فقر در پستوی خانه پنهان است / طرح «محسنین» فاطمه و مهدی را از فقر مطلق نجات داد

فقر در پستوی خانه پنهان است / طرح «محسنین» فاطمه و مهدی را از فقر مطلق نجات داد

برنامه «ماه عسل» شانزدهمین قسمت خود را به روایت دو زندگی اختصاص داد که از فقر مطلق به ثباتی نسبی رسیده‌اند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، شانزدهمین برنامه «ماه عسل» در رمضان امسال به روایت دو خانواده اختصاص داشت که فقر را با تمام وجود حس کرداند. سه شنبه 23 خرداد 1396 دو زن که یکی مادر مهدی و دیگری مادر فاطمه بود، در برنامه «ماه عسل» ماجرای زندگیِ پُراز فقرشان را برای مخاطبان برنامه تعریف کردند.

روایت زندگیشان از این قرار بود:

مادرِ فاطمه: از ته دل دوست داشتم در برنامه ماه عسل حضور پیدا کنم. دوست دارم مردم به کسانی مانند من کمک کنند. من دوتا فرزند دارمِ. همسرم من و بچه ها را ترک کرد. بودن و رفتنش برای من فرقی نداشت. همه بدبختی های زندگی را تنهایی بر دوش گرفتم. مریض شده ام و قندم بالا رفته است. اوضاع ما خیلی بد بود تا این که در طرح محسنین خیران کمک کردند و یک خانه برایمان خریدند. کرایه خانه نداشتم بدهم مریض بودم. پول پیش دو میلیون تومان داشتم همه را برای اجاره برداشتند. وقتی دخترم میخواست به اول ابتدایی برود از خیلی ها میخواستم برای دخترم وسایل مدرسه بخرند. منت همه را می کشیدم. اما با طرح محسنین و حامیانی که برای فاطمه پیدا شدند، اوضاعمان بهتر شد.
زمانی که فاطمه ام به دنیا آمد پول بیمارستان را نداشتم بدهم. به همین دلیل ما را به دادگاه بردند. مدراکم را نشان دادم و ثابت کردم که پول ندارم. آن زمان 6 هزار تومان پول داشتم. در روستایمان همسایه هایمان گاهی پشت درِ خانه مان غذا می گذاشتند و می رفتند. همسایه ای داشتم که روفرشی به من داد. من و فاطمه هفته به هفته غذا نداشتیم بخوریم. نان خشک را با آب جوش و قند به فاطمه می دادم بخورد. پدر فاطمه شغلش و درآمدش خیلی خوب بود. اما ما را گذاشت و رفت.
فاطمه از زمانی که بچه بود من را درک می کرد. از در هر مغازه ای رد می شدیم محال بود بگوید شکلاتی برایم بخر. دیشب افطار جایی رفتیم و من افطار نخوردم، گفت اگر نخوری، من هم غذا نمی خورم. هرگز نه عیدی نه تابستانی نه بهاری نگفت که بچه فلانی چیزی دارد که من ندارم. فاطمه می خواهد که اینجا حرف بزند تا شاید پدر جانبازش که ما را رها کرده و رفته او را ببیند و دلش به رحم بیاید.

مادر مهدی: طرح محسنین در زندگی من خیلی تاثیر داشته است. یک فرزند دارم و همسرم از کار افتاده است. تقریبا 10 سال است که نمی تواند کار کند. در روستا بودم. به خاطر بچه ام به شهر آمدیم. مستاجر بودم. خانه مان حمام نداشت. بعد از یک سال صاحبخانه وسایلمان را بیرون انداخت. تلویزیون نداشتیم. مهدی هم خیلی دوست داشت تلویزیون ببیند. اما صاحبخانه اجازه نمی داد که فرزندم در خانه آنان تلویزیون ببیند. وقتی مهدی به خانه آنها می رفت که تلویزیون ببیند، پسرم را بیرون می کردند
برادرم خانه ای نیمه کاره در خارج از شهر داشت و سه ماه با فانوس در آنجا زندگی کردیم. آنجا سه خانه بیشتر نبود. گاز نبود، نفت هم کم بود. زمستان را به سختی گذراندیم. همسرم توان کارکردن نداشت. خودم بودم و خودم و با یک بچه. شب تا صبح بچه ام را با یک بخاری گرم می کردم.
پس از شش ماه زندگی کردن بدون برق از یک تیرچراغ برق، سیمی کشیدیم. خانه نه روشنایی و نه در و پنجره داشت. این ماجرای سال 1378 بود. بچه ام پیش مادرم می رفت. خیلی دلم از مادرم پر بود و نمی رفتم خانه شان. اما آنها می آمدند و بچه ام را می بردند.

مهدی پسر فهمیده ای است و اوضاع را درک می کرد. می گفتم مهدی جان نداریم و درک می کرد. خانه مادرم می گذاشتمش تا تلویزیون ببیند. خانه مان روشنایی و هیچ چیزی نداشت. از لوله ی آبی که نزدیک آنجا بود پس از سه ماه آب کشیدیم. اما همان لوله آب در زمستان سه بار ترکید.

مهدی و فاطمه وارد استودیوی برنامه «ماه عسل» می شوند.

علیخانی گفت که نمی خواهد تصویر فاطمه را نشان دهد تا مبادا در آینده مشکلی برای او پیش بیاید.

مهدی: سال 91 بود که حامی پیدا کردم. آرزو دارم برم المپیک و برای ایران مدال بیاورم. در مشهد چند ماه پیش در رشته کاراته مقام اول کشور را آوردم. در تهران هم اول شدم. از زمانی که حامی پیدا کردم و کمک مالی می کند مثل قبلا نیست که به آرزوهایم نرسم. الان به بعضی از آرزوهایم می رسم. با حامیانم حرف می زنم.

فاطمه: از زندگی که صاحبخانه وسایلمان را می خواست بیرون بریزد، الان خیلی بهترتر شدیم. اولین آرزویی که دارم این است که با پای پیاده برم کربلا و این که عموپورنگ را از نزدیک ببینم.
درسم از اول بد بود. چون خانم کلاس اولمان خوب درس نمی داد. حروف الفبا را یاد نگرفته بودم. اما خانم رفیعی حروف الفبا را به من یاد داد و ریاضی را با من کار کرد. خانم رفیعی برای اولین بار برایم تولد گرفت. با حامی زیاد حرف نمی زنم. یک بار به خانه ما آمدند و ما را دیدند.

در میانه های برنامه بود که احسان علیخانی رو به دوربین و خطاب به مخاطبان برنامه «ماه عسل» گفت: دست بوس شما هستم که در طول دو روز دو میلیارد و پانصد میلیون تومان برای آزادی زندانیان کمک کردید. تا الان حکم آزادی 500 زندانی در سراسر کشور قطعی شده است. آدمی بوده که از سال 1389 برای حدود 2 میلیون تومان جریمه در زندان بوده است. ما دست بوس شماییم و دست یک یک شما را می بوسم. خیلی ممنون از محبتتان که کمک کردید بسیاری از زندانیان در این روزهای عزیز به خانه هایشان برگردند.

در ادامه برنامه دو نفر از کسانی که در طرح محسنین شرکت کرده اند و حامی مالی کودکان نیازمند شده اند، به جمع مهمانان برنامه اضافه شدند.

امیرحسین(از محسنین): بچه پولدار نیستم. این ذات آدمهاست که دوست دارند این کار را انجام دهند. در طرح محسنین شرکت کردم. بعد از سه ماه حامی بودن، بچه ای که حامی اش شده بودم را از نزدیک دیدم. سعی کردم این ارتباطم را حفظ کنم.

خانم دیگری (از محسنین): برنامه ماه عسل را می دیدم که توضیح شما را درباره برنامه محسنین شنیدم. پیگیری کردم و پرسیدم که این برنامه چیست. دیدم شاید بتوانم ذره ای حال کسی را خوب کنم. اولین بار شهریور و نزدیک آغاز مدرسه بود. زنگ زدم و از مددکارشان اجازه گرفتم که به دیدار مهدی بروم. با هماهنگی آنها و موافقت مادرش به دیدار مهدی رفتم. اصلا هم پولدار نیستم. فقط حقوق کارمندی دارم.

علیخانی: از طرف ستاد اتبات عالیات هر دو خانواده به سفر کربلا می روید. رئیس فدراسیون کاراته زنگ زده و قول داده که مهدی را به یک تورنمنت بین المللی بفرستد. شرایط طبیعی اش ارسال عدد یک به 30003333 است. می توانید به سایت mohsenin.irهم سر بزنید. سال 1394، 300 هزار نفر شرکت کردند که در نهایت بیشتر از 100 هزار حامی محسنین شدند. الان حدود 193 هزار حامی نیاز داریم که در شب های آینده گزارش دقیقش را به دقت به حضورتان تقدیم می کنیم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران