یادداشت | چرا باید «بی اسمی» را بخوانیم؟
کلید واژههای اصلی رمان «بی اسمی» مکان و حرکتِ آن رو به جلو است.
خبرگزاری تسنیم - سندی مومنی
« عباس گفت: تو دفترچه بی سیم پر اسم رمزه. اما مهم ترین اسم، رمز عملیاته! این تو هیچ دفترچه ای نیست. تو حافظه بعضی هاست. توی دل اصلی کاری هاست!» (شاکری،1395 :80).
چرا بی اسمی را بخوانیم؟
دست کم پنج پاسخ به این سئوال وجود دارد:
نخست: فضاسازی تازه قطار و حرکت سفر و مسافر
در رمان بی اسمی مکان و حرکتِ رو به جلو از کلید واژه های اصلی رمان محسوب می شوند. اساسا حضور مکانی همچون قطار که حامل هزار سرباز به جبهه جنوب است، موتور پرقدرت آغاز و بسط وگسترش و پایان رمان است. این فضا در پیوند با درون مایه خاص رمان، پیش از این استفاده نشده بود. در نتیجه مکان روایت رمان، بکر و خلاقانه است.
سفر و مسافر از دیگر مفاهیم وابسته به مکان در رمان هستند. مسافران این قطار هویت و هدفی منحصر به فرد دارند. هم چنین یکی از اشیاء مهم رمان، ترمز اضطرای قطار است. این شیء در رمان معنایی خاص دارد. حرکت مسافران به سمت جبهه جنوب، سوء قصدی که به قطار می شود و معنابخشی و توجه به اشیاء در رمان بی اسمی، نشان می دهد که انتخاب مکان رویدادهای رمان هوشمندانه و آگاهانه اتفاق افتاده است.
دوم: پیوند واقعه عاشورا با دفاع مقدس
اسامی سربازان در قطار و گفت و گوهای مسافران با شخصیت «مرد» در رمان و تصاویر پایانی رمان، مخاطب را به یاد واقعه عاشورا می اندازد. این تداعی به دور از هرگونه شعارزدگی اتفاق می افتد. در واقع احمد شاکری موفق شده است هویت تاریخی و حماسی و مذهبی واقعه عاشورا را با هویت دفاع مقدس پیوند بدهد و همه را در قابی روایت کند که تاکید می کند هدف یکی بوده است و این جدال حق و باطل کهن الگویی است آشکار در تاریخ ایران.
سوم: جستجو برای یافتن اسم اعظم
اسم اعظم راه گشاست. همه مشتاق پیدا کردن اسم اعظم خداوند هستند. در بی اسمی دعای جوشن کبیر خوانده می شود. مسافران نام های خداوند را صدا می زنند ولی اسم اعظم پنهان است. استفاده از اسم اعظم و تکاپویی که برای حضورش در رمان و زندگی واقع گرایانه مسافر رمان وجود دارد، مانند تلنگری برای مخاطب است. توجه به این موضوع که تو نیز به دنبال اسم اعظم باش. تاکید به این مسئله که زندگی نمایشی، فرصت خلوت و تفکر را از انسان معاصر گرفته است.
چهارم: توجه به بی اثری و جاودانه شدن
در ابتدای رمان تقدیم نامه ای است که در خلال روایت، مخاطب بهتر و بیشتر معنایش را متوجه می شود: تقدیم به شهدای مفقودالاثر و با احترام به شهید ابراهیم هادی.
در گفت و گویی می خوانیم:
«ابراهیم علوی تبار مفقودالجسده.
آآآآآآآآآآآه...
ازش تنها یه اسم باقی مونده. اسم که نمی سوزه اخوی! » (شاکری،1395 :107).
توجه به شهدای مفقودالاثر نیز یکی از وجوه بکر روایت رمان بی اسمی است.
پنجم: قصه گو بودن رمان
نویسنده هوشمندانه روایتی را بازگو می کند که شبکه در هم تنیده ی امکانی بنیادین را برای فهم واقعه ای معاصر فراهم می کند.
شاید بعد از خواندن این یادداشت، اگر رمان را نخوانده باشید تصور کنید رمان بی اسمی جزء آن دسته از رمان هایی است که اندیشه محور هستند و دغدغه ی روایت داستان ندارند. و به تعبیری ترویج اندیشه شان در اولویت است نه روایت داستان. این طور نیست. بی اسمی، یکی از کتابهای منتشر شده به همت نشر اسم است و نمونه موفق رمانی است که اندیشه اش در خدمت داستان در آمده و توانسته است به خوبی از پس روایتی داستانی همراه یا تعلیق برآید. مخاطب تمایل دارد بداند مسافران قطار چه سرانجامی دارند؟ چه کسی ترمز اضطرای را کشیده است؟ چرا؟ آیا خوابی که اصغر دیده است تعبیر می شود؟ احمد شاکری داستانی برای تعریف کردن دارد. روایت بی اسمی مدام از وضعیتی به وضعیت دیگر می رود. حرکت می کند. درست مثل قطار در حرکت که مقصدی مشخص دارد.
بخشی از رمان به درد اشاره دارد. دردی که جسم و روان شخصیت «مرد» را فراگرفته است. بخشی از این شخصیت پردازی زیبا را می خوانیم:
« هیچ ارتباط قابل توضیحی میان دست سوخته اش با درد کشنده اش وجود نداشت. دستش را می توانستند ببینند. اما درد تنها مال او بود. نمی توانست نشان شان بدهد. حتی بلندترین فریادها قادر نبودند شدت درد را بیان کنند. اما با وجود آنکه درد را با تمام جان درک می کرد نمی توانست بگوید این درد دستش است.» (شاکری،1395 :56).
انتهای پیام/