادر، موجب شده تا اضطراب جدایی و ترس از رد شدن در او ریشه بدواند. این امر در رفتارهای جستجوی محبت او از سوی رادمان (به عنوان حامی ثانویه) آشکار می‌شود.

وی افزود: همچنین روان‌شدیدگی و شکست عزت نفس  دیگر مساله مورد توجه است به طوریکه تجربه ضرب و شتم جلوی جمع، یک رویداد پرتنش و آسیب‌زا است. این تجربه‌ی خسارت‌بار می‌تواند به شکست ناگهانی عزت نفس انجامد. واکنش ستایش، خودانگاره‌ی منفی، تمایل به خودآزاری روانی، و احساس «خجالت و رسوایی» همگی نشان می‌دهند که او در معرض یک شکست عزت نفس موسوم به قرار گرفته است.

شهبازی تصریح کرد: جستجوی فرار و تغییردهی هویت  نیز از دیگر مسائل مهم و در عین حال قابل توجه است به طوریکهنارضایتی از رشته تحصیلی و ناکامی در دستیابی به هویتی که با آرزوهای شخصی‌اش همخوانی دارد، باعث شده ستایش بخشی از هویت خود را در رابطه با رادمان جستجو کند. جایی که فرد به سختی می‌تواند تشخیص دهد چه کسی است و چه می‌خواهد.

روانشناس بالینی مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان مرکزی خاطرنشان کرد: وابستگی هیجانی ناسالم از دیگر موضوعات مورد تاکید است به طوریکه در این ماجرا، رادمان به عنوان جانشینی که احساس درک‌شدن را به ستایش داده، تبدیل به سنگ محک روانی او شده است. جدایی ناگهانی و طرد شدن توسط او، یک احساسی عمیق ایجاد کرده که شباهت به سندرم ترک اعتیاد دارد. پیام رادمان که «تو به‌درد من نمی‌خوری» می‌تواند محرک یک بحران روانی جدی باشد.

ستایش در تقابل نیاز به مهر و حمایت و تجربه‌های پیوسته رد شدن

«سرهنگ حسین نوروزی» رئیس مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان مرکزی در گفت‌و‌گو با خبرنگار تسنیم با اشاره به پیشنهادات راهبرد درمانی در این مساله اظهار کرد:  در این مساله باید چند مساله و راهبرد درمانی را مورد توجه قرار داد، یکی روان‌درمانی متمرکز بر تراما برای پردازش رویداد ضرب و شتم و احساس رسوایی، دیگری تقویت هویت مستقل با استفاده از تمرینات خودبیانگری و شناسایی ارزش‌ها و اهداف شخصی در خارج از چارچوب خانواده و همچنین آموزش مهارت‌های تنظیم هیجان یعنی تکنیک‌های تنفس، مقاومت در برابر انگیزه‌های افراطی برای جستجوی تأیید از دیگران و تمرینات افزایش عزت نفس و مرزگذاری  یعنیتمرین‌های خودمهربانی و تعیین مرزهای بین فردی سالم با افراد خانواده و دوستان که باید مورد توجه باشد.

وی افزود: در مجموع، ستایش در تقابل میان نیاز به مهر و حمایت و تجربه‌های پیوسته رد شدن قرار دارد. با ترکیب روان‌درمانی متمرکز بر تراما و رویکردهای تقویت هویت و مهارت‌های تنظیم هیجان، می‌توان امید داشت که او بتواند امنیّت درونی خود را بازیابد و راهی در مسیر رشد مستقل و سلامت روان بیابد.

گزارش از سیدمصطفی میریعقوبی

انتهای پیام/711/

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
fownix
غار علیصدر
گوشتیران
پاکسان
بانک صادرات
طبیعت
میهن
triboon
تبلیغات