بزاز ساده بازار کاشان، سرگشته کوچههای شام
خبرگزاری تسنیم: هر چند بعد از محتشم شاعران بسیاری به استقبال از ترکیببند او برآمدند، اما این شعر او است هر ساله همراه با عزای امام حسین(ع) بر سر در خانهها و تکایا نقش میبندد. شاید این بهترین صلهای باشد که یک شاعر اهل بیت(ع) میتواند بگیرد.
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...»
سالها از سرودن این شعر میگذرد، اما هر روز وجه تازهای از آن برای عام و خاص هویدا میشود. همه محرم را با شعر محتشم آغاز میکنند و بسیاری اذعان دارند که هر چند شعر عاشورایی از کسایی آغاز شده، گذری در دفتر مثنوی مولانا داشته و بعد در روزگاران اخیر محفل شعرای امروز شده، اما ترکیببند محتشم حکایت دیگری دارد؛ حکایتی که ماندگاری این شعر را رقم زد و بر دلهای عاشقان اباعبدالله(ع) خوش نشست.
صفویه را سلسلهای آغازگر در بسیاری از زمینهها به ویژه مذهب میتوان دانست. اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران نتایج و اثرات مختلفی در کشور گذاشت؛ هر چند در برخی موارد غلوهایی وارد عرصه علوم حدیثی و حتی ادبیات شد، اما رونق دوبارهای به شعری داد که سالها در انزوا گوشه گرفته و با این حالت به حیات خود ادامه می داد. شاعران بسیاری در بارگاه شاهان صفوی به طمع صله و یا به نیت قرب به اهل بیت(ع) زبان به مدح این خاندان مکرم گشودند، اما در این میان محتشم حکایت دیگری دارد.
کمالالدین علی محتشم کاشانی بزاز سادهای در بازار کاشان بود که به واسطه اشعار نابش ملقب به شمس الشعرای کاشان شد. او در آغاز سده ده هجری و همدوره با پادشاهی شاه طهماسب صفوی در کاشان زاده شد، بیشتر دورانزندگی خود را در این شهر گذراند و در همین شهر هم در ربیع الاول سال 996 هجری درگذشت.
محتشم همانند بسیاری دیگر از همعصران و گذشتگان خود ابتدا یک شاعر درباری بود؛ شاعری که برای صله و قرب به درگاه شاه صفوی زبان به مدح میگشود. کمکم به واسطه فضای حاکم بر دربار صفوی و تشویقهای شاه طهماسب به مدح اهل بیت(ع) منجر شد تا محتشم نیز قطعاتی در رثای ائمه(ع) بسراید، اما در این میان ترکیببند او با مطلع فوق به سبب آمیخته شدن عرفان و عاطفه با کلام استوار او را به یک شاعر موفق در عرصه شعر آیینی و مرثیهسرایی مبدل کرد.
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است...
حکایت چگونگی سرودن این ترکیببند نیز خواندنی است. در مقدمه دیوان محتشم نقل شده است که «موقعی که محتشم در سوگ برادر نوحه گری می کرد، شبی در عالم رؤیا ، امیر المؤمنین (ع) را دید که به او می فرماید:چرا برای فرزندم حسین (ع) مرثیه نمی گویی؟ گفت: یا علی از کدام مصیبت او شروع کنم؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: بگو، «باز این چه شورش است که در خلق عالم است».
محتشم از خواب بیدار شده و بقیه را میگوید تا میرسد به مصراع اول بیت چهلم. «هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال» و در مصرع بعد باز متحیر بود که چه بگوید که شایسته مقام ربوبی باشد، ولی باز مدد به او رسید و در خواب حضرت ولی عصر(عج) را میبیند که به او میفرماید، بگو: «او در دل است و هیچ دلی نیست بیملال». و بدین ترتیب بیت چهلم تکمیل میشود و ادامه مییابد.»
ترکیببند محتشم ورای اینکه اگر بخواهیم این نقل قول را که معمولاً درباره شعرای بزرگ و حکما در تذکرهها نقل میشود را نادیده بگیریم، از حیث وجوه ادبی حائز اهمیت است. کلام استوار، اندیشه عمیق در کنار عاطفهای سرشار در کمتر سرودهای مشاهده میشود. هر جا سخن به اندیشه نزدیک میشود، از عاطفه کمتر سراغی میتوان در آن یافت و هر جا عاطفه صبغه بیشتری داشته باشد، اندیشهاش کمی سستتر مینماید. اما در ترکیببند محتشم تمامی این مؤلفهها در کنار یکدیگر قرار گرفته است که در نهایت هر بند را خواندنیتر از بندهای دیگر میکند. با خواندن هر بند گمان این است که این بند بهترین بند این شعر است، اما هر چه جلوتر میرویم، اشعار قویتر و زیباتر ظاهر میشود. اما در این میان به نظر میرسد اوج ترکیببند را باید از زبان خود سیدالشهدا(ع) شنید:
«پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده درخون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشکلب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کمسپاه که با خیل اشک و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد...»
شاعر در هر بند به یکی از ویژگیهای واقعه عاشورا اشاره میکند. محتشم ابتدا اظهار تعجب همراه ب غم خود را از آغاز محرم بیان میکند و در ادامه مصیبت حاضر را در ادامه مصیبتی میداند که پیش از این بر انبیا(ع) رفته است:
«بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سرحجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب...»
هر بند از مرثیه محتشم روایتی از هر بخش از کربلاست. تصویری است که در آن شاعر با استفاده از واژگان مصیبت اهل بیت(ع) را بیان میکند. استادی شاعر در این شعر به حدی رسیده است که ترکیببند نام خاص جلوه میکند، چنانکه مثنوی بر اثری خاص.
هر چند بعد از محتشم شاعران بسیاری چون وصال شیرازی، نیر تبریزی، مشفق کاشانی و دیگران به صورت مستقیم و غیرمستقیم از او تبعیت کردند و به پاسخگویی بر این سروده برآمدند، اما این شعر او است هر ساله همراه با عزای امام حسین(ع) بر سر در خانهها و تکایا نقش میبندد. شاید این بهترین صلهای باشد که یک شاعر اهل بیت(ع) از این خاندان می تواند بگیرد.
انتهای پیام/