۱۷ سال از زلزله بم گذشت اما برای بازماندگان به چه حالی؟
گروه استان ها- ۱۷ سال گذشت اما در خانههای بم هنوز هم بسیاری از مردم خاطره جانسوز زلزلهای مهیب را بارها تکرار میکنند و در فراق عزیزانشان اشک میریزند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرمان ، پیرمرد پنجشنبهها بیقرارتر است از صبح دلش بهانه میگیرد. ظهر که میشود گاه با جعبه کوچک خرمایی و گاه با حلوا و رنگینکی که دختر برادرش مهیا کرده و در حالی که دبّه آبی به دست دارد راهی بهشت زهرا میشود. تاریخ مدفون یک شهر. تاریخی پر از نام و عدد که همه به 5 دی 1382 ختم می شوند. گورهایی که آرامگاههای خانوادگی است و تعداد زیادی از آنها بازماندهای ندارند و بر بعضی از آنها فقط نوشته شده "خانواده ."
عباس آقا حالا 77 سال دارد. تنها بازمانده یک خانواده 18 نفره است. میگوید 17 سال است که در فراق همسر و جگر گوشههایم میسوزم. نمیدانم حکمت خدا چه بود که از آن جمع فقط من ماندم. تنها، خانه خراب و دل شکسته ...، 17 سال است که با یاد و خاطره عزیزانم زندگی میکنم و اشک میریزم. نمیتوانم به کسی چیزی بگویم. نمیدانم از چه کسی گله کنم؟ فقط با خدا حرف میزنم و از او مدد میخواهم و منتظرم دیدار به تأخیر افتاده من و خانوادهام محقق شود. عباس آقا بر خلاف عدهای که بعد از زلزله توانستند زندگی تازهای را شروع کنند، نتوانست با خودش، دلش و داغش کنار بیاید.
مهدیه خانم حالا 39 ساله است. آن شب در خانه آنها در بلوار معلم شهر بم مهمانی بود. مهمانی دیدار خواهرش که همراه با نوزاد چند ماههاش از کرمان نزد آنها رفته بود و همسر برادر و دو فرزندش و دیگر اعضای خانواده که در غیاب مردهای خانواده که به مأموریت رفته بودند دور هم جمع شده بودند.
با این که چند بار در طول شب به حیاط خانه و کوچه آمده بودند اما سرانجام آخر شب به خانه برمیگردند و شب از نیمه گذشته میخوابند و دیگر هیچ کدامشان طلوع خورشید 5 دی ماه را نمیبینند به جز مهدیه خانم که به همت مردم از زیر آوار بیرون کشیده شد. تنها بازمانده خانواده 12 نفری که پایش زیر آوار مانده بود و 5 روز بعد از بیرون کشیده شدن از زیر آوار به کرمان اعزام شد و یک ماه و نیم درگیر آسیب پایش بود.
مهدیه خانم اکنون تشکیل خانواده داده و دو فرزند دارد اما علاوه بر درگیریهای روحی که با شروع زمستان و دی ماه سراغش میآید، در طول سال هم هر چند ماه یک بار با روانپزشک در ارتباط است و دارو میخورد تا شاید خاطره کودکان مدفون شده در زیر آوار، زنان بی سرپناه و آواره و داغدیدهای که نه خودشان و نه کسی در آن شرایط اشک خونین، زجه های از ته دل و دردهای جسم و روح و کمبودها و نیازهایشان را در شرایط اضطراری آن روزها و در آن بحبوحه ندید و درمان نکرد، از خاطر ببرد.
ریحانه نیز آن روز 3 ساله بود. یکی از 5 هزار و 400 کودکی که نه تنها سرپرست که تمام خانواده اش را از دست داد، اما به همت گروههای امدادی و خیران تحت پوشش قرار گرفت. به کرمان آمد و پس از 17 سال زندگی در آشیانه علی و حمایت نیک اندیشان اکنون سال دوم رشته روانشناسی را در دانشگاه پشت سرمیگذارد تا روزی مرهم آلام گرفتاران و غمدیدگان شود.
در خانههای بم هنوز هم روزها و شبهای بسیاری مردم خاطره جانسوز زلزلهای مهیب را بارها تکرار میکنند و در فراق عزیزانشان اشک میریزند.
زهرا استادناروئی
انتهای پیام/511/ ع