حماسه شهید احمد کاظمی در عملیات رمضان
خبرگزاری تسنیم: «احمد کاظمی» فرمانده تیپ ۸ نجف شب سختی را پشت سرگذاشته بود و در این محور علاوه بر شکستن خط دشمن و پیشروی تا عمق ۱۰ کیلومتری منطقه دشمن مسئولیت تامین چپ منطقه نیز به عهده وی بود، به همین دلیل در تلاش بود که این صد متر خاکریز را وصل کند
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در سالروز عملیات رمضان در تیرماه سال 1361 به منظور ارج نهادن بر ایثار و فداکاری ملت شجاع و رزمندگان دلاور اسلام و همچنین زنده نگه داشتن یاد و خاطره تمامی شهیدان گرانقدر 8 سال دفاع مقدس و عملیات رمضان مستند زیر توسط راوی قرارگاه فتح در صحنه عملیات تهیه شده است که پیرامون احداث شبانه خاکریز جنوبی منطقه در مرحله پنجم عملیات که از 10 کیلومتر خاکریز، 100 متر آن به روز کشیده شده است و شهید احمد کاظمی با تمام توان تلاش می کند تا 100 متر مذکور خاکریز را کامل کند و این در حالی است که در زیر دید و تیر مستقیم انواع سلاحهای دشمن قرار دارد.این شرح عملیات نمونه کوچکی از ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام است که 8 سال نه با رژیم بعثی عراق (روایت اسناد) بلکه با تمام دنیا مبارزه کردند.
با شروع عملیات، نیروهای تأمین کننده دستگاههای مهندسی همراه نخستین گروه تک ور شروع به پیش روی کردند و با نفوذ تا عمق مواضع دشمن، لودر و بولدوزرها را هم پشت سر خودشان به دل دشمن بردند. با یک تأخیر یک و نیم ساعته، مقاومت دشمن از هر دو جناح در هم شکسته شد و نیروها به محل مورد نظر رسیدند.آنها احداث خاک ریزها را از محل مثلثیها در عمق 10 کیلومتری منطقه دشمن به سمت مواضع خودی شروع کردند. خاک ریز احداث شده در شمال منطقه (یعنی خاک ریز سمت راست) با دقت و سرعت پایان یافت. حاج رضا حبیب الهی خودش مستقیماً از جلوترین نقطه ای که نیروهای خودی حضور داشتند بر عملیات مهندسی نظارت می کرد.
عملیات احداث خاک ریز طبق برنامه پیش نرفت و به صورت کامل تمام نشد
اما در جناح چپ منطقه عملیاتی کار گره خورد. در این جناح به دلیل مقاومت شدید دشمن و وجود تیربارهای فراوان، تیمهای عملیاتی به سختی توانستند نفوذ کنند و تانکهای متعدد دشمن که در این منطقه بودند، کار را به نحو دیگری رقم زد و در مجموع مقاومت نیروهای عراقی، آتش تیربارها و تیر مستقیم تانک اجازه نداد تا کارها طبق طراحی قبلی پیش برود. نیروهای خودی کار خود را متوقف نکردند و به آن ادامه دادند ولی بر اثر اوضاع به وجود آمده، عملیات احداث خاک ریز طبق برنامه پیش نرفت و به صورت کامل تمام نشد.
قرار بود خاک ریز احداثی در منطقه دشمن و خاکریز ایجاد شده از منطقه خودی در نهایت و در وسط به هم وصل شوند که عملیات به طور کامل صورت نگرفت و حدود یکصدمتر در وسط بین دو خاک ریز باز مانده بود که عملیات احداث به سبب روشنایی صبح و فشار مضاعف دشمن و ، متوقف شد. نیروها و تجهیزات خود را چندین برابر کرد. دشمن اگر موفق می شد که مانع اتصال این خاکریز شود، می توانست با زرهی به مواضع نیروهای خودی نفوذ کند و کار را پایان دهد و یا چون نیروها از این جناح آسیب پذیر بودند، مانع رفت و آمد و تدارک آنها در جلو باشد. دشمن برای این کار، بیش از ده دستگاه تانک آورده و در فاصله حدود یک کیلومتری در مقابل این شکاف قرار داده بود.
تانکها و تیربارها به نوبت به این حد فاصل یک صد متری تیر مستقیم می زدند تا به هرصورتی که شده مانع اتصال خاک ریزها باشند. علاوه بر آن، چند گروه توپخانه و کاتیوشا نیز منطقه مورد نظر را هدف گرفته بودند.ولوله عجیبی آن محدوده را فراگرفته بود؛ نیروهای خودی و مسئولان عملیاتی تیپ 8 نجف و قرارگاه فتح همه جمع شده بودند و می خواستند به هر نحوی که شده دو خاک ریز را به هم وصل کنند و به این مسئله خاتمه بدهند.
شهید حبیب الهی هم از سمت راست فارغ شده و به یاری آمد، ولی چشمان سرخ شده او که به پیاله خون شبیه بودند، نشان از خستگی و بی خوابی زیاد وی می دادند که توان او را گرفته و جسمش را فرسوده کرده بود به نحوی که هنگام راه رفتن تلوتلو می خورد و حتی حرف زدنش هم طبیعی نبود. غیر از ایشان، »ردانی پور« فرمانده قرارگاه فتح و »خرازی« فرمانده تیپ 41 امام حسین(ع) نیز آمده بودند.
احمد کاظمی در تلاش بود که این صد متر خاکریز را به هم وصل کند
«احمد کاظمی» فرمانده تیپ 8 نجف شب سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشته بود و در این محور علاوه بر شکستن خط دشمن و پیشروی تا عمق 10 کیلومتری منطقه دشمن مسئولیت تامین چپ منطقه عملیات نیز به عهده وی بود، به همین دلیل در تلاش بود که این صد متر خاکریز را به هم وصل کند. برادر کاظمی چند نفر راننده نفربر، لودر و بولدوزر داوطلب شهادت از میان بچههای تیپ را انتخاب کرد. او به راننده نفربرها مأموریت داده بود تا در حدفاصل یک صدمتر باقی مانده خاکریز، در مقابل دید دشمن به چپ و راست بروند و گرد و خاک به پا کنند تا دشمن نتواند این رخنه را به خوبی تشخیص داده و دستگاههای مهندسی را هدف قرار دهد.
علاوه بر این در دو طرف خاکریز چند دستگاه تانک و توپ 601 و چندین قبضه تیربار مستقر کرده بود تا پاسخ آتش دشمن را بدهند خودش هم بلندگویی دست گرفته و بدون ترس در وسط این یک صد متر به چپ و راست حرکت میکرد، در حالی که گاهی دعای فرج میخواند و گاهی به دستگاهها دستور میداد خاک کنند.
او دائم قدم میزد و دعا میخواند. میگفت: «نفربر خاک کن، لودر بیل بزن، بیلتو بالا بیاور، بالاتر، بارک الله لودر! آفرین لودرچی! نفربر خاک کن، نفربر! خاک کن؛ تانکها شلیک کنند؛ دیده بان! به توپخانه بگو جواب آتش دشمن را بدهند تیرچیها شلیک کنند اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن العسکری.»
تمامی این کارها در جلو دید دشمن صورت میگرفت. نفربرها، لودرها فرمانده تیپ و نیروهای رزمنده همه و همه در زیر آتش شدید و دید تیرمستقیم دشمن این فعالیتها را انجام می دادند؛ همه سینه به سینه تانکهای دشمن جسورانه در فکر ادامه کار و تکمیل خاک ریز بودند، صحنه غریبی بود، تصویر کاملی از شوق و خدمت به اسلام و ایثار و اوج فداکاری بود. …
راننده لودر از فرط خستگی از حال رفت و به پایین افتاد
در این حین راننده لودر از فرط خستگی از حال رفت و به پایین افتاد. بچهها فوراً دور و برش را گرفتند، آبی به صورتش زدند. شهید ردانی پور نیز که در آن جا حضور داشت سریعاً به بالینش رفت و او را تشویق کرد و از زحمات او قدردانی نمود، احمد کاظمی فرمانده تیپ 8 نجف سر و صورتش را بوسید و چون نیرویی برای جایگزینی وی وجود نداشت ناچار دوباره برخواست و کار را ادامه داد.
چند دقیقه بعد یک گلوله توپ به کنار دستگاه لودر خورده و آن را به آتش کشید. راننده لودر نیز زخمی شده و به عقب منتقل شد. در همین لحظات چند دستگاه مهندسی با راننده از راه رسیدند و با وجود شهید شدن چند نفر، خاکریزها به هم وصل شد و نزدیکیهای ظهر کار تمام شد.در حقیقت خاک ریزی را که تقریباً ده کیلومتر بود، در طول هشت ساعت شب احداث کرده بودند. در طول روز که دشمن به مقابله برخواسته بود، یک صد متر باقی مانده را حدوداً در طول پنج ساعت ایجاد کردند. ظهر که مسئولان عملیات تیپها و تیمهای مهندسی برای ارائه گزارش به قرارگاه آمدند، همگی با چشمهای سرخ شده، لباسهای خاک آلود و تنی خسته بر سر سفره نشستند …
حبیب الهی که به قرارگاه آمد چشمانش مثل هلو شده بود، قرمز و باد کرده، انگار میخواست از حدقه در بیاید! شاید دو روز بود که نخوابیده بود. از بس که گرد و خاک و دود بر روی مژههایش نشسته بود، مژههایش به هم چسبیده بودند. لباسها و صورتش پر از گرد و خاک و دود و باروت بود، اصلاً قیافه غیرطبیعی داشت، انگار از وسط آتش در آمده بود! منظره عجیبی پیدا کرده بود. هر کس که حاج رضا را میدید، مات میماند که این آدم چه قیافهای پیدا کرده است.
انتهای پیام/