رد پای زائران در میان کتاب‌ها

رد پای زائران در میان کتاب‌ها

ما اربعین نرفته‌ها دلمان برای این سطرها تنگ می‌شود و حتما دل اربعین‌رفته‌ها برای مشایه.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، مگر می‌شود اربعین نزدیک باشد و آدم دلش نخواهد یک سفرنامه‌ی اربعین بخواند؟ مخصوصاً اربعین‌نرفته‌ها تشنه‌ترند به خواندن سطرهای کتابی که لحظه‌لحظه‌اش حال‌وهوای اربعین دارد. هرچقدر هم که دنیای مجازی پر باشد از عکس و فیلم و متن، باز انگار آدم دنبال یک چیز قرص‌ومحکم‌تر می‌گردد.

 رهبر انقلاب اسلامی، در پیامی که در 21 شهریور 1403 توسط دکتر مسعود پزشکیان رئیس‌جمهور اسلامی ایران به نخست وزیر کشور عراق اهدا شد از میزبانی موکب‌داران و ملّت بزرگ عراق در ایام اربعین حسینی تشکر کردند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این پیام فرمودند: «رفتار شما برادران عزیز عراقی در مواکبِ میانِ راه و رفتار کریمانه‌ی شما با زائران حسینی، در دنیای امروز نظیر ندارد، همچنان که خود راه‌پیمایی اربعین در تاریخ نظیر ندارد و همچنان که حراست از امنیّت و سلامت ده‌ها میلیون نفر، در دنیای ناامن کنونی کاری بزرگ و بی‌نظیر است. شما کرامت اسلامی و کرامت عربی را در رفتار خودتان و اعمال خودتان نشان داده‌اید، و همه به عشق سیّدالشّهدا (سلام‌الله علیه) است. این عشق به حسین‌بن‌علی یک امر استثنائی است؛ شبیه این را در هیچ جا، در هیچ زمان، سراغ نداشتیم و نداریم. امیدواریم خداوند متعال این عشق را در دلهای شما، در دلهای ما، روزبه‌روز افزایش بدهد.» بخش کتاب KHAMENEI.IR به مناسبت نزدیک شدن به ایام اربعین حسینی به مرور سه عنوان از کتاب‌هایی می‌پردازد که در این حوزه و در قالب سفرنامه منتشر شده‌اند.

 ما ایرانی‌ها یک جور فرهنگ کتاب‌خوانی داریم که به گمانم فقط مختص خودمان است و جای دیگری به این شکل رواج ندارد. بیشتر البته بین قشرِ کتاب‌خوانِ مذهبی. «فرهنگ کتاب‌خوانی مناسبتی». یعنی مثلاً محرم که از راه می‌رسد قفسه و میزهای مرکزیِ کتاب‌فروشی‌ها پر می‌شوند از کتاب‌هایی با نام و نشان حضرت اباعبدالله علیه‌السلام یا کتاب‌هایی درباره عزاداری و روضه و... دهه‌ی کرامت از راه نرسیده کتاب‌هایی درباره‌ی فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها و کتاب‌هایی درباره‌ی شاه خراسان دست‌به‌دست می‌شوند و گعده‌های نقد و معرفی کتاب اختصاص پیدا می‌کنند به چشم‌وچراغ‌های سرزمینمان. اخیراً ایام حج هم به این فهرست اضافه شده است. سفرنامه‌های حج برای حج نرفته‌ها و کتاب‌های معرفتی حج برای آنها که عازم حج هستند.

گرچه حجم انبوه معرفی کتاب‌ها و پویش‌ها در این فرهنگ تأثیر مستقیم دارند، اما خیلی‌ها کاری به پویش و گعده و اینطورچیزها ندارند. به هر دلیلی دلشان می‌خواهد در مناسبت‌ها توی دنیای کتاب‌ها غرق بشوند. مثلاً مگر می‌شود اربعین نزدیک باشد و آدم دلش نخواهد یک سفرنامه‌ی اربعین بخواند؟ مخصوصاً اربعین‌نرفته‌ها تشنه‌ترند به خواندن سطرهای کتابی که لحظه‌لحظه‌اش حال‌وهوای اربعین دارد. هرچقدر هم که دنیای مجازی پر باشد از عکس و فیلم و متن، باز انگار آدم دنبال یک چیز قرص‌ومحکم‌تر می‌گردد. یک چیز ماندگارتر. یک چیزی که بشود بدون جستجوی طولانی سمتش دست دراز کرد و تفأل‌وار بازش کرد و با متن کتاب همراه شد. هرجای کتاب که باشد. گاهی هم البته آدم دلش می‌خواهد به نشانه‌ها رجوع کند. نشانه‌هایی که زیرشان خط کشیدی و گاه حتی نمی‌فهمی چرا؟!

 اربعین با همه‌ی ریزه‌کاری‌هایش؛ روایت «ازدحام بوسه»
در بین عکس‌های اربعینی یک عکس هم ذهنم را قلقلک می‌داد. طرح جلد کتابی که فقط نام کوچک نویسنده یادم مانده بود و کلمه‌ی بوسه که بخشی از عنوان کتاب بود. هرچه گشتم کتاب بین کتاب‌هایم نبود. گرچه لازم به گشتن زیاد هم نبود. اگر بین کتاب‌های اربعینی نبود یعنی که اصلاً نبود. طرح جلد کتاب عکس یک جفت کفش خاکی روی زمین بود که با گل نرگس پر شده بود. یک وقت‌هایی یک چیزی می‌رود توی سر آدم و تا مسئله‌اش حل نشود آدم از دستش خلاصی ندارد. مثل اسم کامل کتاب و اسم نویسنده. با همان اطلاعات ناقصم و کنار هم چیدن کلمات و یک سرچ ساده به اسم کتاب و نویسنده رسیدم. «ازدحام بوسه» از نرگس مقصودی. چندسال پیش خوانده بودمش. از آن کتاب‌هایی که نسبتِ خود راوی است با محیط. هم از احوال خودش می‌گوید هم از آنچه در مسیر می‌بیند. یادم می‌آید که زبان نویسنده‌اش خیلی رسمی بود ولی خیلی هم به جزئیات اهمیت داده بود، آن‌قدر که هنوز هم چیزهایی از آن یادم مانده. مثلاً وسواسی بودن نویسنده و اینکه چندین‌بار به معضلات و عدم بهداشت و چیزهایی شبیه به این اشاره کرده بود. و حتی به مسائل زنانه. چیزی که کمتر در سفرنامه‌ها به آن اشاره می‌شود. خیلی از آن‌هایی که به سفر اربعین می‌روند و درباره‌اش می‌نویسند آن‌قدر در زیبایی مسیر ذوب می‌شوند که کاستی‌ها کمتر به چشمشان می‌آید. یا برخی اصلاً می‌روند که همین کاستی‌ها را تماشا کنند.

 لبخند و اشک در راه کربلا در «سر بر خاک دهکده»
برعکس زبان رسمی ازدحام بوسه، «سر بر خاک دهکده» زبان شیرینی دارد، مثل بیشتر کتاب‌های خانم نویسنده.

فائضه غفار حدادی طنز اکثراً توی نوشته‌هایش جریان دارد. آن‌قدری که آدم در سفرنامه اربعین هم از او توقع طنز دارد. او هم مخاطب را ناامید نمی‌کند: «عده‌ای می‌نشینند و ما آن وسط بدون اینکه دستمان را به جایی گرفته باشیم، می‌ایستیم. مثل ماهی‌های ساردین توی کنسرو. کیپِ کیپ. با این حال برعکس مترو و اتوبوس که همه به میله‌ی جلویی دخیل می‌بندند و حاضر نیستند قدمی به عقب بروند، تا حد ممکن خودمان را عقب می‌کشیم و کیپ‌تر می‌ایستیم.»

همین طنز است که باعث می‌شود حرف‌های جدی، جدی‌تر خوانده شوند و حتی آدم زیرشان خط بکشد و چندباری بخواندشان: «پلاکاردهای عزاداری از همه جای جهان هستند. اینجا انگار میعادگاه شیعیان دنیاست که نیمه شبی شیرین و محزون به هم رسیده‌اند و از دیدن هم به وجد آمده‌اند»

اربعینِ متفاوت در «بدو دجله بدو»؛ از موزه‌ها تا مشایه
نویسنده‌ی این کتاب هم از احوالات شخصی‌اش گفته و از آنچه در مسیر دیده. احوال شخصی آدم‌ها که قطعاً با هم متفاوت است اما اینکه دونفر در یک مسیر مشخص چیزهای متفاوتی را ببینند شاید عجیب باشد. اما اینکه راوی زن باشد یا مرد، در کدام فصل سال اربعین قسمتش شده باشد، از کدام مسیر رفته باشد و اصلاً چه چیزهایی برایش مهم باشد، شب‌رو باشد یا رونده‌ی روز، دیگر اختلاف در دیده‌ها و شنیده‌ها عجیب نیست. حتی اگر دو نفر از ابتدا تا انتها شانه‌به‌شانه‌ی هم مسیر را طی کنند ممکن است دیده‌ها و شنیده‌هایشان با هم فرق داشته باشد. یا آدم‌هایی که شانه‌به‌شانه نیستند اما هم‌مسیرند هم اولویت‌های متفاوتی دارند. مثلاً عده‌ای ترجیح می‌دهند در موکب‌ها ساکن شوند و کسی مثل معصومه صفایی‌راد دلش بخواهد خانه‌ها را ببیند. «بدو دجله بدو» داغ‌ترین کتاب اربعینی بود که این روزهای نزدیک به اربعین قسمتم شد و باعث شد به بقیه‌ی کتاب‌های اربعینی هم ناخنک بزنم و مطمئن بشوم این کتاب با همه‌ی کتاب‌های اربعینی که خواندم متفاوت است. این کتاب نه فقط سفرنامه‌ی اربعین که سفرنامه‌ی عراق است؛ و البته بخشی از عراق و خیلی از شهرها می‌ماند طلب ما از نویسنده.

شاید فقط یک‌پنجم کتاب به اربعین اختصاص پیدا کرده و بقیه و هرچه پیش از اربعین است مربوط است به عراق. به کافه‌های خاص. به مرکز کتاب‌فروش‌ها. به موزه ملی و به خیلی از جاهایی که توی سفرهای زیارتی‌مان هیچ فرصتی دست نمی‌دهد به آنها سر بزنیم. راوی این کتاب فرصت اربعین را غنیمت شمرده و قبل از اینکه وارد مشایه شود دل داده به تاریخ و جغرافیای عراق.

کتاب را دست گرفته بودم که سفرنامه‌ی اربعین بخوانم اما داشتم تاریخ و جغرافیای عراق را می‌خواندم. عراقی که همین بیخ گوشمان است و کلی مراوده داریم با مردم و دولتش؛ اما چیز دندانگیری از آن نمی‌دانیم. روایتی که معصومه صفایی‌راد از عراق ارائه داده آن‌‌‌قدر شیرین است که مخاطب از اینکه هرچه می‌گذرد و به اربعین نمی‌رسد ناراضی نیست. حتی یک جاهایی با خودت می‌گویی مگر قرار است از مشایه چه چیز جدیدی تعریف کند که قبلاً نشنیده‌ام؟ بگذار همین‌ها که برایم تازگی دارد را بخوانم تا برسم به مشایه. البته که مشایه هم حرف برای گفتن داشت اما همان مسیر آشنایی بود که با همه‌ی تکراری بودن دلمان می‌خواست و می‌خواهد که مدام مرورش کنیم.

حالا چه قصه‌ی درددل کردن پدر فائصه غفارحدادی با امام و چه غر زدن‌های نرگس مقصودی و چه خمیر درست کردن‌های معصومه صفایی‌راد توی مشایه.

ما اربعین نرفته‌ها دلمان برای این سطرها تنگ می‌شود و حتماً دل اربعین‌رفته‌ها برای مشایه.

منبع: KHAMENEI.IR

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
غارعلیصدر
پاکسان
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران
تبلیغات