یادداشت تسنیم| چرا «تحریم جواب موشک»؟
نبرد چندوجهی کنونی بین ایران و آمریکا و خالیبودن دست ایالات متحده از ابزارهای مناسب برای هماوردی مستقیم، باعث تعریف جبهههای متعدد اعمال فشار بر ایران مانند خرابکاری اقتصادی و ایجاد آشوب داخلی با استفاده از پول سعودی شده است.
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم، پاسخ آمریکا به قدرتنمایی پیوسته ایران در 15 سال اخیر عمدتاً بهشیوه تعریف زمینهای متفاوت نبرد بوده و طیف گستردهای از جنگ روانی و فرهنگی، تحریمهای اقتصادی و استفاده از جریانهای وابسته به خود برای کند کردن روند اداره و پیشرفت کشور را طراحی و اجرا کرده است که در منطق دفاعی کارکرد روشن و قابل دفاع دارد و کاملاً تعریف شده است. بهطور منطقی؛ در هر نبردی؛ طرفی که احساس کند در زمین موجود امکان پیروزی ندارد بهسمت روشهای جایگزین حرکت و سعی میکند موازنه را در جای دیگری تعریف کند.
از دوران پایان جنگ جهانی دوم که آمریکا در جایگاه هژمون جهانی نشست و رهبری نیمی از دنیا را؛ موسوم به دنیای آزاد؛ بهعهده گرفته است، ابایی در استفاده از ابزار سخت قدرت نداشته و بهراحتی جنگهای مستقیم و غیرمستقیم بهراه انداخته است. آنها در شبهجزیره کره دخالت نظامی کردند، بیش از 400 کودتای خونین در آمریکای لاتین اجرا کردند، به سومالی لشگر کشیدند، به افغانستان، عراق و لیبی حمله کردند و روند دخالتهای آنها در پنج قاره ادامه دارد. ایالات متحده طولانیترین دوره معطل ماندن برای ساقط کردن یک دشمن را در دوران شوروی تحمل کرد؛ بهطوری که 49 سال بهنظاره نشست و در نهایت این کشور را با همه اقمارش در هم شکست. اگرچه ساقط شدن اتحاد شوروی بیش از آنکه نتیجه برنامههای آمریکا باشد نتیجه ایدئولوژی نیمبند مارکسیسم بود. اما کشور دیگری هم وجود دارد که در 41 سال گذشته در کانون درگیریها و فشارهای مستقیم آمریکا بوده و بهجای عقبنشینی در حال توسعه فعالیتهای منطقهای خود بوده است، ایران.
ایالات متحده در ابتدا تلاش کرد بر امواج انقلاب سوار شود و برای نیل به این مقصود امید به جبهه ملی داشت که دولت موقت را تشکیل داده بود، پس از ناکامی در این امر، بهسراغ گروههای تجزیهطلب رفت و برنامههای مختلفی از کودتا تا جنگ نیابتی با استفاده از دیوانه سابق منطقه؛ صدام؛ و درگیریهای مستقیم را در دستور کار قرار داد که هیچ یک جمهوری اسلامی را ساقط نکرد. آنها از دهه 1990 (اوت 1996) قانون داماتو را برای کاهش سرمایهگذاری خارجی نفتی در ایران پیاده کرده بهتدریج روند افزودن بر تحریمها را در پیش گرفتند.
این کشور پس از اشغال افغانستان در سال 2001 و سپس عراق در سال 2003 منتظر حمله و اشغال ایران و اجرای طرح خاورمیانه بزرگ (Greater Middle East) بودند که چرخش در سیاست خارجی ایران از سال 2005 این نقشهها را بههم زد. آمریکا در سال 2006 با طراحی حمله رژیم صهیونیستی به لبنان سیاست قطع بازوان منطقهای ایران را در پیش گرفت که نهتنها ناکام ماند، بلکه بازوی جدیدی در بینالنهرین هم رویید و در فلسطین هم قدرت به حماس منتقل شد. از آن زمان تاکنون قدرت منطقهای ایران همواره رو به فزونی و واکنش آمریکا از نبرد مستقیم بهسمت ایجاد زمینههای جدید تقابل تغییر کرده است، ضمن اینکه توان نظامی ایران هم با سرعت زیادی تقویت و به یک قدرت موشکی جهانی تبدیل شده است.
آمریکا با علم به اینکه در زمین هماوردیِ مستقیم بختی ندارد و محور مقاومت از یک نقطه در ایران و یک شمع کمفروغ در لبنان به یک کمربند محکم از خلیج فارس تا دریای مدیترانه تغییر وضعیت داده است و این کشور توان بهچالش کشیدن این محور قدرتمند را ــ که بهزودی قدرت تثبیتشدهای در خلیج عدن را هم به فهرست تواناییها خود اضافه میکند ــ ندارد، بهسراغ استفاده از سایر روشهای کنترل کننده رفته است، بنابراین به سیاست مشغول کردن هسته اصلی این قدرت نوظهور و اقمار آن با استفاده از ایجاد تنشهای داخلی مشغول است که ترکیبی هیبریدی از 1 ــ تحریم اقتصادی، 2 ــ کارشکنی داخلی با استفاده از عوامل نفوذی که تا علنی شدن نقششان در وضعیت کنونی کشور فاصلهای ندارند، 3 ــ فشار فرهنگی و رسانهای و 4 ــ تکضربههای تروریستی را در بر میگیرد. معنای عرصه کنونی این است که آمریکا بهعلت ضعف در تقابل مستقیم به تعریف عرصههای جدید نبرد روی آورده است.
نهچندان دور، خیلی نزدیک...
گویا کردن سیاست منطقهای آمریکا برای آینده؛ با یک اصل اساسی در سیاست خارجی آمریکا که تجزیه قدرتهای منطقه است؛ گره خورده است و با آن تعریف میشود. آمریکا بهخوبی میداند که رفتنش از منطقه معنایی جز برچیده شدن رژیم اسرائیل و ظهور قدرت جهانی ایران نخواهد داشت، به همین دلیل در وضعیتی که نمیتواند هماوردیِ مستقیم داشته باشد، بر تقویت شدید سایر متغیرهای اثرگذار بر ایران ادامه میدهد؛ با استفاده از قدرت اقتصادی خود تحریمهای بیسابقه و بسیار شدید را که با هیچ مذاکرهای کند نمیشود اجرا میکند، با استفاده از پول سعودی ایجاد آشوبهای داخلی را بهکار میگیرد، با استفاده از برخی نفوذیهای داخلی؛ خرابکاری اقتصادی را در پیش گرفته است؛ و در نهایت؛ برای انزوای بینالمللی تهران تلاش گسترده خواهد کرد.
طرفین بهخوبی میدانند که از نقطه با بازگشت گذشته به نقطه بیبازگشتی رسیدهاند که پس از نشستن غبار درگیریهای چندوجهی، تغییرات اساسی در ژئوپولیتیک منطقه ایجاد خواهد شد که با وضعیت کنونی تفاوت ماهوی دارد. رژیم سعودی نمیتواند تا 20 سال آینده با یک ساختار وحشی بدوی حکومت کند و رژیم اسرائیل با پیادهروی پایتختهای منطقه را بهتصرف در بیاورد. در صورتی که آمریکا به عقبنشینی گام به گام خود ادامه دهد و در جبهههای نبرد جدیدی که طراحی کرده است بدون دستاورد باقی بماند، نظم منطقهای چندقطبی فعلی به نظمی ایرانمحور تغییر ماهیت خواهد داد که نهتنها چالشی ژئوپولیتیک که چالشی ایدئولوژیک هم برای نظام آمریکایی کنونی است.
همه این قرائن نشان میدهد که نبردی چندوجهی با قدرت تمام در جریان است که بدون برنده تمام نمیشود و هر فردی که گمان کند با چند ژست و تعارف دیپلماتیک و خندههای جلوی دوربین میتوان بر تنشها غلبه کرد؛ دچار کندذهنی است یا کودکی است که نه تجربه کافی دارد و نه از تجارب دیگران آموخته است.
عطا بهرامی
انتهای پیام/+