آنچه رهبر انقلاب در خشت خام دیدند
واقعیت نظام بینالملل، «امروز» برای افکار عمومی ظهور کرده،اما امام جامعه وجود آن را پیشاپیش به اطلاع ما رسانده بود.انذارِ امام جامعه نه از سرِ یک باور ذهنی یا ناشی از حلقه محدودی از مشاوران، بلکه اقتضای پیشرو بودن امام و معرفت او از امر واقع است.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، مهرداد احمدی در یادداشتی نوشت: سیاست خارجی همواره در اغلب کشورهایی که از اقل آزادیهای سیاسی برخوردارند، محل مناقشه جریانات مشروع سیاسی است. در اصل هم رقابت جریانات سیاسی، از جمله در ایرانِ ما، بر اساس اصل گردش قدرت ناطر بر اداره بهتر امور از رهگذر ایجاد تفاوت در سیاستهای خارجی و نحوه اجرای سیاستهای کلی و راهبردهای کلان است. از این رو وجود حدی از اختلاف در اجرای سیاستها و حتی اختلاف در نظرگاههای کلان به روابط جهانی، منطقهای و دوجانبه نه تنها مجاز که حتی در مواردی سبب پویاییِ دستگاه سیاست خارجی بالمعنی اعم نیز شده و سببسازِ دیدهبانی جریانات رقیب از عملکردِ جریان حاکم است. از این رو نفسِ وجود اختلاف نظر در این دست موضوعات ابداً محل اشکال نبوده و نیست. آنچه محل اشکال جدی است، نه اختلاف در راهبردها یا نظرات که تبدیل آنها به مناقشه سیاسیِ داخلی از سویی و نیز چشمپوشی از منافع ملی از سوی دیگر است. اگر از موضع همین اصل بدیهی به صحنه مبارزه امروز با رژیم صهیونی نظر کنیم با واقعیتی مواجه میشویم که وجودی سابق ولی ظهوری جدید دارد: سیاست خارجی در موقفی که پایِ تمامیتِ واحد سیاسی یعنی وطن به میان میآید ابدا محلِ منازعه، اختلاف و تفرقه نیست.اولاً این واقعیت، به امروز و دیروز مربوط نیست؛ بلکه شبیه چاهِ پیش راه است و سرپرست قافله آن را قبل از عقبه دیده و خبر آن را به پیرو رسانده است. از این رو گرچه واقعیتِ نظام بینالملل، «امروز» برای افکار عمومی ظهور کرده، اما امام جامعه وجود آن را پیشاپیش و مدام به اطلاع ما رسانده بود. ثانیاً انذارِ امام جامعه نه از سرِ یک باورِ ذهنی یا ناشی از حلقه محدودی از مشاوران، بلکه اقتضای پیشرو بودنِ امام و معرفتِ او از امر واقع است. از این 2 مقدمه چه میتوان اخذ کرد؟
1- انسجام و اتحاد ملی ستودنی و کمنظیر کنونی، بیش از آنکه ماحصلِ یک هیجانِ زودگذر یا غلیان احساسات ملی باشد، میوه ظهورِ یک واقعیتِ پنهان به نام دشمن بود که از مدتها قبل، حضرت امام خامنهای نه تنها انذار آن را داده بودند بلکه در تئوریزه کردن آن نیز نهایت اهتمام را به خرج دادند. این واقعیت که حال برای همگان بدل به یک امر محسوس و ملموس شده، نزد اذهان سالم، به مثابه یک حجت بین نمود یافته است. اتحاد ملی ما امروز گرچه حولِ شورِ و احساسی ملی برای حفظ وطن و تحفظ عزت تاریخی شکل گرفته اما قوامِ آن به ادراکی است که ماحصل کنشهای خردمندانه حضرت آیتالله خامنهای در طول دوران رهبریشان است.
2- رفتار آیتالله خامنهای بر اساس 2 اصلِ واقعگرایی و استقلال ملی همواره به نحوی بوده که الگویی جامع از یک نظام فکری منسجم در مورد سیاست خارجی را ترسیم کرده است. پیچیدگی این الگو را وقتی میتوان درک کرد که بدانیم ایشان از مذاکرات سعدآباد تا برجام و تا گفتوگوهای غیرمستقیمِ اخیر، به نحوی رفتار کردهاند که اکنون روایت تمام آنها از دلِ جنگ با رژیم صهیونی، عمق شناخت ایشان از حاقّ ذات قدرتهای طرف مذاکره و نیات باطنی آنها را نمایان میکند و این همان خشتِ خامی است که آیتاللهِ فرزانه ما در آن چیزهایی میدیدند که برای امثال من ممکن نبود.
3- چنانچه در یادداشت قبل به تفصیل توضیح داده بودم، این اتحاد ملی فقط یک واقعیت زودگذر در یک برهه نامتعارف نیست بلکه علاوه بر زایش یک باور عمومی وثیق به الگوی ذهنی رهبری در باب نظام بینالملل بر اساس به رسمیت شناختنِ دشمن به عنوان یک واقعیت موثر، احتمالاً شاهد چرخش جدی به سمت سیاستهای رئالیستی مبتنی بر الگوی دوست/ دشمن، اغمای ایدهآلیسمِ افراطی چه درباره غرب و چه در مواجهه با شرق و غروبِ نزاع سیاست خارجی از صحنه سیاستِ داخلی به عنوان محلی برای بار کردنِ مناقشاتِ بیش از حد مجاز بر آن خواهیم بود. به عبارت دیگر حال سیاست نزد افکار عمومی ایران نه در مقام یک موجودیتِ تاریخی ایدهآلیستی بلکه به مثابه زمین در مقام گهواره بازگشته است. قافلهسالار این بازگشتِ تاریخی به مامِ وطن، مردی است که حقّاً آیتِ الله است. ایشان با عبور دادن کشور از میان طعنهها و گلایهها، به امروزی میاندیشیدند که بتوان دوباره بر سرِ خانِ مادرمان ایران، به تفاوت هر رنگ و زبان جمع شد. جنگ با اهریمنی چون اسرائیل تا همین جا ما را به دستاوردی رسانده که راهبردیترین دارایی تاریخی ماست. حاکمیت از مردم دفاع میکند و مردم چونان مادری از فرزندان رشیدشان مراقبت.
4- این دیالکتیک، همان لحظه تاریخیِ ملت شدن ماست؛ این لحظه همیشه به مثابه موقفِ خودآگاهی ما از کیستیِ خویشتن و از وضعیت خودمان در مقام «انسان ایرانی» در عالم، مثل هر پدیدار دیگری در مقام مقابله با دشمن، به عنوان تهدید موجودیت ما، فرامیرسد.از 28 مرداد 32 تا 22 بهمن 57 و از تابستان 59 تا خرداد 1404، هر جا موجودیت و عناصر هویتی خودمان را در معرض نابودی دیدهایم، به سان اجزای یک کلِ پراکنده، مجددا وحدت حقیقی خودمان را اعاده کردهایم. تفاوت مهمی در این میان وجود دارد: سازوکار رفتار سیاسی امامین انقلاب اسلامی، از همان آعاز نه تنها پیشگویی این دشمنِ وجودی بوده؛ که نحوه رفتار و بسامد نیات آن را هم معلوم کرده. میتوان از اینجا به نتیجه کلیتری گذر کرد: منطقِ انقلاب اسلامی به عنوان یک طریق جدید در بطنِ نظم متوحش بینالملل، دعوت به نوعی شکاکیتِ عقلانی به منظومههای نظری شکلدهنده جهان و مکانیسم آنهاست. حالا دیگر کمتر کسی تردید دارد گروسی عمله چند کشور است. یا اینکه حالا به سختی دیگر میتوان به مردم گفت ترامپ تاجر است و به جای زبان سیاست با او به زبانِ پول سخن باید گفتن. چیزی افشا شده که نمیتوان آن را به عقب برگرداند: آنچه رسوا شده، نه اشخاص که باطنِ یک گرگ درّنده است که لباس میش پوشیده بود. روزی گفته شد جنتلمنهای پشت میز همان تروریستهای فرودگاه بغدادند و حالا در میانه جنگ، بعید است کسی به اینکه ویتکاف پیوستِ دیپلماتیکِ پلیسِ بدی به نام نتانیاهو است، تردید کند. این خودآگاهی ملی را مدیونِ مرد حکیمی هستیم که معماری آن را با گامهایی که گاهی برای این یا آن جناح سخت بود، به انجام رساند.
منبع: وطن امروز
انتهای پیام/