فیکنیوز، باجنیوز و لشکر سایبری علیه خبر
پشت توییتها، کامنتها و پستهای بهظاهر دلسوزانه و مردمفریبانه قدارهکشهای توییتری-تلگرامی اشخاصی قرار دارند که اهداف دشمنان نظام و کارتلهای سودجو را دنبال میکنند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، 17 مرداد ماه سال 1377 بود که «محمود صارمی»، مسئول دفتر خبرگزاری ایرنا در جریان حمله اعضای گروهک تروریستی «سپاه صحابه» و «طالبان» به کنسولگری ایران در مزار شریف به شهادت رسید. پس از برگزاری مراسم اولین سالگرد شهید صارمی بود که شورای فرهنگ عمومی 17 مرداد را «روز خبرنگار» نامید. در آن ایام، مردم و مسئولان کشوری و لشکری عمده اخبار را از طریق رسانههای گروهی و روزنامههای طیفهای راست و چپ حکومت دنبال میکردند و با وجود اختلافنظرهای موجود کم پیش میآمد که افراد از شرافت شغلی خود در قامت خبرنگار روزنامهها و خبرگزاریهای گوناگون سوءاستفاده کنند و به ایجاد فضای ناامن در حوزه خبر و اطلاعرسانی دامن بزنند.
هیچ معلوم نبود که اگر محمود صارمی جانش را در حال انجام وظیفه از دست نمیداد اکنون چه مسائلی انتظارش را میکشید؟ آیا هدف ترور شخصیتی باجنیوزهای بینامونشان و حتی مارکدار توییتری-تلگرامی قرار میگرفت یا پس از بازنشستگی از کارش برای همیشه از خیر رسانه و کار خبر میگذشت؟ در ادامه با تأکید بر کلیدواژههایی چون «باجنیوز» و «فیکنیوز» از هدف مشترک خبرنگارنماها و باتهای قلابی در بههمزدن امنیت روانی جامعه مینویسیم. به زبان گویاتر، شاید باجگیرهای حاضر در شبکههای اجتماعی، در ظاهر منافع متضادی با یکدیگر داشته باشند، اما در یک مسأله مهم و بنیادی -که همان نابودی اعتماد مردم به کار خبری است- بهشکل نانوشتهای اتفاق نظر دارند. به هرکدامشان هم که رجوع کنید، خود را یگانه یاور حق و حقیقت قلمداد میکنند و به این بهانه قلابشان را به هر فرد یا گروهی که منافع مادی و معنوی آنها را لحاظ نکنند گیر میاندازند.
لانۀ عنکبوت در توییتر و اینستاگرام است
پس از آن که رئیسجمهور با حکمی، «علی لاریجانی» را به دبیری شورایعالی امنیت ملی منصوب کرد، موجی از رفتارهای هیستریک از سمت نیروهای سایبری چپ و راست در «ایکس» یا همان «توییتر» سابق، این شبکه بهظاهر اجتماعی را در بر گرفت. مخالفان و موافقان ناشناس، با اسمهای مستعار به جان یکدیگر افتادند و طیف اسمورسمدار آنها نیز با تیکهای آبی، فضای مجازی رسانه محبوب ترامپ را به زمین جنگ «بگم بگم»های بیپایان بدل کردند. از اینها گذشته، حضور فلسفهدانی چون علی لاریجانی در سطح دبیری شورایعالی امنیت ملی اتفاقی نبود که افکار عمومی نتواند به ثمر رسیدن آن را در تحلیلهای محفلی و خانوادگیاش پیشبینی نکند. در واقع اگر سایبریهای خودعالمپندار ِ توییتری فقط قدری برای شعور دنبالکنندگانشان ارزش قائل بودند و برای لحظهای بیخیال باجخواهی میشدند بهراحتی میتوانستند با خطکش عقل سلیم به نتایج درخور توجهی دست پیدا کنند؛ ازجمله اینکه شیوه حکمرانی در جمهوری اسلامی چندان میانهای با حذف و طرد افراد، بهخصوص سیاسیون برجسته و متنفذش ندارد و جابهجاییها به منزله بایکوت، حذف و واژههایی از این دست نیست.
باجنیوزها فقط تهدیدی برای افراد معروف و سیاستمداران شاخص نیستند، بلکه مسأله اساسی آنها هدف قرار دادن ادراک مردم در هر نقش و جایگاهی است. بیشتر این افراد یا رباتهای بلهقربانگوی مجازی به وقت لزوم با منتقدان، خبرنگاران و کارشناسان حوزههای مهم حوزههای راهبردی گلاویز میشوند و بیشتر آنها را با تهدید و ارعاب از اظهارنظر بازمیدارند. در اینجا بیان یک نکته بسیار ضروری است. پیشتر بیان کردیم که پشت توییتها، کامنتها و پستهای بهظاهر دلسوزانه و مردمفریبانه قدارهکشهای توییتری-تلگرامی اشخاصی قرار دارند که اهداف دشمنان نظام و کارتلهای سودجو را دنبال میکنند، اما بعضی نیز در این میان هستند که هیچ یک از اهداف فوق را دنبال نمیکنند. آنها تنها برای چشیدن طعم شیرین و زودگذر معروفیت و وایرال شدن، بهخصوص در اتمسفر بزندررویی ِ اینستاگرام، دوغ و دوشاب و راست و دروغ را به هم پیوند میزنند تا بهواسطه لایک و جذب دنبالکننده چندصباحی را با جذب تبلیغ بگذرانند و موجبات سرگرمی مخاطبانشان را فراهم کنند.
میدانیم که ایران عزیز ما در وضعیت کمآبی قرار دارد و شرایط اقلیمی هم روی این واقعیت صحه میگذارد، اما در همین وضعیت است که عدهای به بهانه کشف توطئه، دوربین به دست از دهانه سدهای اطراف تهران فیلمبرداری میکنند تا تصویر ذهنی درست مردم از مسأله مهم و اساسی بیآبی مخدوش شود. این دسته از اشخاص، با اخبار غلط در طلب باجگیری از مسئولان نیستند، ولی چون نان بیزحمت بلاگری در عرصههای مختلف را مشاهده کردهاند، این فکر به ذهنشان خطور کرده است که چرا آنها از قافله عقب بمانند؟ بلاگری بهخودی خود اگر بتواند ارزش افزودهای تولید کند عمل بیهوده و کار عبثی نیست، اما در صورت دامن زدن به تئوری توطئه باید با ایجاد سازوکارهای قانونی در برابرش قد علم کرد و اجازه نداد یک ویدئوی بیسروته امنیت آبی ما در دوران خشکسالی را با خطر روبهرو کند.
توییتر و فضای نخبگانی؛ جدی میفرمایید؟
توییتر را برخلاف اینستاگرام، فضایی تمامنخبگانی ترسیم و معرفی میکنند؛ چون بیشتر کاربران ِ ایرانی این شبکه را افرادی با سطح سواد نسبتاً بالای آکادمیک، متخصصان عرصههای مختلف نظری-عملی، سیاستمداران و فعلان حقوق بشر تشکیل میدهند که در اغلب موارد باید منظور خود را در قالب پیامهای تلگرافی و با تعداد کلمات و کاراکترهای محدود بیان کنند. در حقیقت، متنمحور بودن ایکس (توییتر) در مقایسه با اینستاگرام و یوتیوب این گمان اشتباه را در میان افکار عمومی رواج میدهد که با فضایی بهکُل متفاوت طرف است، چون عمده اطلاعات رد و بدل شده در آن بدون راستیآزمایی اجازه انتشار پیدا نخواهد کرد. از سوی دیگر، پولی شدن تیک آبی از طرف «ایلان ماسک» بهعنوان مالک جدید توییتر، باعث شد بسیاری به این نتیجه برسند که پشت هر اکانت تأیید شده، فردی با هویت مشخص قرار دارد که بیگدار به آب نمیزند و هرچه مینویسد وحی منزل است! سیاستمداران کشورهای مختلف، ازجمله ایران خودمان نیز از توییتر بهمنظور راهی برای ارتباط با مخاطبانشان استفاده میکنند و به اعتبار آن در پیش چشم مردم میافزایند. اما چرا در عمل، وقتی به ایکس مراجعه میکنیم کمتر نشانهای از آگاهی و شور و شوق افراد در انتقال اطلاعات و اخبار درست در آن مشاهده میکنیم؟ فضای نخبگانیای که افراد و متخصصان در میدان تکنولوژی و فناوری از آن دم میزنند شباهت چندانی به جولانگاه فیکنیوزها و پروژهبگیران سایبری ندارد؛ مخاطب با حضور در توییتر یا با فاضلاب زندگی شهوتآمیز غربی مواجه میشود یا عدهای را میبیند که مدام در حال پروندهسازی برای افراد حاضر در جبهه مقابل سیاسیشان هستند.
جلوی وحیدآنلاینهای داخلی را بگیرید
داستان «وحید آنلاین» که نارسانههای معاند و تروریستی از وی بهعنوان شهروند کنشگر اینترنتی یاد میکنند از وقایع تلخ انتخابات ریاستجمهوری سال 1388 شروع شد. او ابتدا در ستاد یکی از نامزدهای انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری حضور داشت و نطفه رفتارهای مخربش نیز از همان روزها در توییتر و فیسبوک آغاز شد و به مهره مهمی برای ضربه زدن به ادراک کاربرانِ ایرانی توییتر، بهخصوص آنها که در کشور زندگی میکردند بدل شد. وحید آنلاین شاید در ابتدای کارش، نیت خاصی برای ضربه زدن به کشور و بنیانهای تئوریک و نظری نظم موجود نداشت، اما با عیان شدن استعدادش در بسیج افکار عمومی توسط سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی غرب به کار گرفته شد و از هیچ تلاشی برای عمیقتر کردن شکاف اجتماعی میان مردم و دولت دریغ نکرد. این شخص در حال حاضر دیگر صرفاً یک آدم با گوشت و پوست و استخوان نیست، بلکه شعبهای از موساد، سیا، اِمآیسیکس، آژانس اطلاعات فدرال آلمان و... است که به وقت لزوم در خدمت این و آن درمیآید و ابایی هم از تغییر فاز به یک «ترول اینترنتی» مستهجن و بیآبرو ندارد. نکته جالب و در عین حال تأسفآور ماجرا اما مقاطعهکاری امثال وحید آنلاین برای آمریکا، رژیم صهیونیستی و... نیست، مسأله از جایی بیخ پیدا میکند که بازیگران عرصه سیاست داخلی از تاکتیک سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی غربی بهره میبرند و فضا را برای خبرنگاران شناسنامهدار و مسألهمند داخلی تنگ کرده و آنها را در موقعیتی برزخی قرار میدهند؛ بگذارید منظور خویش را با بیان مصادیق، واضحتر بیان کنیم.
حمله نظامی ارتش تروریستی به تأسیسات هستهای فردو و قدرت تخریب آن محل بحث، تردید و تبادل نظر بود. ولی باجنیوزها بیکار ننشستند و با سوءاستفاده از منابع خبریشان علیه امنیت روانی جامعه صفآرایی کردند. عدهای با اسم رمز نردبان تنش، فرماندهان نظامی ما را به مماشات و صبر بیدلیل استراتژیک در برابر دشمن متهم کردند و گروه مقابل، تمایل به مقاومت در برابر اسرائیل و آمریکا را با سوءبرداشت، «جنگطلبی» و مواجهه ایدئولوژیک با نظم نوین جهانی، خطایی آشکار -که دود آن به چشم مردم ایران خواهد رفت- لقب دادند. هر یک از اعضای این دو باند توییتری، با برچسب فعال رسانهای، خبرنگار و... در حال فعالیت و سمپاشی علیه یکدیگرند، ولی رفتارها، تاکتیکها و تکنیکهایشان در لحظه مواجهه با دشمن ِ ظاهری برگرفته از هم و در زمینی وسیعتر نشأتگرفته از ترولهایی نظیر وحید آنلاین و اکانت حافظه تاریخی در توییتر است. اکانتهای تأییدشده بهظاهر اصلاحطلب و اصولگرا نیز همچون محور وحیدآنلاین و حافظه تاریخی در حال تخریب بنیان ِ آگاهی و اطلاعرسانیاند. اگر کاربران ساده توییتری را سوژه تخریب این گروهکها تصور کنیم، قطعاً بازنده اصلی خبرنگاران ِ شریف و حرفهای میدان رسانهاند که قربانی جنگهای حیدری-نعمتی ترولها و سایبریهای بدنام داخل و خارج کشور میشوند.
آیا باجنیوزها همواره بینام ونشان هستند؟
بعضی اینطور تصور میکنند که باجنیوزها افراد یا گروههایی بینامونشان و بیاهمیت هستند که تاریخ ندارند و نمیتوان مبدا و مقصد فعالیتهای آنها را بهدرستی رصد کرد، اما تأکید بر این گزاره باعث میشود تا وارسی ریشههای داخلی فیکنیوزها و باجخواهان رسانهای مغفول واقع شود. از زمان پاگرفتن روزنامهنگاری مدرن در ایران خوشبختانه هیچوقت با پدیده پاپاراتزی رویارویی قابل لمسی نداشته است. اما بودند و هستند کسانیکه با سوءاستفاده از جایگاه رسمی رسانهای خود و نزدیکی به پایگاههای قدرت تبدیل به پاپاراتزیهای نامحسوس و یواشکی شدهاند. «مهدی نصیری» بهعنوان نمونه بارز این رویکرد، سالها به طرق مختلف علیه کار خبری سمپاشی کرد و علیه این و آن پرونده ساخت. او اکنون در کانادا بهسر میبرد و برای خوشخوشان رضا پهلوی، اسرائیل، استعمار لختوعور یانکیها و غرب خبیث به برنامهسازی و شرکت در تاکشوهای ریز و درشت مشغول است و برای ریبرند کردن چهره گذشتهاش هیچ فرصتی را از دست نمیدهد، اما آنها که حافظه بلندمدتشان خوب کار میکند و سنشان قد میدهد، به یاد دارند که نصیری با چه مشیای فرمان یکی از مهمترین بلندگوهای خبری در جمهوری اسلامی را در دست میگرفت. شیوه مدیریت او در وادی رسانه توفیری با افرادی که برای از راه به در کردن دیگران به آنها توهین کرده و پروندهسازی میکنند، ندارد. نصیری در واقع بدون آنکه خود ادعایی در این زمینه داشته باشد، پدر جریانهای تندرو داخلی از چپ تا راست رادیکال است، با این تفاوت عمده که اکثر نیروهای پیادهنظام این طیفها در حال حاضر باتهای سایبری و ترولهای بینامونشان مجازیاند و نصیری و نصیریها افرادی واقعی.
الان را نبینید که فیکنیوزها تبدیل به نیروهای متکثر و پراکنده شدهاند. پیش از این و در میانه دهه 90 به این طرف کانالی تلگرامی به اسم ِ «آمدنیوز» نماد درج اخبار تقلبی و مهندسی افکار عمومی بود. «روحالله زم»، «بابک اجلالی»، «مجید نیکنام» و «سام محمودیسرابی» از گردانندگان این کانال بهاصطلاح خبری محسوب میشدند، اما نام روحالله زم به سبب رابطه پدر و فرزندی با «محمّدعلی زم» بیش از باقی افراد به چشم آمد. او بهواسطه فعالیتهای سایبریاش در مجازی، مدعی مدیریت شورش دی ماه 1396 شد. زم بهواسطه منابع لو رفته و نرفتهاش بسیار بیش از آنچه تصور میشد دیده و شنیده شد. زم به حدی از میزان صحت و سقم اخبار بهاصطلاح محرمانه و فوریاش مطمئن بود که جای هیچ شک و شبههای در مخاطبان افیونیاش باقی نمیگذاشت و حتی به سبب فراوانی اطلاعاتی که در خروجی کانال قرار میداد کسی را به سمت صحتسنجی و راستیآزمایی اخبار و تحلیلهایش وانمیداشت. او بهتنهایی به پدید آمدن موجی کمک کرده بود که بعدها اینترنشنال، سینمای آزادی (تلویزیون منافقین) و... از آن بهرههای فراوانی بردند و دامن روزنامهنگاری سالم و پاک را لکهدار کردند. اخبار فوریای که زم در کانالش منتشر میکرد، تبدیل به یکی از تاکتیکهای ایران اینترنشنال در درج اخبار فوری و مسائلی از این دست شد؛ با این تفاوت عمده که مدیر آمدنیوز تاکتیکهای مورد وثوقش را در یک کانال نهایتاً یک میلیون نفری اجرا میکرد و اینترنشنال با دروغهای دامنهدارش، اخبار فضایی را برای میلیونها نفر به اشتراک میگذاشت.
وقتی فرهنگ و هنر هم از دست پاپاراتزیها در امان نیست
باجگیرها، نه فقط در عرصه اخبار سیاسی و اجتماعی، بلکه در سینما و بهطور کُل فرهنگ نیز نقش مخربی ایفا میکنند. شکل رفتار آنها به این گونه است که تا میتوانند یک فیلم را در زمان اکران بالا آورده و اثری را با سر به زمین میکوبند. پیجهای سلبریتیمحور اینستاگرامی هم مأمور به خدمت و نتیجه هستند تا چرخه اکران را از حالت ارگانیک آن خارج کنند و جریان نقد را به بیراهه بکشانند. این اتفاق، یعنی دامن زدن به فضای ملتهب استادیومی در حوزه نقد فیلم آنقدر برخورنده است که حتی شأن و منزلت منتقدان را در پیش چشم مردم پایین میآورند و بود و نبود تحلیل در باب یک اثر سینمایی را به امری علیالسویه، بیمقدار و حتی مزاحم بدل میکنند. البته که نقد نمیتواند در سینمای غیرصنعتی و نحیف ایران موج عجیبوغریبی ایجاد کند، ولی تصور کنید گروهی از مخاطبان که نگاهشان به دهان منتقدان است، هنگامیکه با ریویوهای درجه سه و سطحی اینستاگرامی برخورد میکنند و بهواسطه آن به سراغ تماشای فیلمی در سالن سینما میروند چه حالی پیدا میکنند اگر اوضاع به وفق مرادشان پیش نرود؟ آنها به مرور اعتماد و امیدشان را نسبت به نقد و منتقد از دست میدهند و سینمای ایران را به حال خودش واگذار میکنند. از طرف دیگر، تقلیل جایگاه منتقد به روابط عمومی و انتقال پولهای بیحساب و کتاب از سوی فلان فیلمساز و بهمان تهیهکننده و حتی سرمایهگذار تیشه به ریشه تفکر انتقادی میزند و آبروی نویسندگان سینمایی را با درج اطلاعات غلط و فریبنده از بین میبرد. به همین خاطر هم هست که منتقدان اصیل با قرار گرفتن در این موقعیت رفتهرفته جایگاهشان را از دست میدهند و از جریان اصلی رسانهای حذف میشوند، چون آنها برخلاف اکثریت تمایلی به خاراندن پاچه فیلم و فیلمساز ندارند و سینما را به چشم وسیلهای برای معروفیت و کاسبی نمیبینند. این تنها بخشی از فضای مسموم جاری در حوزه رونامهنگاری سینمایی است و زعمای قوم هنوز چارهای برایش اندیشه نکردهاند.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/