استادی در عصر بلاگری
در سنت علمی حوزه علمیه، «استادی» نه یک عنوان انتخابی، بلکه مقامی بود که از درون یک مسیر دشوار پدید میآمد. استادی یک «شأنیت» بود؛ چیزی که با رنج به دست میآمد، نه با تبلیغ.
خبرگزاری تسنیم ـ میلاد حسن زاده؛ جهان معاصر بیش از هر زمان دیگر شاهد پدیدهای عجیب است: تهی شدن کلمات از معنا. واژههایی که روزگاری بار سنگین و اصیل داشتند، امروز به برچسبی سبک و مصرفی بدل شدهاند. «استاد»، «تربیت»، «فقه»، «تمدن»، «اجتهاد»… همه واژههایی که قرنها بار علمی و معنوی حمل میکردند، اکنون در بازاری شلوغ و پرهیاهو، در بستهبندیهای رنگارنگ عرضه میشوند.
در چنین فضایی، کافی است چند اصطلاح جذاب کنار هم قرار گیرد تا چیزی به نام «کارگاه» یا «دوره» شکل بگیرد:
صبحها «تولید محتوای رسانهای»، عصرها «تربیت کودک»، شبها «نظریه امنیتی»؛ همه در عرض چند روز، همه در یک بسته. بیآنکه مسیر علمی طی شده باشد، بیآنکه سنت استاد و شاگردی و ممارست و مجاهدت علمی دیده شود. گویی در جهان بلاگری، «استاد بودن» دیگر محصول سالها شاگردی نیست، بلکه تنها نتیجهی جسارت در معرفی خویشتن است.
در سنت علمی ما، خصوصاً در حوزههای علمیه، «استادی» نه یک عنوان انتخابی، بلکه مقامی بود که از درون یک مسیر دشوار پدید میآمد. سالها زانو زدن در محضر استاد، ممارست بر متون، تحمل سختی معاش و انس با سنت علمی، روح و شخصیت «استاد» را میساخت. استادی یک «شأنیت» بود؛ چیزی که با رنج به دست میآمد، نه با تبلیغ.
اما امروز، در جهان رسانهای، این شأنیت به شدت فرسوده شده است. هرکس میتواند با کمی ادعا، چند اصطلاح فنی، و ذوق بلاگری، خود را «استاد» جا بزند. نتیجه آن است که قداست و اعتبار سنت علمی، جای خود را به «کارگاهسازی» و «بازار آموزشی» میدهد.
چرا این اتفاق خطرناک است؟
1. فروپاشی معیارهای علمی: وقتی مرز میان طلبهای که هنوز در ابتدای راه است و استادی که عمری علم اندوخته محو میشود، علم به سرگرمی تقلیل پیدا میکند.
2. خالی شدن مفاهیم بزرگ: «تمدن اسلامی»، «فقه»، «اجتهاد»، واژههاییاند که با هزار سال کوشش علمی و معرفتی گره خوردهاند. اما امروز با یک برچسب ساده در تبلیغات دوره، چنان مصرف میشوند که تهی میگردند.
3. آسیب به اعتماد عمومی: جامعه وقتی میبیند هرکس میتواند در هر حوزهای سخن براند و «استاد» خوانده شود، اعتمادش به مرجعیت علمی _چه در حوزه و چه در دانشگاه_ سست میشود.
4. تضعیف شأن روحانیت: روحانیت در تاریخ ما، نماد صبوری علمی و پایبندی به سنتهای معرفتی بوده است. اما وقتی برخی طلاب، با شتابزدگی و بدون طی مسیر، وارد بازار بلاگری میشوند و به تدریس موضوعاتی چندپاره میپردازند، این سنت بزرگ به سخره گرفته میشود.
بلاگری دنیایی ساخته که در آن «خوداظهاری» جای «خودسازی» را گرفته است. در این فضا، کافی است کسی بهقدر کافی جسور باشد تا «دوره» برگزار کند. تخصصهای بیارتباط، عناوین سنگین و شعارهای تمدنی، همه کنار هم چیده میشوند تا یک بستهی جذاب رسانهای تولید شود.
اما حقیقت این است که «استادی بدون استاد دیدن» سرابی بیش نیست. علم، جز در مسیر طولانی شاگردی، جز با تحمل زحمت، جز با ممارست و فروتنی در برابر دانشی عمیق، حاصل نمیشود.
جامعهی علمی ما نیازمند بازاندیشی در مفهوم استادی است. باید دوباره بر آن تأکید شود که استاد کسی است که «راه رفته» دارد، نه کسی که صرفاً «راه را نمایش میدهد». باید فرهنگ عمومی و فضای نخبگانی حساس شود که هر دورهای با چند اصطلاح و برچسب نمیتواند جای سالها زحمت علمی را بگیرد.
سؤال بنیادین اینجاست: اگر روزگاری برای رسیدن به مقام «استادی» باید سالها درس میخواندی، شاگردی میکردی و سختی میکشیدی، امروز که هرکس با چند پست و چند عنوان پرزرقوبرق میتواند خود را استاد بنامد، چه چیزی از معنای استادی باقی خواهد ماند؟
انتهای پیام/