آقای دکتر! منطقه غرب آسیا در پنج سال اخیر با تحولاتی مواجه بوده که از آن با عنوان «بیداری اسلامی» یاد می شود؛ هرچند در این میان فتنهانگیزی هایی نیز در برخی از کشورها از قبیل سوریه و عراق به وقوع پیوست و برخیها تلاش کردند تا این حوادث را هم با عنوان بیداری اسلامی معرفی کنند، اما گذر زمان نشان داد که پشت صحنه اتفاقات عراق و سوریه چیز دیگری است. با توجه به مجموعه اتفاقات پنج سال اخیر که آخرین آنها بحران یمن بوده است، فرصتها و تهدیدهای پیش روی منطقه و جریان بیداری اسلامی را چطور میبینید؟
بیداری اسلامی به عنوان یک واقعیت در منطقه خودش را نشان داده است و علامتی بوده است که ملتهای منطقه و کشورهای اسلامی از حکام خود ناامید شده و خودشان وارد عرصه شده اند؛ ملاحظه کردید که موفقیت های مهمی نیز به دنبال داشت و در مصر، تونس، لیبی و یمن چنین اتفاقاتی افتاد و البته همانطور که اشاره کردید، مساله سوریه غیر از اینها بود که جداگانه قابل بحث است، اما در تمام این اتفاقات آمریکایی ها و تمام همپیمانان اروپایی و منطقه ای آنها به فکر توقف این موج فزاینده بیداری اسلامی افتادند؛ به همین دلیل هم سعی کردند از همه ظرفیت های خودشان و همپیمانانشان استفاده کنند.
باید صورتحساب ناامنی لیبی و تمام مصائب وارد شده بر این کشور را به پای ناتو و کشورهای غربی نوشتبه عنوان مثال، آنچه در مصر اتفاق افتاد که عملا یک انقلاب با شکست مواجه شد، بخش مهمی از آن مربوط به کسانی بود که نتوانستند امانتداران خوبی برای این دستاورد عظیم ملت مصر باشند؛ با ندانمکاری، عدم رعایت قواعد بازی و اتکاء به خود آمریکا که دشمن اسلام است و نیز با تکیه بر برخی از همپیمانان منطقه ای آمریکا عملا شرایطی را ایجاد کردند که ملاحظه میکنید امروز آقای «مرسی» با 20 سال محکومیت زندان مواجه شده و تمام بزرگان اخوانالمسلمین هم وضعیت مشابهی دارند و عملا مصر همچنان در تلاطم به سر میبرد، به جای اینکه به یک ثبات رسیده باشد.
یعنی معتقدید این وضعیت نتیجه اعتماد به آمریکا و غرب بوده است؟
هم اعتماد به غرب و هم اعتماد به همپیمانان منطقه ای غربیها چنین وضعیتی را به وجود آورد. با توجه به این تجربه، ملاحظه میکنید که در رابطه با لیبی هم چنان بلایی را بر سر آن آوردند و ناتو هم دخالت نظامی کرد که به نظر من، باید صورتحساب ناامنی لیبی و تمام مصائب وارد شده بر این کشور را به پای ناتو و کشورهای غربی نوشت که فقط به فکر منافع خودشان و دستیابی به منابع عظیم انرژی در این کشور هستند و عملا هیچ اهمیتی به منافع ملت ها در منطقه نمیدهند.
یمن نیز وضعیت مشابهی دارد؛ اتفاقات یمن در واقع با حرکت نابخردانه عربستان سعودی و تصمیم اشتباه راهبردی این کشور در حمله نظامی به یک کشور اسلامی آن هم با همه ادعاهایی که عربستان در سطح جهان اسلام از قدیم داشته است، نشاندهنده شکست تمام طرحهای آمریکا و متحد منطقه ای او یعنی عربستان در سطح منطقه است، اعم از عراق و افغانستان و سوریه به عنوان میدان طراحی گستردهای که انجام دادند و محاسبات آنها غلط از آب درآمد.
اینها احساس کردند که اگر امروز با یمن یک برخورد قهری جدی انجام ندهند، یمن هم با توجه به ویژگی های این ملت و سوابق تاریخی آن به یک یمن مستقل مبتنی بر منافع ملی آن تبدیل میشود، اما این طرح آنها هم مانند دیگر طرح های آمریکا و همپیمانان آن شکست خورد و ملاحظه کردید که 27 روز بمباران مردم مظلوم بیدفاع یمن هیچ سودی برای آمریکا نداشت و نتوانستند «منصور هادی» (رئیس جمهور مستعفی و فراری یمن) را به قدرت برگردانند و کاری از پیش ببرند و باز هم در یک سردرگمی جدی به سرمیبرند و به نظر من، تبعات اقدام وحشیانه عربستان علیه ملت یمن در آینده خود را حتما نشان خواهد داد و پسلرزه های این اقدام حتما دامن عربستان را خواهد گرفت؛ چون هم به اعتبار عربستان در جهان اسلام بیش از گذشته خدشه وارد شد و هم باعث شد کشورهایی مانند پاکستان و ترکیه حاضر به مشارکت در این کشتار مردمی نشوند؛ به گونه ای که شاهزاده عربستان اعلام کرد که به دلیل عدم همراهی همپیمانان ما در این جنگ، روحیه سربازان ما به شدت ضعیف شده است و موفق نشدیم کاری را انجام دهیم. عربستان واقعا شکستخورده این بازی بوده است و به نظر میرسد که در آینده نیز باید منتظر عواقب چنین اقدام ناسنجیده و نابخردانه ای در ارتباط با یمن باشد.
اشارهای به وضعیت سوریه داشتید؛ به نظر شما جنبههای تفاوت حوادث سوریه با دیگر کشورهای کانون بیداری اسلامی چیست؟
اینکه گفتم وضعیت سوریه متفاوت است، به این دلیل است که آمریکاییها بعد از اینکه بزرگترین مرکز راهبردی خودشان را در منطقه خاورمیانه از دست دادند و رژیم «حسنی مبارک» ساقط شد، تلاش کردند تا یک جایگزین برای آن پیدا کنند و به همین دلیل، سوریه را انتخاب کردند تا هم یکی از همپیمانان جمهوری اسلامی را از بین ببرند و هم بتوانند بر روی گروه های مقاومت به خصوص حزبالله و جهاد و مقاومت اسلامی اثر بگذارند و به همین دلیل، طراحی کردند و یک بحران گستردهای را بر ملت سوریه تحمیل کردند که در این بحران هم قطر و عربستان نقش داشتند و هم ترکیه دست داشت و هم آمریکا و هم همپیمانان بزرگ اروپایی آن مانند انگلیس و فرانسه همگی دست داشتند و تصور هم میکردند که در سال اول بحران همه چیز تمام میشود!
در انتخابات سال گذشته سوریه برخی از مردم به جای استفاده از جوهر برای ثبت اثر انگشت بر روی برگه رای، از خون انگشت خودشان استفاده میکردند و با آن خون، اثر انگشت خود را ثبت میکردنداما ملاحظه میکنید که الان در ماه های ابتدایی سال چهارم بحران در سوریه هستیم و عملا هیچ اتفاقی نیفتاده است و بشار اسد امروز از روز اول قدرتمندتر است و سوریه بعد از این بحران تحمیلی و جنگ، به مراتب قدرتمندتر از آن کشوری است که پیش از بحران وجود داشت؛ چون دارای ارتشی است که چهار سال یک مصاف سخت را سپری کرده و دهها هزار تروریست اجیرشده اعزامی به سوریه را شکست داده و در کنار این ارتش کلاسیک، یک ارتش مردمی نیز با عنوان «جیشالشعبی» متولد شده که نشاندهنده این است که مردم عملا به مساله ورود کردهاند و ورود مردم برای دفاع از کشورشان یک ضمانت بالایی را آماده میکند.
نشانههای شکست این سیاست غرب نیز آشکار شده و امروز هم آمریکاییها دارند با بشار اسد مذاکره میکنند و هم اروپایی ها و هم برخی کشورهای عربی خلیج فارس مثل کویت در حد باز کردن سفارتخانه هایشان در دمشق پیش رفتهاند؛ بنابراین پروژه سوریه نیز که برای خنثی کردن بیداری اسلامی طراحی شده بود، عملا شکست خورده و جمهوری اسلامی نیز از روز اول در بحران سوریه و در بحران یمن معتقد بود که این اتفاقات راه حل نظامی ندارد و راه برونرفت از آن، گفتگوی سیاسی است و حالا جهان به این نتیجه رسیده است که نظر جمهوری اسلامی ایران، نظر برتر و تنها راه برای حل این بحران ها بوده است.
شما در چند سال بحران سوریه سفرهای زیادی به این کشور داشتهاید؛ روحیه بشار اسد و دولت این کشور را در کوران تحولاتی که در این کشور رخ داده، چطور دیدهاید؟
تقریبا در همه سفرها بشار اسد از روحیه بسیار بالایی برخوردار بود و میگفت که من حتی خانواده ام را از دمشق به هیچ جایی نبردهام و گفته ام ما هم اینجا میمانیم و مقاومت میکنیم در کنار مردم و هر اتفاقی که قرار باشد برای مردم بیفتد، برای ما نیز میافتد.
نگاه مردم سوریه نسبت به بشار اسد و هیئت حاکمه چطور بوده است؟
مردم سوریه در روز انتخابات ریاست جمهوری این کشور که اتفاقا ما هم آنجا حضور داشتیم، رفتارهای جالبی داشتند که معنای خاصی داشت؛ مثلاً برخی از آنها به جای استفاده از جوهر برای ثبت اثر انگشت بر روی برگه رای، از خون انگشت خودشان استفاده میکردند و با آن خون، اثر انگشت خود را ثبت میکردند! یکی از دلایل این نگاه مردم همین بود که بشار اسد در کنار مردم ایستاد و مردم نیز در صفهای طولانی حضور پیدا کردند و رای دادند.
بارها گزارش شده که آمریکایی ها با هواپیما برای داعش کمک فرستادهاند و این نشان میدهد که سیاست های آمریکا که در واقع پدر داعش است و نیز همپیمانان منطقه ای او، حفظ این گروهکها و استمرار بحران به عنوان عامل فشار علیه دولت عراق استاینکه برخیها میگویند رأی فرمایشی بوده، اصلا اینطور نبوده است! چون ما حضور داشتیم و دیدیم که انتخابات کاملا آزاد بود و مردم با علاقهمندی در پای صندوقهای رأی حاضر شدند و رای دادند؛ درست است که تحمیل این جنگ به طور طبیعی منجر به مهاجرت حدود دو میلیون نفر از اتباع این کشور شده است.
ما با برخی از هیئتهای اروپایی که در تهران صحبت میکردیم، میگفتند این انتخابات از این جهت مشروع نیست که چند میلیون سوری در خارج از این کشور زندگی میکنند و رای ندادهاند؛ در پاسخ به آنها گفتم که چطور در انتخابات افغانستان که 4 تا 5 میلیون نفر از آنها در کشور ما یا پاکستان زندگی میکنند، انتخابات مشروع است؟! اگر این استدلال درست است در مورد افغانستان هم باید درست باشد! آنها هیچ جوابی در برابر این سوال ما نداشتند! بنابراین به نظر من این حرفها دست و پا زدنهای بیخود سیاسی برای زیر سوال بردن یک حاکمیت مشروع است که قطعا به نتیجه نخواهد رسید.
عراق هم یکی از کشورهایی بوده که در حدود یک سال اخیر درگیر فتنهانگیزی غربی ها شده است؛ مقامات عراقی بارها هم در زمان نوری مالکی و هم در دوره مسئولیت حیدرالعبادی به کمکهای مستشاری و سیاسی جمهوری اسلامی به مردم عراق و نقش آن در مهار بحران اذعان کردهاند، اما اخیرا آقای حیدرالعبادی در سفر به نیویورک اظهارات عجیبی داشت، از جمله اینکه گفت این خود عراقی ها هستند که دارند میجنگند و نباید تصور شود که ایرانی ها نقشی دارند! ارزیابی شما از این صحبتهای العبادی چیست؟
این را باید به حساب سهم آمریکا در موضعگیری ها گذاشت! وگرنه موضع آقای حیدرالعبادی نیز مانند آقای مالکی بوده و بارها به طور صریح گفته است که ما به دلیل نوع رابطه مان با جمهوری اسلامی ایران و تاثیرگذاری و سیاستهای ایران در مبارزه با تروریسم، از این کشور دعوت کردهایم و مستشاران ایرانی آمدهاند و در عراق حضور دارند، همانگونه که مستشاران آمریکایی حضور دارند. بنابراین حالا یک جمله ای را که او در فضای آمریکا و در پاسخ به خبرنگاری اعلام میکند، نباید ملاک قرار داد!
آنها نظر رسمی خود را بارها اعلام کردهاند و برای ما، آن نظر رسمی ملاک است و علت آن نیز این است که در سختترین شرایطی که هم اقلیم کردستان و هم بغداد در آستانه سقوط قرار داشت، جمهوری اسلامی به کمک عراق شتافت و مقامات عراقی بارها از مقامات جمهوری اسلامی بابت کمک فکری و مشورتی برای مبارزه با پدیده شوم تروریسم تشکر کردهاند.
آیا امکان دارد که برای رفع کامل فتنه از سر عراق و سوریه، زمانبندی مشخصی را در نظر گرفت؟
همین که پیشبینی آمریکاییها که میگفتند مبارزه با داعش حداقل 3 سال طول میکشد، به نوعی غلط از آب درآمد، نشان میدهد امروز شرایط کاملا متفاوت شده است؛ امروز خیلی از مناطق برخلاف محاسبات آنها وضعیت متفاوتی پیدا کرده است. بارها گزارش شده که آمریکایی ها از فضا و با هواپیماهای خودشان برای داعش کمک فرستادهاند و این نشان میدهد که سیاست های آمریکا که در واقع پدر داعش است و نیز همپیمانان منطقه ای او، حفظ این گروهکها و استمرار بحران به عنوان عامل فشار علیه دولت عراق است؛ یعنی کشوری که عملاً خودش را از شر آمریکاییها نجات داده است.
چراکه زمانی 150 هزار نیروی آمریکایی در عراق حضور داشتند و آنها حاضر نشدند آن موافقتنامه امنیتی را امضا کنند و به همین دلیل هم دیگر آمریکاییها حضور ندارند؛ بنابراین به نظر میرسد که این زمانبندی آمریکایی ها با همین استفاده از تجارب جمهوری اسلامی نادرست از آب درآمد و امیدواریم موفقیتهای عراقیها شتاب بیشتری بگیرد.
منبع:مهر