پایتخت مقاوم
تهران شهری بود در ایران؛ جایی در قلب کشوری که ماجرای خرمشهر سال ۵۹ را تجربه کرده است و این تجربه، تمام شهرهای ایران را به نقطه غیرقابلبازگشتی از فرهنگ مقاومت رسانده. ما دیگر هرگز مردم قبل از پاییز سال ۵۹ نمیشویم.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، تهران شهری نیست که جنگ ندیده باشد اما احتمالاً آن را از یاد برده و جنگی با آن کیفیت را دیگر هرگز نخواهد دید. در شهریور سال 1320 قوای متفقین با حضور3 ارتش روس، انگلیس و آمریکا به ایران که در جنگ جهانی دوم اعلام بیطرفی کرده بود حمله کردند و طی 3 روز تمام کشور اشغال شد تا پس از آن شاه مملکت که گماشته و متحد خودشان بود از کشور تبعید شود، اقلام و آذوقه مملکت به غارت برود و حتی وسوسه جدا کردن بخشهایی از ایران به سر روسها بیفتد و وسوسه تصاحب تام و تمام نفت کشور برای جبران خسارات جنگ به سر انگلیسیها. آمریکاییها هم از رهگذر همین جنگ وارد ایران شدند و تا انقلاب اسلامی 57 پیروز نشده بود، هرچه خواستند در اینجا کردند. این 3 قدرت اشغالگر در پایتخت ایران اجلاسی برگزار کردند موسوم به کنفرانس تهران و نه تنها شاه ایران را به آن راه ندادند، بلکه اساساً شاه و دربار هم از قصد ورودشان به تهران مطلع نشدند. تهران قبلاً هم جنگ را دیده است اما نه در احوالی که امروز میبیند. امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب میگوید آن روز که متفقین در جنگ بینالملل دوم به ایران حمله کردند، در میدان شاپور تهران کنار شیخ حسین قمی ایستاده بود. میدید که ارتشیهای ایران فرار میکنند و تعدادی از سربازان، دنبال شتری فراری افتادهاند تا از بار آن چیزی بیفتد و برای رفع گرسنگی بردارند. میگفت طیارههای متفقین بالای سر تهران میچرخیدند و مردم را میترساندند اما شیخ حسین با کمال طمأنینه ایستاده بود و سبیلهایش را تاب میداد؛ انگار اصلاً خبری نیست. من هم مثل او، انگار اصلاً خبری نیست.
تهران امروز اما شبیه تهران دهه 20 نیست. اصولاً هیچ شهری در ایران بعد از شهریور سال 59 دیگر در مواجههاش با موضوع جنگ به دوران قبل از آن تاریخ شباهت ندارد. وقتی صدام به خاک ایران تجاوز کرد تا به زعم خودش 3 روزه خرمشهر را فتح کند و یک هفتهای خوزستان را، در برابرش یک ارتش نیمسوز میدید با عدهای رزمنده داوطلب که از تفنگ M1 و کوکتلمولوتوف و نارنجک دستساز، چیزی بیشتر نداشتند و البته با کشوری مواجه بود که از هر گوشه و کنارش داد و قال غائلهای سیاسی یا قومیتی بلند بود. او آمد در حالی که 2 ابر قدرت شرق و غرب را پشت سرش داشت و کشورهای منطقه هم چه به لحاظ مالی و چه سیاسی پشتیبانیاش میکردند. صدام به سودای اینکه جانشین جمال عبدالناصر در جهان عرب شود، با رویاهایی که فاصله خودش را تا تحقق آنها چند بند انگشت میدید پا به میدان گذاشت اما خرمشهر، این شقایق خونرنگ، به چونان مظهری از مقاومت تبدیل شد که حتی پس از اشغال و سپس بازپسگیری مجددش و حتی پس از پایان جنگ 8 ساله و دفع فتنه منافقین در عملیات مرصاد و به زبان دیگر 45 سال پس از آن 34 روز دفاع جانانه با دستهای خالی، هنوز نقشی را که بر خاطره جمعی و تجربه عمومی ایرانیان و کل مردم منطقه گذاشته است حفظ کرده.
بامداد 23 خردادماه بود که حملات رژیم صهیونیستی به کشور ایران و شهر تهران شروع شد و 16 ساعت بعد وقتی ایران پاسخ متجاوز را حتی پس از ترور تعداد زیادی از اصلیترین فرماندهان نظامیاش داد، هدف موشکها تلآویو بود. این جنگی نبود که از لب مرزها آغاز شود و آرامآرام به عمق خاک هر کدام از طرفین نفوذ کند. اصولاً این جنگی نبود که یکی از طرفین بخواهد خاک دیگری را ضمیمه خودش کند؛ چه اینکه بین دو سر دعوا چند هزار فرسخ و چندین کشور دیگر فاصله بود. در این جنگ صهیونیستها سودای محو ایران را داشتند و ایرانیها هم طبیعتاً باید به همین میاندیشیدند. این جنگی بود که از پایتختها شروع شد؛ جنگ پهپاد و ریزپرنده و جنگنده و موشک. از چپ و راست تهران و بالا و پایینش بوی دود بلند شد و از لابلای غبارها هر بار خبر شهادت کسی آمد. این حمله یک روز مانده به عید غدیر رخ داد و بعد از یکی-دو شب که پدافند ایران توانست حمله سایبری را دفع کند و به مدار برگردد، همزمان با موشکباران مواضع و تأسیسات رژیم متجاوز، در تهران، اصفهان و تبریز و چندین و چند شهر دیگر نیروهای پدافند با جنگندههای دشمن یا ریزپرندههایش درگیر بودند. تهران تبدیل شد به شهری که دیگر شنیدن صدای انفجار یا رگبار پدافند در آن عادی شده بود. چند روز بعد رئیسجمهور آمریکا که بزرگترین حامی این رژیم متجاوز به ایران است، به مردم تهران اخطار داد که شهر را خالی کنند. او در نبرد گرم بین 2 پایتخت تلاش کرد یک دوپینگ جانانه به طرفی از درگیری که حامیاش بود برساند. یعنی خواست پایتخت ایران را که جمعیتش از کل رژیم جعلی اسرائیل بیشتر است در موج رعب و وحشت فرو ببرد و صحنههایی پدید بیاورد نظیر آنچه هنگام خروج مردم کیف از مرز اوکراین رقم خورد. تهران اما نه کیف بود، نه تلآویو و نه هیچ شهر دیگری در هر جای دیگری از دنیا.
تهران شهری بود در ایران؛ جایی در قلب کشوری که ماجرای خرمشهر سال 59 را تجربه کرده است و این تجربه، تمام شهرهای ایران را به نقطه غیرقابلبازگشتی از فرهنگ مقاومت رسانده. ما دیگر هرگز مردم قبل از پاییز سال 59 نمیشویم. این حمله در میانه یک تعطیلات 3 روزه اتفاق افتاد که باعث میشد طبق معمول خیلی از تهرانیها در منزلشان نباشند و پس از این رویداد هم عدهای دیگر که مشاغلشان تعطیل شده بود یا فاقد شغل حضوری بودند، تهران را ترک کردند. شهر مقداری خلوتتر شد اما هنوز پر از جمعیت بود که رئیسجمهور آمریکا گفت مردم آن را تخلیه کنند. این در حقیقت اولین نقطه ورود او به جنگ ایران و اسرائیل بود که درجا تودهنی محکمی خورد. شاید اگر او این جمله را نمیگفت، در ادامه عده بیشتری تهران را ترک میکردند؛ چه اینکه تهران اساساً یک شهر کاری است و به محض اینکه تعطیلات پیش بیاید یا اوضاع کسب و کار مختل شود، جمعیت آن رو به کاهش میگذارد؛ اما همین تهدید گستاخانه، معنای ماندن در تهران را به شکلی نمادین تغییر داد و اولین پاتک مردم ایران به رهبر یک ابرقدرت رو به افول شد. اعلام این خبر باعث شد مردم ایران همگی تهران را به عنوان سنگری نمادین برای مقاومت ببینند. یک آهنگساز و نوازنده جاافتاده تار به اسم علی قمصری اعلام کرد یکشنبه یکم تیر در محل برج آزادی اجرای رایگان برگزار میکند. جمع بزرگی از هنرمندان سینما که تعدادی از مشهورترین چهرهها هم بین آنها دیده میشود، قرار گذاشتند در محوطه میدان آزادی جمع شوند و سرود «ای ایران» را همخوانی کنند. تعداد دیگری از سینماگران هم که از رضا کیانیان پیشکسوت تا محمدحسین مهدویان جوان در میانشان بودند، درباره عشقشان به این شهر و ماندن در آن به عنوان نمادی از مقاومت گفتند. حتی محمدحسین لطیفی که در تهران نبود نوشت «ناراحتم که در تهران نیستم و احساس بیغیرتی میکنم. این چیزی است که ما از زمان جنگ (با صدام) یاد گرفتیم. در زمان موشکباران هم هیچوقت از تهران خارج نشدیم». اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران هم بیانیه داد و بقای ایران و نابودی دشمنان تجاوزگرش را وعده داد و پس از آن فروشگاههای کتاب سوره مهر، انتشارات خوارزمی و انتشارات امیرکبیر اعلام کردند در این ایام باز هستند و پذیرای مراجعان خواهند بود. مردم عادی هم که به قدر کافی در این ایام با خونسردی و همدلی و ادامه دادن به زندگی طبیعیشان این پیام را به دنیا رساندند؛ چنانکه نماز جمعه همان هفته به شکل بیسابقهای محمل تجلی انسجام ملی ایرانیان شد. معمولا تصورات نسبت به تهران این بود که شهری است با یک طبقه متوسط نوگرا که به مظاهر زندگی غربی علاقه دارد و آرمانگرایی و پایبندی به سنتهای انقلابی در آن کمرنگ است اما پدیدار شدن شداید روزگار نشان داد که کاملاً چنین نبوده است.
بچههای آبادان و خرمشهر جزو اولین ایرانیانی بودند که به واسطه زیست در کنار غربیها که کارمند شرکت نفت بودند، با مظاهر مدرنیسم آشنا شدند و سینما میرفتند و موسیقی مینواختند اما ماجرای حمله ارتش بعث جلوه دیگری از دفاع ایمانی آنها را به نمایش گذاشت. قطع به یقین اوضاع تهران 1404 خیلی بهتر از خرمشهر سال 1359 است اما آنچه این 2 شهر را به هم پیوند میدهد، فرهنگی است که طلیعه اوج گرفتن آن از خرمشهر بود و حالا تهران هم برخلاف انتظاری که سردمداران ایالات متحده و نیروهای نیابتی صهیونیستشان در غرب آسیا از مردمش داشتند، چهره دیگری از خود نشان داد. حالا که تهران پس از تجاوز آشکار رژیم صهیونیستی به میهنمان همچون خرمشهر به یکی از اولین شهرهای مرزی درگیر در این نبرد تبدیل شد، دیده شد که پس از یک هفته در ورودیهای این شهر ترافیک ایجاد شد و مردم در حال بازگشت به آن هستند. حالا حتی خیلیها که تهران را قبل از این چندان دوست نداشتند، عاشقش شدهاند و آن را به عنوان پیشانی مقاومت در این دفاع مقدس میبینند. ما مثل صهیونیستها نیستیم که از راه دریا به قبرس یا سایر کشورهای دنیا فرار کنیم. فوقش این است که بعضیهایمان چند روزی به شهری دیگر در همین کشور میروند و پس از مدتی هم ممکن است برگردند. بالاخره این مقاومت مردم ایران جواب داد و اسرائیل چنان در حمله مذبوحانهاش شکست خورد و به زانو درآمد که دست آخر خود ایالات متحده ناچار شد به جنگ ورود کند. ظاهراً آنها هنوز نفهمیده اند زمینههای فرهنگی مردم ایران به نقطه بازگشتناپذیری رسیده و هر قدر تهدید و فشار و ارعاب ناجوانمردانه را بیشتر کنند، اراده این ملت بر مقاومت و سر خم نکردن هم بیشتر خواهد شد.
منبع: وطن امروز
انتهای پیام/