تصورات ناشنیده از یک خوابگاه
خبرگزاری تسنیم: «شنیدن» تجربهای است برای شکستن مرزها از نشنیدن تا دیدن؛ ولی این سیر حرکتی هیچگاه واقعیت را عیان نمیکند بلکه بر شبهات میافزاید و با دنیای بدون پاسخ رهایمان میکند.
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم:
1- برای یک کودک شیرازی در دهه 70، هنگام عبور از میدان دانشجو - یا به قول شیرازیها، فِلکِهی عَلَم - در مواجه با بلندترین ساختمان آن محیط، سوالهای انتزاعی شکل میگیرد. پنجرههایی که با ورقههای ضخیم آلومینوم پوشیده شده است و هیچ منفذی برای آن نمیتوان متصور بود. با یک تابلو که بر سر در آن نوشته شده است: «خوابگاه قدس». این روزها یک لفظ «دخترانه» بدان اضافه شده است و کودک دهه هفتادی دیگر کودک نیست. حال میتواند بفهمد که چرا پنجره، پنجره نیست. میتواند بفهمد خوابگاه باید برای دانشجویان امن باشد تا به دور از هر تعارفی با توجه فضای آدمهای عجیب که در هر نقطهای از هر شهر وجود دارند، آن دختر دانشجو بعد از یک روز تلاش و جهد، با آسودگی شب را سپری کند.
تصویری امروزی از خوابگاه دخترانه قدس دانشگاه شیراز
2- زمانی شیراز آن چنان پل عابر پیادهای نداشت. پلهای عابر پیاده تنها در بلوار مدرس - که بهروزترین بلوار شهر بود - دیده میشد. دهه 80 با بالا رفتن آمار تصادفات، بر تعداد پلها افزوده شد. میدان دانشجو نیز به پل نیاز داشت. پل را در برابر بلندترین ساختمان میدان ساختند. ناگهان شایعات شکل گرفت؛ شایعاتی درباره ورود پسری جوان به «خوابگاه قدس» از طریق پل عابر پیاده. همان زمان دور تا دور پل را با ورقههای آهنی پر کردند؛ اما هیچ وقت مشخص نشد پسری وارد خوابگاه شده است یا نه. تصورات جدید در ذهن نوجوان دهه هشتادی رسوب میکند.
3- امیررضا کوهستانی اگر برای تئاتر کشور یک چهره شناخته شده به حساب آید، برای شیرازیها یک شاخص است. رفتار این کارگردان و نویسنده به نحوی بوده است که شیراز را میتوان در آثارش دنبال کرد. در تجربه تازهاش یعنی «شنیدن» این داستان به اوج میرسد، حتی اگر «شنیدن» ربطی به شیراز نداشته باشد. ولی نگارنده - به عنوان یک شیرازی دیگر - با کوهستانی به یک نقطه تلاقی میرسد؛ بخصوص آنکه در بروشور کار از شیراز و هنرمندی شیرازی سخن به میان آمده است. فارغ از این مساله که نگارنده احتمال میدهد مطالب فوق درباره «خوابگاه قدس» میتواند انگیزهای برای نوشتن اثری با موضوع ورود یک پسر به خوابگاه دخترانه باشد؛ «شنیدن» فراتر از یک تصور کودکانه است.
«شنیدن» داستان دو دختری است که یکی در مقام شاهد (سمانه) و دیگری در مقام متهم (ندا) است. سمانه با نگاه شکاکانه از حضور پسری در اتاق ندا خبر میدهد و ندا مدام این مساله را با زبانی کنایی رد میکند. کوهستانی برای این تقابل از دو مساله بهره میبرد: 1- بعد روانی و 2- فرم اجرا.
کارگردان ابتدا به ساکن، برای هر یک از این دو نقش - که در ادامه دچار تکثیر میشوند - وجوهی روانی در قالب سادهترین نشانهها طراحی میکند. سمانه دختری که به نظر کمرو است و با همان کمرویی و دستپاچگی - و البته زیرکانه - به ندا تهمت میزند، مانتوی بلندی به رنگ خاکی بر تن دارد. رنگ لباسش خنثی است و بیشتر شبیه یک تنپوش تحمیلی برای دختر است. کفشهایش بندی است و بندها بسیار محکم در هم گره خورده است. او به شدت مشوش است و این در حالی است که متهم دیگری است. تشویش سمانه در میزانسن کوهستانی با حرکات مستمر طراحی شده است. او نسبت به تماشاگر سهرخ ایستاده است و تداعیگر دوگانگی کلام اوست. خود واقعیش نامشخص است تا اینکه الهام کردا در نقش سمانه آینده روی صحنه میآید. با آنکه دیدش نسبت به تماشاگر کمی زاویه دارد؛ ولی اعتراف میکند به آنچه نسبت به ندا انجام داده است و عذاب وجدان بر قلبش سنگینی میکند. لباسش از لحاظ شکل و رنگ تغییری نکرده است. تنها کفشش از بندی به یک کفش زنانه پاشنه بلند تغییر کرده است. مشخصه مهم کفش روباز بودن آن است که دلالت بر متاهل بودن سمانه دارد.
در مقابل ندا مانتو کوتاهی به تن دارد. آستینش را بالا زده است. رنگ لباسش به تناسب شادتر است. کفش بدون بند به پا دارد. زوایه نگاهش به تماشاگر مستقیم است. میزانسنش به شکلی است که روی پا حرکتی ندارد. ثابت ایستاده است و زمانی که میخواهد سمانه را نظاره کند، روی کمر میچرخد. او محکم صحبت میکند. نیش و کنایه میزند. رک است و از اتفاق روی داده ترسی به دل راه نمیدهد. مهین صدری در نقش ندای بزرگسال همان شمایل را حفظ میکند.
نورپردازی نمایش نیز با تکیه بر رنگ لباس بازیگران طراحی شده است. منهای رنگ عمومی نور سالن، دو طیف رنگی فیروزهای و زرد کمرنگ بر اثر تابانده میشود.
کلیت بحث این است که کوهستانی به شدت هدفمند شخصیتهایش را شکل داده است و چندان در پی گزافهگویی نیست. به سادگی شخصیت را شکل داده است تا با یک نگاه مخاطب به وجوه روانی آنان پی برد. مخلص کلام آنکه کلاف سردرگمی از شخصیتپردازی درست نمیکند.
4- بعد دیگر به شکل اجرا بازمیگردد. نمایش از سه مرحله تشکیل شده است. داستان چند بار تکرار میشود. در قسمت نخست تنها حرف زدن است. دیالوگ ناقص است؛ چرا که جوابی در برابر کلام نخست داده نمیشود و بلافاصله دو بازیگر - مونا احمدی و آیناز آذرهوش - جوابهایی به دیالوگ فرضی میدهند. در این مرحله خبری از دیدن و شنیدن طرف مقابل نیست. در مرحله بعد همان داستان بعلاوه صدای فردی در میان تماشاگران را داریم. یک ضلع جدید به داستان اضافه میشود. دیالوگهایی که باید تشخیص داده میشد و در مرحله حدس قرار داشتند، اکنون به گوش میرسند. موقعیت بسیار شبیه به همان موقعیتی است که داستان سمانه و ندا درگیرش میباشند. سمانه از اتاق ندا صدایی شنیده است و وارد حدس میشود. حدس از جایی شکل میگیرد که سمانه بخشی از فرایند شنیدن را طی نکرده است. فرایند شنیدنش ناقص است؛ پس به حدس و گمان میافتد. این مساله برای دانشجوی مسئول خوابگاه - مهین صدری - محسوستر است.
در مرحله سوم با قرار گرفتن یک دوربین بر چشم بازیگران، دیدن هم به دو رکن سابق اضافه میشود. نور روی بازیگر میان تماشاگران انداخته میشود. تصاویری از بیرون سالن روی پرده نقش میبندد، جایی که سمانه و ندا در راهروهای تئاتر شهر با هم حرف میزنند. به شکل استقرایی میتوان این گونه استنباط کرد که در هر مرحله قاب نمایش شکسته میشود. در مرحله نخست قاب نمایش همان صحنه ثابت و همیشگی است. با اضافه شدن عنصر شنیدن قاب نمایش تا محل استقرار تماشاگران بسط پیدا میکند و در گام نهایی دنیای خارج از صحنه نیز به قاب اضافه میشود. نکته قابل تامل این است که اگر این استقرا منجر به یک فرمول شود، باید با انبساط قابهای نمایشی مواجه باشیم. میشود مراحل دیگری بعد از دیدن را در نظر گرفت؛ اما دیگر قابی برای شکستن وجود ندارد. دنیای بیرون صحنه با تعریف عمومیش دیگر قابل توسعه نیست.
اما این سوال شکل میگیرد که دیدن به قضاوت کمک میکند؟ آیا میتوان به چشم اعتماد کرد؟ به نظر جواب منفی است؛ چرا که در فاز دیدن سمانه توهم میبیند. تصویرش روی پرده تکثیر میشود. همه چیز با یک وهم - که دلالتی بر ایهام موجود در ماجرا دارد - مخلوط میشود. داستان شاید به ظاهر - با توجه به اعتراف سمانه و عذاب وجدانش - حل شده است؛ ولی سمانه در موقعیتی نیست که بتوان حرفش را پذیرفت. همانطور که نمیتوان وجود دوربین را پذیرفت.
* بازی بازیگران جوان این نمایش در برابر بازیگران باتجربه ستودنی است و با اطمینان میتوان گفت یک سر و گردن فراتر از آنان هستند.
انتهای پیام/