ترومای بیبیسی بودن
بیبیسی فارسی حرف میزند و ادعای ایرانی بودن دارد، اما از بزرگترین تروماها میتواند زخمهایی باشد که همین بیبیسی بر روح و فکر ایرانیان وارد میکند و به نام ایرانی، ایراندوستی را به چالش میکشد.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، کبری آسوپار در یادداشتی نوشت: از نظر بیبیسی فارسی ما ایرانیان همگی دچار مشکل روانی هستیم؛ چرا؟ چون وقتی به ایرانمان حمله شد، همه در کنار هم و پای ایران ایستادیم. آنها، یعنی بیبیسی و روانشناسی که با او گفتوگو شده، نام این ایستادن ایرانیان پای وطن را «ملیگرایی افراطی» گذاشتهاند و آن را نتیجه یک ترومای جمعی در میان ایرانیان دانستهاند. البته راه درمان آن را هم ارائه دادهاند، راهی که نه از مسیر درمان روانپزشکی، بلکه طبق ادعای آنها از مسیر «جنبشهای اعتراضی و قیامهای اجتماعی» میگذرد. به شکل روشنی، همه چیزی که به اسم روانشناسی ارائه دادهاند، خیلی بیشتر از آنچه تصور کنیم مطابق با برنامهریزی سیاسی غرب برای ایران است؛ یعنی که این بار، نه فقط رسانه، بلکه روانشناسی هم در خدمت سیاست غرب قرار گرفته است.
وطندوستی ایرانیان در خلال جنگ با اسرائیل، بروز و ظهور بیشتری یافت. این اتفاق شاید در ظاهر صرفاً جنبهای احساسی از فرهنگ ایرانی را بیان میکرد، اما در باطن خود توانست نقش تعیینکنندهای در جنگ ایفا کند. این نقش تعیینکننده ازآنرو بود که هر دو سوی این جنگ روی این مردم حساب باز کرده بودند و اویی نبرد را پیروز شد که مردم را با خود داشت؛ یعنی ایران که البته از ابتدا هم جدا از همدیگر نبودند. صهیونیستها خیال خامی داشتند که آوار موشک و بمبهایشان بر ایران، با حضور براندازانه مردم علیه نظام تکمیل میشود. این توهم را نتانیاهو حتی بر زبان هم آورد و در روزهای آغازین تجاوزش که هنوز طعم موشکهای ایرانی را بهخوبی نچشیده بودند، پیروزمندانه گفت که باقی کار را به مردم ایران سپرده است. واقعیت اما با وهم او فاصله بسیاری داشت و مردم در میانه شوک و سوگ ناشی از حملات اسرائیل، وطندوستی را فراموش نکردند و پای ایران ایستادند.
حالا غربیها میدانند در برنامهریزی خود برای فروپاشی ایران – و نه فقط براندازی جمهوری اسلامی - در مورد نسبت مردم با ایران دچار اشتباه شدهاند. این اشتباه محاسباتی هم البته متکی به هزینهای است که پیشازاین برای وطنزدایی از هویت ملی ایرانیان کردهاند و تصور میکردند تضعیف مفهوم «وطن» در ذهن ایرانیان و مشروع جلوهدادن حمله اقتصادی و نظامی به ایران را به سرانجام رساندهاند. اما واکنش مردم ایران نسبت به تجاوز نظامی به خاک کشورشان نشان داد که هزینههای آنها تقریباً بربادرفته محسوب میشود.
در چنین شرایطی و وقتی ملیگرایی ایرانی یکی از موانع اصلی غلبه نظامی دشمن بوده، غرب به فکر افتاده که چگونه این ملیگرایی را تضعیف کند. این بار به سراغ بهرهگیری از روانشناسی میرود و برای پیادهکردن آن هم بیبیسی فارسی بهعنوان یکی از بازوهای جنگ روانی غرب علیه ایرانیان را به خدمت فرامیخواند. بیبیسی با گابور ماته مصاحبه کرده است که او را «پزشک و نویسندهای سرشناس در حوزه تروما، اعتیاد و سلامت روان» معرفی میکند. در این گفتوگو او پیرامون مردم ایران، بروز خشم را به جای غم از نشانههای یک تروما معرفی میکند. در واقع آنها منتظر سوگواری و انفعال مردم بودند، اما مردم و مسئولان ایران تصمیم گرفتند حداقل تا پایان جنگ، به جای سوگواری، خشمی حماسهآفرین علیه دشمن داشته باشند. ماته همچنین «ملیگرایی افراطی، ژست تهاجمی و قربانی بودن» را از نشانههای این ترومای جمعی معرفی میکند و معتقد است چنین مردمی «ترس همیشگی» را با «نمایش قدرت» پنهان میکنند. در واقع قدرتمندی مردم ایران را هم به جای یک ویژگی مثبت، یک نشانه روانی برای پنهانکردن یک معضل جا میزند!
نکته جالب آنکه همه این کنشهای ایرانیان را «احساساتی» مینامد که «سیاستمداران از آن سوءاستفاده میکنند» و برایآنکه حامی اسرائیل هم شناخته نشود، مسئولان ایران و اسرائیل و آمریکا را همزمان با هم مورد انتقاد قرار داده و آنها را دچار مشکلاتی همچون مشکلات روحی هیتلر میداند. اما اوج سوءاستفاده از علم روانشناسی آنجاست که در گزارش مذکور، راهحل این ترومای جمعی ادعایی، نه درمان پزشکی و راهحلهای روانشناسانه، بلکه «جنبشهای اعتراضی و قیامهای اجتماعی» دانسته میشود و پرده از نیت اصلی مطلب برمیدارد. ارجاع پزشک مذکور در این بخش، به یکی از کتابهایش است که تأکید میکند در ایران هم به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
در سال 98 و فردای ترور شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت آمریکا و وقتی غربیها با موج سوگواری ایرانیان و حتی منتقدان نظام برای حاج قاسم سلیمانی مواجه شدند، بیبیسی فارسی با ژست روانشناسانه به میدان آمد و این سوگواری را نشانه «سندرم استکهلم» دانست که در آن، فرد گروگان گرفتهشده، با گروگانگیر خود رابطه عاطفی برقرار کرده و حتی از فقدان او دچار سوگ میشود.
نکته جالبتوجه پایانی آنکه روانشناس مورد گفتوگو در بیبیسی میتوانست هر هویت دیگری داشته باشد، اما او یک یهودی مجارستانی و بازمانده از هولوکاست است. کسانی که با تبعات روانی جنایات هیتلر، جنایات امروز صهیونیستها را توجیه میکنند.
بیبیسی فارسی حرف میزند و ادعای ایرانی بودن دارد، اما از بزرگترین تروماها میتواند زخمهایی باشد که همین بیبیسی بر روح و فکر ایرانیان وارد میکند و به نام ایرانی، ایراندوستی را به چالش میکشد؛ لذا رنج بیبیسی بودن اکنون بیش از هر ترومای دیگری نیاز به درمان دارد.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/