«خانواده» مساوات چرا خانواده نیست؟
خبرگزاری تسنیم: «خانواده» مساوات تا پیش از آغاز بحران نماد خوبی از یک سوژه است. خانواده برای خود مبنایی در نظر گرفته است که تخطی از آن به مثابه حذف از مجموعه است. خانواده هر گونه ابژه (دیگری) را نادیده میگیرد و آنگونه که میخواهد تصور میکند.
خبرگزاری تسنیم_ احسان زیورعالم
تماشاخانه ایرانشهر در حالی میزبان «خانواده» اثر تازه محمد مساوات است که علاقهمندان آثار این کارگردان و نمایشنامهنویس جوان را غافلگیر میکند. پس از اقبال عمومی «قصه ظهر جمعه»، اثر پیشین مساوات و عرضه نوعی از تئاتر - که در مصاحبه با نگارنده از آن با عنوان تئاتر «اُملی» نام میبرد – مخاطب با گونهای کاملاً متفاوت از نمایش مواجه میشود.
«خانواده» تصویری از یک خانواده نسبتاً ایدهآل است. آنان با هم غذا میخورند، از مسائل روزمره صحبت میکنند، برای بازی تنیس فرزندان اهمیت قائل هستند، به شدت مبادی آداباند و والدین شیوههای تربیتی متفاوتی در پیش گرفتهاند. اما یک بحران خانواده را درگیر میکند و شالودههای پوشالی آن فرو میریزد و اعضای خانواده – به جز دو فرزند – زیر آوار آن دست و پا میزنند.
داستان «خانواده» مخالفت پسر بزرگ خانواده با تصویری خیالی از یک هواپیماست که پدر آن را هدیهای برای خانواده میداند. پسر، خانواده را متهم میکند که هیچ چیز این خانواده حقیقی نیست و تمام آنچه در قالب دیالوگ به مخاطب عرضه میشود، موهومات و تصورات اعضای خانواده است. این موهومات به شکلی قراردادی در یک چرخه تکرار میشود. انقلاب پسر، خانواده را از هم میپاشاند. عدهای شک میکنند و عدهای بر ساحت موجود اصرار میورزند. در انتها اعضا یکدیگر را طرد میکنند و هر یک تصویری – یا توهمی – از دیگران را برای خود خلق میکنند و با خیالات خود چرخه را حفظ میکنند.
مساوات در «خانواده» تصویری از روابط انسانی را خلق میکند. تصویری که بر مبنای رابطه من و دیگری شکل میگیرد. خانواده مخلوق مساوات نامی ندارد؛ در واقع فاقد گام نخست هویت یک مجموعه – یا حتی اشخاص – میباشند. حتی افراد این خانواده با عناوینی چون پدر یا پسر بزرگ از یکدیگر تفکیک میشوند. فقدان اسم نقطه شروع خوبی برای درک دنیای نمایش است.
«میاندیشم پس هستم»، این عبارت شالوده هواداری چند سده تفکر سوژه محور در میان فلاسفه، نویسندگان، هنرمندان و اهالی اندیشه بود. تمام آنچه این عبارت به بشر اهدا کرد، یافتن مسیری به کشف هستی بواسطه شناخت خود (سوژه) بود. در این مسیر «دیگری» ابژهای است برای رسیدن به شناخت خود، «دیگری» هویتی مستقل ندارد و وجودش بسته به وجود (بودن) سوژه است.
قرن بیستم نقطه شروعی بر نقد فلسفه سوژه محور بود و امانوئل لویناس را باید یکی از مهمترین چهرههای این عرصه دانست. فیلسوفی که در دورانی تلاش بر سرکوبی و طرد دیگری، از دیگری دفاع و برنامه خود را افسونزدایی تام و تمام از سوژه ناب و عاقل و یکپارچه دکارتی پایهریزی میکند.
«خانواده» مساوات تا پیش از آغاز بحران نماد خوبی از یک سوژه است. خانواده برای خود مبنایی در نظر گرفته است که تخطی از آن به مثابه حذف از مجموعه است. خانواده هر گونه ابژه (دیگری) را نادیده میگیرد؛ در واقع ابژهها را آن گونه که خود میپسندد تصور میکند. از همین رو است که نه هواپیمایی وجود دارد و نه راکت تنیسی؛ بلکه آنان در مقام سوژه خودآگاه، ابژه را در برابر خویش حاضر میکنند و با رفع تفاوتهایش و بخشیدن نوعی هویت به آن، آن را به ادراک خود درمیآورند و بازنمایی میکنند.
پاشنه آشیل چنین تفکری همین جاست. خانواده، خود در مقام ابژه برای دیگران فاقد نام است. نام به عنوان یک المان هویتی، چیزی است که از بیرون به فرد یا گروه اطلاق میشود. هویت تایید «دیگریها» نسبت به وجود «من» است، پس در دنیایی که یک خانواده وجود هر نوع «دیگری» را رد میکنند، خود عاری از هویت میشوند.
لویناس با مطرح کردن اخلاق، رابطه میان «من» و «دیگری» را در قالب «مسئولیت» پایهریزی میکند. در اخلاق رابطه در قبال پذیرش مسئولیت نسبت به دیگری شکل میگیرد. هویت سوژه براساس واکنش و پاسخ دادن به دیگری و در نتیجه بر مبنای پاسخگو بودن در قبال دیگری تحت هر شرایط ساخته میشود. لویناس تاکید دارد «من» باید بداند که «دیگری» حضور دارد و قابل فروکاستن به «من» نیست.
در «خانواده» اعضا در گام نخست پسر بزرگ را نادیده میگیرند؛ یعنی سلب مسئولیت نسبت به فرزند از جانب والدین. آنان حتی دختر خانواده را به سبب درک این رابطه مسئولانه طرد میکنند و او نیز به جهان موهومات میپیوندد. لیکن اعضا با نادیده گرفتن وظیفه اخلاقی خود، هویت خویش را از دست میدهند و برای هم تبدیل به «بدنهای نامرئی» میشوند که باید برای اثبات وجودشان تصویری همسان ارائه دهند – تمام شخصیتها با یک حرکت مشابه توهم دیگری را خلق میکنند.
لیکن «خانواده» میتواند از این نمایش کنونی نیز افراطیتر شود. میشد بسیاری از تصاویر که هنوز ملموس و واقعی به نظر میرسند نیز در جهان توهمات قرار گیرند، مانند میز غذا که علناً تمام اجزای آن وجود دارد یا جعبه کادوهای خالی که میتوانستند مشمول عالم وهم و تصور شوند.
آنچه محمد مساوات در این دنیای نمایشی و گروتسک خلق میکند، برای عدهای خندهدار و برای عدهای ملالآور خواهد بود. مخاطب صرفاً به چند دیالوگ و حرکات توجه میکند که مدام تکرار میشوند. در وهله نخست مخاطب، اثر را تلاش پیشرویی در خلق یک نمایش تجربی حس میکند. لیکن با درک زیرلایههای نمایش مساوات به کمک مبحثی چون «دیگری» لویناس، رنگ و بویی اجتماعی به خود میگیرد. مساوات تصویری گروتسک از جامعه کنونی بشری خلق میکند. جامعهای که به یک خانواده تقلیل پیدا میکند استعارهای از یک جامعه سوژه زده میشود. چنین جامعهای اکنون در بخشی از فضای ایران به راحتی لمس میشود. نادیده گرفتن «دیگری» در ادبیات روزمره افراد نفوذ کرده است و بواسطه زبان، بر رفتار این جامعه تاثیر گذاشته است.
شاید خودخواهیهایی که منجر به نادیده گرفتن اصول اولیه روابط شهروندی – که میتوان آن را امری غیراخلاقی دانست – نمودی از این حذف «دیگری» خواند و فارغ از اینکه بدون «شما»، «من» در مقام نگارنده هیچ تعریف یا تعبیری ندارم. برای جامعه فرو رفته در خود، پایانی جز واکنشهای عبث اعضای «خانواده» محمد مساوات متصور نمیتوان بود: اسکیزوفرنی خودخواسته است.
انتهای پیام/