بازخوانی نسبت بیعت با ولی فقیه و زمینهسازی ظهور در هندسه انتظار
بیعت با ولی فقیه امروز مصداق بیعت با امام زمان(عج) است، چون بدون این حلقه اتصال، جامعه شیعی دچار تشتت، سردرگمی و آسیبپذیری در برابر دشمنان خواهد شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بازخوانی نسبت بیعت با امام زمان (عج) در امتداد بیعت با ولی فقیه به یکی از مباحث کلیدی در حوزه اندیشه سیاسی شیعه و حکمرانی جمهوری اسلامی تبدیل شده است. کارشناسان بر این باورند تحقق حکمرانی مطلوب در عصر غیبت جز با التزام عملی به ولایت فقیه، شتاببخشی به اجرای سند توسعه فرهنگ مهدویت و پایبندی کارگزاران به شاخصهای عدالتمحور امکانپذیر نیست.
خبرگزاری تسنیم در گفتوگو با حجتالاسلام صدرایی، کارشناس مسائل فرهنگی، به بررسی پیوند میان بیعت با امام زمان (عج) و بیعت با ولی فقیه پرداخته است.
نهم ربیعالاول در فرهنگ شیعه به عنوان روز آغاز امامت امام زمان (عج) شناخته میشود. بسیاری از اندیشمندان معتقدند امتداد این روز در عصر غیبت، در بیعت با ولی فقیه تبلور پیدا میکند. شما این نسبت را چگونه تحلیل میکنید؟
نهم ربیعالاول یک گفتمان زنده و جاری در متن حیات امت اسلامی است. در حقیقت، همان طور که در آغاز امامت حضرت حجت (عج) سخن از «امام حی» و «پیمان بندگی» به میان میآید، در عصر غیبت هم این پیمان در قالب بیعت با نایب عام امام، یعنی ولی فقیه، ادامه دارد.
این امتداد، پیوندی محتوایی و معرفتی دارد. یعنی بیعت با ولی فقیه به معنای بیعت با راهبردها و تدابیر کسی است که بر اساس علم دینی، عدالت، تقوا و شجاعت، جامعه را در مسیر انتظار فعال هدایت میکند. به بیان دیگر، بیعت با ولی فقیه امروز مصداق بیعت با امام غایب است، چون بدون این حلقه اتصال، جامعه شیعی دچار تشتت، سردرگمی و آسیبپذیری در برابر دشمنان خواهد شد.
برخی از منتقدان، نسبت بیعت با ولی فقیه و زمینهسازی ظهور را مبهم یا صرفاً شعاری میدانند. چه شاخصهایی میتوان برای نشان دادن پیوند واقعی این بیعت با آمادگی برای ظهور برشمرد؟
شاخصها را میتوان در سه سطح تبیین کرد: اول سطح معرفتی و اعتقادی که بر شناخت درست از ولایت و امامت استوار است. جامعهای که بیعت با ولی فقیه را میپذیرد، در حقیقت تمرینی برای پذیرش ولایت معصوم انجام میدهد.
دوم، سطح سیاسی و اجتماعی است. یعنی جامعه با تبعیت از ولی فقیه، انسجام خود را در برابر دشمنان حفظ کرده و گامهایی در راستای تشکیل حکومت عدل جهانی برمیدارد.
سوم، سطح تمدنی و عملیاتی است؛ جایی که حرکت به سمت تحقق عدالت اجتماعی، مبارزه با فساد، تقویت اقتصاد مقاومتی و پیشرفت علمی به عنوان الزامات انتظار فعال دیده میشود. اینها معیارهایی هستند که نشان میدهند بیعت با ولی فقیه، یک پیمان عملی و تاریخی در مسیر ظهور است.
اگر بخواهیم نهم ربیع را با مفهوم «حکمرانی مطلوب» در جمهوری اسلامی پیوند بزنیم، چه ابعادی از این حکمرانی قابل بازخوانی است و وضعیت کنونی کشور را در این زمینه چگونه میبینید؟
نماد شروع حاکمیت الهی در عصر غیبت را میتوانیم در نهم ربیع بدانیم. حکمرانی مطلوب در نگاه اسلامی هم دقیقاً همین است، حاکمیتی مبتنی بر ولایت الهی، عدالت اجتماعی، مشارکت مردمی، شفافیت و خدمترسانی صادقانه. جمهوری اسلامی به عنوان اولین تجربه عینی از پیوند دین و سیاست در عصر غیبت، مأموریت دارد که الگویی از این حکمرانی ارائه کند.
البته باید این نکته را هم در نظر داشته باشیم که فاصلههایی بین وضع موجود و وضع مطلوب وجود دارد. مشکلاتی مثل ناکارآمدی برخی ساختارها، فاصله طبقاتی و ضعف در اجرای عدالت، نشان میدهد که ما هنوز در نیمه راه هستیم. نهم ربیع یادآوری میکند که هدف، فقط اداره کشور نیست، بلکه حرکت به سمت حکمرانی مهدوی است، که همه ظرفیتهای مادی و معنوی جامعه را در مسیر عدالت و کرامت انسانی قرار میدهد.
یکی از اسناد بالادستی در کشور ما «سند توسعه فرهنگ مهدویت» است که تا به حال کمتر به طور کامل اجرایی شده است. شما اهمیت این سند و ضرورت شتاببخشی به اجرای آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
این سند در واقع یک نقشه راه فرهنگی و تمدنی است. بر اساس آن، باید فرهنگ انتظار از سطح فردی و عبادی صرف، به سطح اجتماعی، نهادی و حکومتی ارتقا پیدا کند. اگر این سند اجرایی شود، دستگاههای آموزشی، رسانهای، هنری و سیاسی مأموریت مشترکی در ترویج فرهنگ مهدویت خواهند داشت.
اما متأسفانه این سند هنوز جایگاه عملیاتی و الزامآور لازم را در دستگاههای اجرایی پیدا نکرده است. تعلل در اجرای آن، باعث میشود که فرصتهای مهمی برای تربیت نسل منتظر، شکلگیری رسانه مهدوی و نهادینهسازی گفتمان ولایت از دست برود.
امروز یکی از مهمترین مطالبات نخبگان دینی و مردمی از دولت و مجلس، همین است که اجرای این سند را جدی بگیرند و آن را از حاشیه به متن برنامهریزی کشور بیاورند.
شما اشاره کردید که حکمرانی مطلوب باید در مسیر حکمرانی مهدوی باشد. در این میان، نقش ولی فقیه به عنوان رهبر و راهبر چه تفاوتی با کارگزاران اجرایی دارد و چگونه میتوان نسبت این دو سطح را درک کرد؟
تفاوت اساسی این است که ولی فقیه، راهبردگذار کلان و حافظ مسیر است، در حالی که کارگزاران اجرایی، مسئول پیادهسازی سیاستها و تدابیر هستند. ولی فقیه با نگاه الهی و جامع، امت را از انحراف و التقاط حفظ میکند و مسیر عدالت و استقلال را نشان میدهد. اما اینکه این راهبردها چگونه در اقتصاد، فرهنگ یا سیاست عملیاتی شود، وظیفه کارگزاران است.
اشکال اساسی وقتی پیش میآید که بخشی از کارگزاران یا فاقد باور عمیق به ولایت هستند یا در اجرای تدابیر رهبری تعلل میکنند. در چنین شرایطی، جامعه دچار فاصله با اهداف انقلاب میشود. بنابراین نقد جدی ما باید متوجه ناکارآمدی و کمکاری در سطح کارگزاری باشد.
در نهایت، با توجه به همه این مباحث، شما چه پیشنهادهای عملی برای تقویت پیوند نهم ربیع، بیعت با ولی فقیه و زمینهسازی ظهور در سطح جامعه ارائه میکنید؟
اول باید نهم ربیع به یک گفتمان تمدنی ارتقا پیدا کند، یعنی این روز مبنایی برای بازخوانی مسئولیتهای ما در عصر غیبت شود. دوم اینکه اجرای سند مهدویت باید به مطالبه جدی عمومی و نخبگانی تبدیل شود و هر دستگاه اجرایی موظف شود سهم خود را در این مسیر ایفا کند.
در عین حال لازم است فرهنگ بیعت با ولی فقیه از سطح شعاری فراتر رفته و به صورت تربیتی، رسانهای و نهادی نهادینه شود. همچنین لازم است نظام پایش حکمرانی بر اساس شاخصهای مهدوی شکل بگیرد تا میزان نزدیکی یا فاصله ما با اهداف مطلوب سنجیده شود.
در کنار همه این موارد جامعه ما باید باور کند که نهم ربیع شروع یک مسئولیت تاریخی است که جز با اطاعت آگاهانه از ولی فقیه و حرکت در مسیر عدالت و انتظار، به ثمر نخواهد رسید.
انتهای پیام/