پای خسته بیاور، دل آرام ببر


پای خسته بیاور، دل آرام ببر

قصه، قصه‌ قدم‌هاست. قصه‌ پاهایی که جاده را نه با حساب و کتاب کیلومترشمارها، که با ذکر و تپش قلبشان گز می‌کنند.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، چند سالی می‌شود که واژه‌ «موکب» با پوست و خونمان عجین شده است. از پیاده‌روی اربعین شروع شد و حالا این فرهنگ شیرین خدمت، این مسابقه‌ عاشقانه‌ سبقت در میزبانی، به جاده‌های داخلی خودمان هم رسیده است. حکایت، حکایت روز شهادت است؛ روز آخر صفر. خیل زائرانی که از گوشه و کنار این خاک، دل به جاده زده‌اند تا روز عزای آقایشان، در مشهد باشند و نور درو کنند از آن گنبدی که در قلب مشهد می‎درخشد.

اینجا دیگر مرز شلمچه و مهران نیست. اینجا کویر است؛ جاده‌های کشیده‌ای که در گرمای بی‌امان مرداد ماه، مثل ماری سیاه بر تن خاک تفتیده پیچیده‌اند. جاده‌هایی که یک سرشان به شهرهای دور و نزدیک می‌رسد و سر دیگرشان، صاف می‌خورد به گنبد طلایی امام رضا(ع).

و در همین مسیرهای خشک و بعضاً بی‌روح، این موکب‌ها هستند که به جاده، روح و معنا بخشیده‌اند. این‌ها چادرهایی اتفاقی نیستند؛ ایستگاه‌هایی که نه فقط برای رفع خستگی تن، که برای قوت گرفتن جان برپا شده‌اند و سال‌هاست بنیاد کرامت رضوی با برنامه‌ریزی دقیق، آن‌ها را به نقاط امید زائران در دل جاده بدل کرده است. این گزارش، روایتی است از همین موکب‌ها، از خادمانی که غبار از پای زائر می‌تکانند و از زائرانی که هر کدام، قصه‌ای شنیدنی در کوله‌پشتی سفرشان دارند؛ به‌خصوص در محور تفتیده اما پرمهر طبس به مشهد.

پینه‌هایی که راه را بلدند

آفتاب مرداد، بی‌رحمانه بر آسفالت می‌تابد و هوا موج برمی‌دارد. زائران، شالی بر سر و صورت پیچیده‌اند تا از گزندش در امان بمانند. خستگی در چهره‌ها پیداست، اما چشم‌ها برقی دارد که از جنس دیگری است. غلغله‌ای از جمعیت و بخار چای و عطر اسپند بر پاست. «مشهدی اکبر» را گوشه‌ موکب «محسن بن علی(ع)» در مجتمع رباط پشت بادام پیدا می‌کنم؛ جایی در دل محور یزد-طبس .

این موکب که با همکاری مؤسسه موقوفه خدمات زائر برپا شده، برای سومین سال پیاپی به ایستگاهی محبوب در این محور تبدیل شده است. پینه دستان و چروک صورتش، حکایت سال‌ها آفتاب خوردن در زمین‌های زعفران روستایشان در حوالی فردوس را به همراه دارد. استکان چای کمر باریک را با وسواسی شیرین در دستش می‌گیرد و می‌گوید: «پدرجان، این چایی با همه چایی‌هایی که خورده‌ای فرق می‌کند. این را یک جوان خادم دستم داد. گفت التماس دعا بابا جان. همین یک جمله، خستگی را از تن آدم در می‌کند».

هفتاد و چند سال سن دارد و به قول خودش خبره راه است و با نگاهی به زائرانی که در موکب مشغول استراحت‌اند، می‌گوید: «حالا خدا خیرشان بدهد این بچه‌های بنیاد کرامت رضوی را؛ چند سال است که این جاده‌ها آباد شده. آب گرم هست، غذای گرم هست، پتو هست. انگار خود آقا امام رضا(ع) برای زائرش سنگ‌تمام گذاشته. آدم اینجا که می‌رسد، حس می‌کند پایش را در صحن انقلاب گذاشته. همان‌قدر آرام، همان‌قدر خودمانی». و این حس خودمانی، اتفاقی نیست. نتیجه‌ برنامه‌ای مدون است که در مجتمع‌های دیگر این بنیاد در دیهوک و دامغان نیز که در مسیرهای پرتردد زائران قرار دارند، به چشم می‌خورد. تلاشی بی‌وقفه برای تبدیل کردن ایستگاه‌های میان‌راهی به چیزی فراتر از یک استراحتگاه صرف.

قدم‌های کوچک در جاده‌ای بزرگ

در هیاهوی موکب، صدای خنده و بازی کودکان، ملودی دلنشینی است که با نوای مداحی در هم می‌آمیزد. نوید و مریم، همراه با دختر کوچکشان «فاطمه» که روی شانه‌های پدرش نشسته، نظرم را جلب می‎کنند. اهل طبس هستند و مسیرشان کوتاه‌تر است، اما سختی‌های خاص خودش را دارد، به‌خصوص با یک کودک پنج ساله. مریم می‌گوید: «خیلی‌ها گفتند با بچه سخت است، اذیت می‌شوید. ولی ما نذر داشتیم. فاطمه را از امام رضا(ع) خواسته‌ایم و عهد کردیم اولین زیارت پیاده‌مان را سه‌نفری بیاییم. چند سال هم صبر کردیم فاطمه بزرگ‌تر شود؛ ولی باید می‎آمدیم».

نوید عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کند و ادامه می‌دهد: «بزرگ‌ترین نگرانی ما، خستگی و بهانه‌گیری فاطمه بود. اما این موکب‌ها آن‌قدر فضا را برای بچه‌ها جذاب کرده‌اند که او از ما هم سرحال‌تر است. در مجتمع میان‌راهی خوسف که بودیم، یک فضای بازی کوچک برای بچه‌ها درست کرده بودند. همین چیزهای کوچک، سفر را برای خانواده‌ها ممکن می‌کند».

این توجه به جزئیات، همان چیزی است که رفاه حال زائران را ممکن می‎کند و یکی از اقدامات برجسته بنیاد کرامت رضوی برای دهه آخر صفر نیز همین فراهم‌سازی متمرکز امکانات اسکان است. با هماهنگی استانداری خراسان رضوی، مجتمع‌های کلیدی در رباط سفید، مزداوند و تربت‌حیدریه برای اسکان شبانه زائران پیاده تجهیز شده‌اند تا خانواده‌هایی مثل خانواده نوید، با آرامش و آسایش بیشتری به زیارت مشرف شوند. مریم اضافه می‌کند: «فاطمه هر موکبی که می‌رسیم، می‌گوید: «مامان، رسیدیم خونه امام رضا(ع)؟» و من می‌گویم: نه دخترم، اینجا خونه‌ مهمون‌های امام رضاست».

مسافری در جست‌وجوی خویشتن

علی، دانشجوی معماری از یزد، با کوله‌پشتی جذاب و کفش‌های مخصوص پیاده‌روی‌اش، کمی متمایز به نظر می‌رسد. سر صحبت را با او موقع صرف غذا باز می‌کنم. می‌گوید اولین بار است که چنین سفری را تجربه می‌کند. «راستش را بخواهید، بیشتر برایم یک چالش بود. یک جور سفر ماجراجویانه. می‌خواستم ببینم می‌توانم این مسیر طولانی را پیاده بروم یا نه. اما...»

اما را می‌کشد و انگار دنبال کلمه‌ مناسب می‌گردد؛ «اما از همان کیلومترهای اول، همه‌چیز عوض شد. اینجا جاده فقط یک مسیر فیزیکی نیست، یک‌جور سیر و سلوک است. وقتی ساعت‌ها با خودت و خدای خودت تنهایی، چیزهایی را می‌بینی که در هیاهوی شهر اصلاً به چشمت نمی‌آید». علی از خدمات موکب‌ها می‌گوید: «باورم نمی‌شد چنین سازماندهی دقیقی وجود داشته باشد. از پذیرایی با میان‌وعده و نوشیدنی گرفته تا محل اسکان شبانه. من در مجتمع دامغان هم استراحت کوتاهی داشتم. آنجا هم همین‌طور بود.

همه چیز مهیا بود. این‌ها همه به کنار، چیزی که مرا گرفت، آن روح حاکم بر فضاست؛ آن پیرمردی که کفش‌هایت را واکس می‌زند، آن خانمی که با وسواس شربت زعفران هم می‌زند، آن جوانی که با لبخند، خستگی‌ات را می‌پرسد؛ این‌ها دیگر با پول و دستورالعمل اداری جور در نمی‌آید. این یک عشق خالص است. من آمده بودم خودم را پیدا کنم، اینجا دارم یک «ما»ی بزرگ را پیدا می‌کنم. یک خانواده که همه به عشق یک نفر دور هم جمع شده‌اند».

این دقیقاً همان هدفی است که مدیران بنیاد کرامت رضوی بر آن تأکید دارند؛ تبدیل این مجتمع‌ها به «ایستگاه‌هایی معنوی و خدماتی» که نقشی کلیدی در تسهیل سفر و تقویت حس و حال معنوی زائران ایفا کنند. این اقدامات گسترده که با همکاری خیران، خادمیاران و دستگاه‌های اجرایی انجام می‌شود، نشان‌دهنده تعهد این مجموعه به چیزی فراتر از خدمت‌رسانی صرف است.

نذری که قدم‌به‌قدم ادا می‌شود

جاده در گرگ و میش هوا، غریب‌ترین چهره‌اش را به نمایش می‌گذارد. سکوتی معنوی که تنها با صدای قدم‌ها و ذکر زیر لب زائران شکسته می‌شود. الهام اهل یکی از روستاهای اطراف دیهوک است. چهره‌ای آرام و مصمم دارد. آرام و شمرده صحبت می‌کند. می‌گوید تا سال گذشته، داستان زائران پیاده را فقط از تلویزیون و زبان دیگران شنیده بود. «شوهرم مریض بود. خیلی سخت گذشت. نذر کردم اگر شفا پیدا کند، مسیر روستایمان تا مشهد را پیاده بیایم. آقا نگاهی کردند و همسرم سلامتی‌اش را بدست آورد. حالا آمده‌ام نذرم را ادا کنم».

او که نخستین بار است این راه را تجربه می‌کند، از حس اعتمادی می‌گوید که در جاده پیدا کرده است: «فکر می‌کردم خیلی تنها خواهم بود. اما اینجا هیچ‌کس تنها نیست. انگار همه با هم فامیل هستیم. در همین موکب، خانمی که اهل کرمان بود، پماد مخصوص گرفتگی عضلات به من داد. یکی دیگر کمک کرد تاول پایم را ببندم. این‌ها را کجا می‌توان پیدا کرد؟». این احساس امنیت، حاصل یک شبکه در هم تنیده از خدمت است. شبکه‌ای که از مرز میرجاوه در شرق تا محور تهران-مشهد در شمال کشور گسترده شده و در نقاط نزدیک به مشهد، مانند چناران و تربت‌جام، با برپایی موکب‌های ویژه به اوج خود می‌رسد تا زائران پیاده در کیلومترهای پایانی نیز تنها نمانند و با استقبالی گرم، وارد حریم رضوی شوند. الهام به خادمان جوانی که سینی‌های خرما و چای به دست در حال دویدن هستند، اشاره می‌کند: «نگاهشان کن؛ مثل پروانه دور زائر می‌چرخند. من مدیون این‌ها هستم. مدیون خادمان آقا که این بستر را فراهم کرده‌اند. اگر این موکب‌ها نبود، شاید امثال من جرئت قدم گذاشتن در این جاده را پیدا نمی‌کردند».

روز شهادت که نزدیک می‌شود جاده هر لحظه شلوغ‌تر می‌شود. کاروان‌ها و زائران خسته اما استوار، خود را به نزدیکی‌های مشهد می‌رسانند. موکب‌های رباط سفید، مزداوند و تربت‌حیدریه، آخرین ایستگاه‌های خدمت‌رسانی قبل از رسیدن به شهر خورشیدند. اینجا، در این مسیرهای منتهی به حرم مطهر، جاده دیگر فقط آسفالت و خاک نیست. جاده، خود تبدیل به یک حرم متحرک شده است. حرمی به وسعت تمام ایران، با خادم‌هایی از جنس مردم و زائرانی که هر کدام، یک دنیا حرف در دلشان دارند. زائران می‌روند تا غبار راه را در صحن و سرای رضوی بتکانند، غافل از آنکه این غبار، خود متبرک است؛ گردی متبرک از مسیر کویری رسیدن به «خانه».

منبع: قدس

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
fownix
غارعلیصدر
پاکسان
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران
تبلیغات