نسخهی پیامبر (ص) برای بهرهمندی از معرفت و هدایت قرآن
روایات گویای آنست که قرآن، چراغ هدایت الهی است، اما نور فهم درست آن تنها به دست اهلبیت میدرخشد؛ آنان صاحبان علم کتاباند و هر مسیری جز این، هرچند در ظاهر رنگ و بوی قرآنی داشته باشد، سرانجام به وادی حیرت و گمراهی میکشاند.
خبرگزاری تسنیم، سعید شیری: قرآن کتابی است که خداوند آن را بهعنوان جامعترین منشور هدایت، حق و باطل، و راه سعادت دنیا و آخرت برای بشر فرستاد. این کتاب، کلمات وحی و حقیقت مطلق را در خود جای داده و در عین حال، دارای لایهها و بطونی است که درک آن فراتر از سطح برداشتهای ابتدایی بشر عادی است. خداوند حکیم، برای این کتاب مقدس، معلمانی قرار داده تا آیاتش را تبیین کنند، معانیاش را بیان دارند و مسیر فهم و عمل به آن را به بشر بیاموزند. این معلمان همان پیامبر اکرم و اهلبیت معصوم او هستند که از هر خطا و لغزش مصوناند.
تفسیر این کتاب را کسی جز کسانی که به اذن خدا از باطن آیات، تأویل، و اسرار نهفتهاش آگاهند، نمیتواند بهطور کامل و صحیح انجام دهد. آنان «راسخان در علم»اند که علم کتاب و تأویلش نزدشان است و سخنشان منطبق با حقیقت الهی. فهم قرآن بدون رجوع به این حجتهای الهی، همانگونه که روایات هشدار دادهاند، نه تنها ناقص بلکه خطرناک است، زیرا ممکن است آیات را به رأی شخصی حمل کرده و حقیقت وحی را دگرگون کند.
پس قرآن، هرچند کتاب هدایت است و کلمات آن نور روشنگر، اما درهای فهم عمیق و تفسیر صحیح آن تنها با کلید اهلبیت باز میشود. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در کلامی که امام حسن عسکری علیهالسلام نقل کرده، ابتدا قرآن را چنین توصیف میکند: «فَإِنَّهُ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الدَّوَاءُ الْمُبَارَكُ عِصْمَةٌ لِمَنْ تَمَسَّكَ بِهِ وَ نَجَاةٌ لِمَنِ اتَّبَعَهُ» (زیرا قرآن شفای سودمند، داروی مبارک، وسیله مصونیت برای متمسک و نجاتبخش برای پیروان آن است). اما بلافاصله، شرط برخورداری از این شرف را چنین بیان میکند: «هُوَ الَّذِی یَأْخُذُ الْقُرْآنَ وَ تَأْوِیلَهُ عَنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» (او کسی است که قرآن و تأویلش را از ما اهلبیت بگیرد) نه از رأی شخصی و مجادلات.
روایت دوم، تصویر دیگری از این حقیقت میدهد. ابنسمرة میگوید: پیامبر هشدار داد که «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ» (هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، به خدا دروغ بسته است) و فتوا دادن بیعلم را مستوجب لعن فرشتگان دانست. وقتی راه نجات را پرسیدند، فرمود: «فَعَلَیْكَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِمَامِ أُمَّتِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی» (بر تو باد علی بن ابیطالب، امام امت من و جانشینم پس از من). این تصریح، پیوند تفسیر درست قرآن با امامت را نشان میدهد.
روایت سوم که امام صادق علیهالسلام در رسالهای بیان کرده، نگاهی معرفتی به موضوع دارد. ایشان در پاسخ به پرسشی درباره فهم آیات قرآن، حقیقتی ژرف را بیان میفرمایند: «وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنَ الْقُرْآنِ فَذَلِكَ أَیْضاً مِنْ خَطَرَاتِكَ الْمُتَفَاوِتَةِ الْمُخْتَلِفَةِ لِأَنَّ الْقُرْآنَ لَیْسَ عَلَى مَا ذَكَرْتَ وَ كُلُّ مَا سَمِعْتَ فَمَعْنَاهُ غَیْرُ مَا ذَهَبْتَ إِلَیْهِ»؛ یعنی آنچه درباره قرآن پرسیدهای، ناشی از همان خطرات و برداشتهای ناپایدار و متفاوت توست؛ زیرا قرآن آنگونه که تو تصور کردهای نیست و هرچه شنیدهای، معنایش غیر از چیزی است که به سوی آن رفتهای. این بیان نشان میدهد که برداشتهای شخصی و سطحی از آیات الهی، انسان را از حقیقت دور میکند؛ چرا که قرآن دارای لایهها و بطونی عمیق است و درک آن بدون آگاهی از منابع معتبر و هدایت معصومینعلیهمالسلام ممکن نیست.
سپس امام صادقعلیهالسلام میافزایند: «وَ إِنَّمَا الْقُرْآنُ أَمْثَالٌ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ دُونَ غَیْرِهِمْ وَ لِقَوْمٍ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ هُمُ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَعْرِفُونَهُ فَأَمَّا غَیْرُهُمْ فَمَا أَشَدَّ إِشْكَالَهُ عَلَیْهِمْ وَ أَبْعَدَهُ مِنْ مَذَاهِبِ قُلُوبِهِمْ»؛ یعنی قرآن تنها برای گروهی که اهل علماند، مَثَل و هدایت است، نه برای همه؛ و مخصوص کسانی است که آن را چنانکه باید میخوانند؛ همانها که به قرآن ایمان دارند و حقیقت آن را میشناسند. اما برای دیگران، قرآن بسیار دشوار و دور از راه دلهایشان است. سپس رسول خداصلیاللهعلیهوآله این حقیقت را تأیید کرده و فرمودند: «لَیْسَ شَیْءٌ بِأَبْعَدَ مِنْ قُلُوبِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ»؛ هیچ چیز از تفسیر قرآن دورتر از دلهای مردم نیست. این بخش از روایت نشان میدهد که فهم حقیقی قرآن، جز برای اهل معرفت و کسانی که با قلبی مؤمن و پیوندی عمیق با سرچشمههای علم الهی به سراغش میروند، میسر نیست؛ و برای دیگران، ظاهر قرآن همچنان پردهای ضخیم بر روی حقیقت آن باقی میماند.
وجه مشترک همه این بیانات، نفی صریح تفسیر به رأی است. پیامبر در روایت اول هشدار داد: «فَأَمَّا مَنْ قَالَ فِی الْقُرْآنِ بِرَأْیِهِ… فَقَدْ جَهِلَ… وَ إِنْ أَخْطَأَ… فَقَدْ تَبَوَّأَ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» (هرکس قرآن را با رأی خود بگوید… اگر بهاتفاق درست گفت، جاهل است، و اگر خطا کرد، جایگاهش آتش است). از نگاه این روایات، اهلبیت تنها مفسران منصوب الهیاند و سخنشان عین حقیقت قرآن است. تمسک به قرآن بدون تمسک به آنان، همانگونه که پیامبر هشدار داد، تمسکی ناقص و بیثمر خواهد بود.
این اصل، وظیفه امت را روشن میکند: رجوع به اهلبیت در فهم قرآن، شرط نجات است، نه یک پیشنهاد مستحب. به تعبیر امام صادق علیهالسلام «وَ أَنْ یَسْتَنْطِقُوا… عَنْهُمْ لَا عَنْ أَنْفُسِهِمْ» (و باید آنچه نیاز دارند، از آنان بجویند نه از پیش خود).
مجموع این روایات یک اصل قطعی را به دست میدهد: قرآن، چراغ هدایت الهی است، اما نور فهم درست آن تنها به دست اهلبیت میدرخشد؛ آنان صاحبان علم کتاباند و هر مسیری جز این، هرچند در ظاهر رنگ و بوی قرآنی داشته باشد، سرانجام به وادی حیرت و گمراهی میکشاند.
انتهایپیام/