نشست آلاسکا؛ ایستگاه جدید بازی آمریکا با منافع ملی اوکراین

نشست آلاسکا؛ ایستگاه جدید بازی آمریکا با منافع ملی اوکراین

در حالی که آمریکا و روسیه، به‌صورت دوجانبه درباره آینده جنگ اوکراین گفت‌وگو کردند، هیچ نقشی برای دولت اوکراین در تعیین سرنوشت خود در نظر گرفته نشد. این اقدام، نه‌تنها از نظر نمادین، بلکه از منظر حقوق بین‌الملل، تحقیرآمیز است.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، نشست آلاسکا، به‌عنوان نقطه عطف جدیدی در جنگ اوکراین، با غیبت کامل مقامات اوکراینی برگزار شد. در حالی که آمریکا و روسیه، به‌صورت دوجانبه درباره آینده جنگ گفت‌وگو کردند، هیچ نقشی برای دولت اوکراین در تعیین سرنوشت خود در نظر گرفته نشد. این اقدام، نه‌تنها از نظر نمادین، بلکه از منظر حقوق بین‌الملل، تحقیرآمیز است.

نشست اخیر آلاسکا، با حضور دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین، روسای جمهور آمریکا و روسیه، بی‌تردید یکی از مهم‌ترین تحولات دیپلماتیک پس از سه سال جنگ ویرانگر در اوکراین بود. اما غیبت معنادار نمایندگان دولت اوکراین در این نشست، در کنار سخنان جنجالی رئیس‌جمهور آمریکا مبنی بر لزوم واگذاری بخش‌هایی از خاک اوکراین برای پایان جنگ، بار دیگر این سؤال را به‌صورت جدی مطرح کرد که آیا اوکراین از همان ابتدا قربانی یک بازی قدرت بین‌المللی بوده است؟

آیا ایالات متحده آمریکا از این کشور تنها به‌عنوان ابزار فشار علیه روسیه استفاده کرده و اکنون آماده است که با نادیده گرفتن حاکمیت و تمامیت ارضی‌اش، آن را معامله کند؟ برای پاسخ به این پرسش، باید نگاهی به سیر تحولات بیندازیم. نگاهی که از بروز بحران تا مواضع کنونی واشینگتن را پوشش می دهد.

ناتو، خط قرمز روسیه و آغاز بحران
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، وعده‌هایی غیررسمی از سوی ناتو به مسکو داده شد مبنی بر اینکه این پیمان نظامی به سمت مرزهای روسیه گسترش نخواهد یافت. اما واقعیت، مسیر دیگری را به نمایش گذاشت. لهستان، مجارستان، جمهوری چک، کشورهای بالتیک، و سرانجام گرجستان و اوکراین، یکی پس از دیگری در مدار ناتو قرار گرفتند یا در مسیر عضویت قرار داده شدند.

در سال 2008، اجلاس بخارستِ ناتو اعلام کرد که اوکراین و گرجستان در نهایت به عضویت ناتو درخواهند آمد. این موضوع، به وضوح خط قرمز کرملین را نادیده گرفت. از نگاه مسکو، تبدیل اوکراین به پایگاه ناتو در مرزهای غربی‌اش، تهدیدی آشکار برای امنیت ملی روسیه بود. با این حال، ایالات متحده آمریکا به حمایت‌های سیاسی و نظامی از اوکراین ادامه داد. موضوعی که به‌ویژه پس از تحولات سال 2014 و کودتای غرب در اوکراین ابعاد جدی‌تری به خود گرفت. این کودتا، گرچه در ظاهر حرکتی دموکراتیک و مردمی بود، اما نقش مستقیم و غیرمستقیم غرب در تحریک و هدایت آن، قابل انکار نیست.

مداخله روسیه در کریمه و شرق اوکراین در همان سال، واکنشی به همین روند ارزیابی می‌شود. در واقع، بذر جنگ سال 2022، نه در همان سال، بلکه در سال‌ها و حتی دهه‌های قبل کاشته شد و ناشی از غفلت یا تجاهل غرب نسبت به نگرانی‌های امنیتی روسیه بود.

اوکراین؛ مهره‌ای در بازی قدرت آمریکا
با آغاز جنگ اوکراین در فوریه 2022، آمریکا به‌سرعت در کنار اوکراین قرار گرفت. میلیاردها دلار کمک نظامی، تسلیحات پیشرفته، آموزش نیروهای اوکراینی و تحریم‌های گسترده علیه روسیه، همه نشان از یک درگیری نیابتی داشت. اما در عمل، آمریکا در حالی که اوکراینی‌ها را به مقاومت و پایداری دعوت می‌کرد، هیچ‌گاه خود را درگیر جنگ مستقیم با روسیه نکرد.

آنچه امروز آشکار شده، این است که واشینگتن نه‌تنها به دنبال دفاع از دموکراسی در اوکراین نبود، بلکه از این جنگ به‌عنوان ابزاری برای تضعیف روسیه، به تحلیل بردن منابع نظامی و اقتصادی آن، و احیای رهبری خود بر ناتو استفاده کرد. در واقع، هزینه این پروژه بلندپروازانه، توسط مردم اوکراین پرداخت شد. میلیون‌ها آواره، ده‌ها هزار کشته، و زیرساخت‌هایی که ویران شد، همه و همه نتیجه جاه طلبی های آمریکا در پرونده اوکراین بودند.

بی‌اعتمادی به آمریکا؛ از وعده‌ها تا معامله پشت درهای بسته
نشست آلاسکا، به‌عنوان نقطه عطف جدیدی در جنگ اوکراین، با غیبت کامل مقامات اوکراینی برگزار شد. در حالی که آمریکا و روسیه، به‌صورت دوجانبه درباره آینده جنگ گفت‌وگو کردند، هیچ نقشی برای دولت اوکراین در تعیین سرنوشت خود در نظر گرفته نشد. این اقدام، نه‌تنها از نظر نمادین، بلکه از منظر حقوق بین‌الملل، تحقیرآمیز است.

ترامپ، که در مسیر انتخاباتی خود بارها نسبت به «حمایت بی‌قید و شرط بایدن از اوکراین» انتقاد کرده بود، اکنون آشکارا می‌گوید که برای پایان جنگ، اوکراین باید بخشی از خاک خود را واگذار کند. او پیشتر نیز خواستار دسترسی شرکت‌های آمریکایی به منابع معدنی اوکراین، به‌ویژه در شرق این کشور شده بود. چنین مواضعی، نشان می‌دهد که حتی در ادبیات رسمی آمریکا نیز، اوکراین نه یک شریک، بلکه کالایی برای معامله است.

سیاست دوگانه واشینگتن و سرنوشت دموکراسی اوکراینی
دولت‌های مختلف آمریکا، بارها از «حمایت از دموکراسی» در اوکراین سخن گفته‌اند. اما واقعیت این است که آنچه آمریکا در پی آن بوده، نه دموکراسی، بلکه اطاعت سیاسی بوده است. واشینگتن همواره از دولت‌هایی حمایت کرده که در مدار سیاست‌های ضد روسی حرکت کرده‌اند، ولو این که در داخل، فاقد مشروعیت یا کارآمدی باشند.

در حالی که کمک‌های مالی و نظامی آمریکا به اوکراین ادامه یافته، هیچ تلاشی برای آشتی ملی، اصلاحات واقعی یا جلوگیری از فساد گسترده در ساختار قدرت اوکراین صورت نگرفته است. اکنون نیز، سخن گفتن از «توافق صلح» بدون حضور نمایندگان کشور اوکراین، گواهی دیگر بر این حقیقت تلخ است که آمریکا، تنها در پی منافع خود در رابطه با این کشور است.

آیا صلح واقعی ممکن است؟
صلح، تنها زمانی پایدار خواهد بود که منافع واقعی و نگرانی‌های همه طرف‌ها در نظر گرفته شود. نادیده گرفتن دغدغه‌های امنیتی روسیه، و در مقابل، استفاده ابزاری از اوکراین برای پیشبرد پروژه‌های ژئوپلیتیک آمریکا، راه را برای یک صلح واقعی نمی‌گشاید. برعکس، تنها به عمیق‌تر شدن بحران، تنش‌های بیشتر و احساس خیانت در میان مردم اوکراین ختم می شود. مردمی که روزگاری تصور می‌کردند با اتکا به غرب، می‌توانند به امنیت، توسعه و دموکراسی دست یابند، اکنون با کشوری ویران، اقتصادی ورشکسته و چشم‌اندازی مبهم روبه‌رو هستند.

نشست آلاسکا، نماد کامل رویکرد ابزاری آمریکا به متحدانش است. کشوری که سال‌ها برای منافع ژئوپلیتیک واشینگتن هزینه داده، اکنون از میز مذاکره حذف شده و سرنوشتش در غیابش تعیین می‌شود. این نه دموکراسی، نه حمایت از آزادی، و نه دفاع از ارزش‌های انسانی است بلکه باید آن را بازی سرد و بی‌رحمانه قدرت دانست.

آمریکا، اگر واقعاً در پی صلح است، باید ابتدا به اشتباهات خود در تحریک این بحران اذعان کند، از رفتارهای دوگانه دست بردارد، و به جای استفاده ابزاری از متحدان، به گفت‌وگوهای واقعی، چندجانبه و احترام به تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملت‌ها تن دهد.تا آن زمان، اوکراین همچنان قربانی یک بازی است که در آن، نه آغازش، نه ادامه‌اش، و نه حتی پایانش در دست این کشور نبوده و نیست.

ارمنستان، آذربایجان و کریدور زنگزور؛ درسی که از اوکراین باید آموخت
تحولات مربوط به جنگ اوکراین و حواشی نشست آلاسکا، تنها یک ماجرای اروپایی نیست. این روند، برای بسیاری از بازیگران منطقه‌ای به‌ویژه جمهوری آذربایجان، درسی بسیار مهم و تعیین‌کننده دارد. دولت باکو، در سال‌های اخیر و به‌ویژه پس از پیروزی نظامی در جنگ دوم قره‌باغ، رویکردی فزاینده برای گسترش نفوذ منطقه‌ای در پیش گرفته است. یکی از مهم‌ترین اهداف این سیاست، پروژه موسوم به «کریدور زنگزور» است. طرحی که اگرچه در ظاهر اقتصادی و ترانزیتی معرفی می‌شود، در باطن واجد پیامدهای ژئوپلیتیکی عمیقی برای ایران، روسیه و حتی چین است. این مراقبت برای دولت ایروان هم کاملا لازم است.

دولت جمهوری آذربایجان در این مسیر، به‌طور روزافزون به آمریکا و متحدان غربی‌اش نزدیک شده و از حمایت ناتو و اسرائیل نیز برخوردار است. اما آنچه در ماجرای اوکراین به‌روشنی دیده شد، این است که اتکای صِرف به غرب در بازی‌های بزرگ ژئوپلیتیک، همواره به زیان کشورهایی تمام می‌شود که مهره‌های این بازی و نه طراحان آن هستند.

اوکراین، علی‌رغم حمایت‌های گسترده غرب، اکنون بدون حضور در مذاکرات صلح، با تهدید واگذاری بخشی از خاکش روبه‌رو است. آمریکا زمانی از «دفاع از تمامیت ارضی اوکراین» سخن می‌گفت، اما امروز آشکارا از «توافق صلح با واگذاری مناطقی از این کشور» صحبت می‌کند. این همان سناریویی است که می‌تواند برای جمهوری آذربایجان نیز تکرار شود. کشوری که اگر وارد تقابل مستقیم یا نیابتی با بازیگران بزرگی چون ایران، روسیه یا چین شود، نمی‌تواند انتظار داشته باشد که آمریکا در بزنگاه‌ها، حامی واقعی‌اش باشد.

برخورد تاکتیکی آمریکا با متحدانش نشان می‌دهد که وقتی پای منافع بزرگ‌تر به میان می‌آید، هیچ تضمینی برای تداوم حمایت وجود ندارد. بنابراین، باکو باید در محاسبات راهبردی خود تجدید نظر کند، توازن را رعایت کرده و از تبدیل شدن به ابزار سیاست مهار در تقابل با قدرت‌های همسایه پرهیز نماید. چرا که تکرار تجربه اوکراین، حامل خسارت های جدی برای این کشور خواهد بود.

منبع: جهان نیوز

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
غارعلیصدر
پاکسان
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران
تبلیغات