جوانهای گلخانهای محصول نظام آموزشی بیجاناند
اینکه در خبرها به نقل از مرکز آمار ایران اعلام میشود از هر چهار نوجوان و جوان ایرانی که در بازه سنی ۱۵ تا ۲۴ سال قرار دارند، یک نفر نه درس میخواند، نه شغل دارد و نه تمایلی برای یافتن مهارت از خود نشان میدهد نگرانکننده و مخاطره آمیز است.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، هر چقدر درصد جمعیت NEET نسبت به کل جمعیت جوانهای یک جامعه افزایش پیداً کند حتما نگرانیهای فراوانی درباره آینده آن جامعه ایجاد میکند، چون اساساً صحنهگردان امروز و آینده یک کشور در همه حوزهها و ساحتهایی که به یاد میآوریم گروه مولد و جوان هستند و اگر در این جمعیت اختلالات جدی مشاهده شود نشانه خوبی در پیشبینی رشد و توسعه یک کشور نخواهد بود. از زاویه دید روانشناختی و تربیتی NEET سرآغاز آسیبهای اجتماعی در جامعه است و حتماً با افزایش سهم NEET آینده سختتر و پیچیدهتری از نظر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی پیش روی ما خواهد بود. در گفتوگو با دکتر سیدمحمد بطحایی به بررسی مسئله این گروه از جوانان پرداختهایم.
اینکه در خبرها به نقل از مرکز آمار ایران اعلام میشود از هر چهار نوجوان و جوان ایرانی که در بازه سنی 15 تا 24 سال قرار دارند، یک نفر نه درس میخواند، نه شغل دارد و نه تمایلی برای یافتن مهارت از خود نشان میدهد نگرانکننده و مخاطره آمیز است. تبعات این پدیده که امروز در دنیا از آن به عنوان NEET یاد میشود گریزناپذیر خواهد بود، آنهم در ایامی که ایران بیش از هر زمان دیگری به ظرفیت جوانهای خود برای توسعه و پیشبرد برنامههای اصلاحی و رونق فضای کسب و کار و علم و فناوری نیاز دارد. در روزهای ملتهب و شلوغ خاورمیانه که بوی باروت، انفجار و ترور میدهد، طبیعتاً این فضا ذهن بسیاری از مدیران و افکار عمومی جامعه را به خود معطوف کرده است، با این حال نمیتوانیم نسبت به شکلگیری چنین فرونشستهایی در میان نیروی جوان و مستعد جامعه بیتفاوت باشیم. گفتوگوی ما با دکترسید محمد بطحایی، وزیر آموزشوپرورش در دولت دوازدهم و از صاحبنظران موضوعات مرتبط با مدیریت نظام آموزشی کشور به این موضوع میپردازد که پدیده NEET در کشورهای دیگر به چه صورتی خود را نشان میدهد، ارتباط آن با اصلاح نظام آموزشی و اشتغال یک کشور چگونه است و چه اصلاحاتی در نظام آموزشی ایران و در کنار آن نگرش خانوادهها و نظام اشتغال باید صورت گیرد که این پدیده در ایران مهار یا کمرنگ شود.
موضوع گفتوگوی ما جوانهایی هستند که اصطلاحاً به آنها NEET یا Not in Education, Employment, or Training گفته میشود. جوانهایی که نه درس میخوانند، نه شغلی دارند و نه نیازی میبینند که دنبال کسب مهارتی در بازار کار باشند. براساس دادههای مرکز آمار ایران که اخیراً در رسانهها منتشر شد «در انتهای سال 1402 از جمعیت 11میلیون نفری نوجوانها و جوانهای در سن 15تا 24 سال کشور، حدود 2میلیونو823 هزارنفر یا معادل 6 /25 درصد از آنان در گروه جمعیت NEETها قرار داشتهاند. به عبارتی طی سال گذشته نزدیک به 26درصد از جوانان در سن 15تا 24ساله کشور نه مشغول تحصیل بودهاند، نه دنبال مهارتآموزی و نه دنبال شغل. همچنین از جمعیت 8/ 2 میلیون نفری NEET ها، حدود 928هزار نفر از آنان را مردان تشکیل داده و یک میلیونو895 هزار نفر دیگر زنان هستند که دنبال آموزشوکار نیستند.» تحلیل شما در این باره چیست؟ به ویژه با سبقهای که در حوزه مدیریت نظام آموزشی در کشور دارید نگاهتان به این پدیده و عواقب آن چیست؟
در دهههای اخیر NEET یعنی جمعیتی که نه تحصیل میکند، نه دنبال کار است ـ با اینکه به سن اشتغال رسیده است ـ و نه آمادگی ایجاد اشتغال را برای خود فراهم میکند اهمیت بسیار زیادی پیدا کرده است، به گونهای که از این جمعیت به عنوان تراز و شاخصی مهم در پیشبینی وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آینده جوامع استفاده میکنند، اینطور بگوییم هر چقدر درصد جمعیت NEET نسبت به کل جمعیت جوانهای یک جامعه افزایش پیدا کند حتماً نگرانیهای فراوانی درباره آینده آن جامعه ایجاد میکند، چون اساساً صحنهگردان امروز و آینده یک کشور در همه حوزهها و ساحتهایی که به یاد میآوریم گروه مولد و جوان هستند و اگر در این جمعیت اختلالات جدی مشاهده شود نشانه خوبی در پیشبینی رشد و توسعه یک کشور نخواهد بود.
از زاویه دید روانشناختی و تربیتی NEET سرآغاز آسیبهای اجتماعی در جامعه است و حتماً با افزایش سهم NEET آینده سختتر و پیچیده تری از نظر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی پیش روی ما خواهد بود. متأسفانه جمعیت NEET در همه کشورها شیوع دارد. چندی پیش که نگاهی به آمار این جمعیت در پژوهشها و گزارشهای آماری انداختم دیدم حتی در کشورهای اروپایی این عدد نزدیک 20 درصد است.
به نظر میرسد کشورهای مختلف در این سالها با درک تبعات اقتصادی، فرهنگی و امنیتی این موضوع به دنبال کنترل و مهار پدیده NEET بودهاند. آمارها و گزارشها در این باره چه میگوید؟
وضعیت در کشورهای مختلف متفاوت است. به عنوان مثال انگلیسیها در سالهای اخیر آمدهاند برنامههای اشتغال را بهبود و اصلاح کردهاند و توانستهاند موفقیتهای قابل توجهی را نسبت به سایر کشورها در مهار روند رو به گسترش بیانگیزگی و بیکاری در گروه هدف یعنی جوانهای 15 تا 24 سال به دست بیاورند و امروز درصد NEET در انگلیس به کمتر از 15 درصد کاهش پیدا کرده است. البته وضعیت در بسیاری از کشورهای آسیایی به استثنای چند کشور که کارنامه درخشانی دارند بحرانیتر است، وضعیت هند با سهم 30 درصدی NEET به نسبت جمعیت جوانهای این رده حتی در مقایسه با ایران هم وخیمتر است.
وضعیت در شرق آسیا ـ منظورم بیشتر ژاپن، کره جنوبی و حتی چین است ـ تصور میکنم بهتر باشد.
بله، کره جنوبی با برنامههای دقیقی که در حوزه اشتغال به اجرا درآورده، جمعیت NEET را به کمتر از 15 درصد رسانده است و البته در این میان یک عدد بسیار اعجابآور در ژاپن شکل گرفته که به گمانم در کل دنیا منحصر به فرد است. درصد جمعیت NEET به کل جمعیت جوانهای این رده در ژاپن به کمتر از 5 درصد رسیده است که واقعاً اعجاب آور است و نشاندهنده این است که ژاپنیها در عمل هوشیاری ویژهای روی این موضوع داشتهاند.
شاید یکی از دلایل این تلاش این باشد که در سالهای اخیر ژاپن بیش از هر جامعهای با اثرات افزایش جمعیت سالمند و پیری جمعیت روبهرو است یا دست کم در این سالها متوجه این موضوع شده بنابراین قدر گنج بازه زمانی 15 تا 24 سال را میداند.
بله، چون کشورهایی که درصد NEET را به شکل هوشمندانهای کاهش میدهند آینده موفقتری خواهند داشت، طبیعتاً سرمایهگذاری در این زمینه، دو سر سود است چون NEET به صورت پلکانی روی رشد آسیبهای اجتماعی اثرگذار است و کشور را در هزینهها، مخمصهها و تنگناهای فرهنگی- اقتصادی قرار میدهد.
وضعیت کشورهایی مثل امریکا در این زمینه چگونه است؟
امریکاییها هفت، هشت سال اخیر به سرعت اصلاحات ترمیمکنندهای در حوزه اشتغال و به روزرسانی و متناسبسازی برنامههای آموزشی با واقعیتهای بازار کار را در جهت جذب گروه سنی 14 تا 24 سال ایجاد و اجرا کردهاند و توانستهاند درصد NEET را به کمتر از 15 درصد برسانند که با توجه به جمعیت و پراکندگی جمعیت آمار قابل توجهی است.
در این میان متأسفانه در کشورهای آفریقایی درصد NEET مثل مابقی شاخصهای توسعه وضعیت خوبی ندارد و نزدیک 35 درصد است. البته برخی از کشورهای آفریقایی وضعیت به نسبت بهتری دارند.
وضعیت چین در این میان چطور است؟
نکته جالبی که در بررسیهای آماری به آن رسیدم این است که کشور چین با 1/5 میلیارد نفر جمعیت تلاش میکند درصد NEET را کاهش دهد و هم اکنون این رقم را به 20 درصد رسانده است. اگر کشور چین را با آن جغرافیای پهناور و جمعیت بسیار قابل توجه در نظر بگیریم میبینیم وضعیت و شرایط آنها به مراتب بهتر از ماست.
میخواهم قدری به این موضوع توجه نشان دهیم که چه عواملی در افزایش یا کاهش پدیده NEET میتواند مؤثر باشد. شما به نوعی از سیاستگذاریهای حاکمیتی در اینباره سخن گفتید و اینکه احتمالاً تولید ناخالص ملی و باز بودن دست مدیران یک جامعه در اجرای سیاستهای اصلاحی در حوزه آموزش، اشتغال و اصلاح فرهنگ عمومی میتواند در اینباره نقش آفرین باشد که نمونه آن را در ژاپن، کره جنوبی، چین و... میبینیم. اگر بخواهیم مروری بر این مؤلفهها داشته باشیم چه نکاتی برجسته خواهد بود؟
ببینید شاخصها و مؤلفههای اقتصادی وقتی خوب عمل میکند، مصالحی در دست مدیرانی هستند که به موضوع NEET توجه نشان میدهند، از آن سو میبینیم وقتی شاخصهای اقتصادی خوب نباشد و رسیدن به فرصتهای شغلی بسیار سخت، خواهناخواه منجر به افزایش جمعیت NEET میشود، چون بهترین ایدههای اصلاحی نیاز به پشتیبانی و سرمایهگذاری دارند از طرفی وقتی وارد جامعه میشویم میبینیم شاخصهای اقتصادی به سرعت خود را در کف خیابان نشان میدهد. وقتی افراد نوجوان و جوان آموزشهای لازم شغلی را متناسب با واقعیتهای بازار دریافت نمیکنند، وقتی ما نتوانستهایم سامانهای هوشمند و نزدیک به عدالت در نظام آموزشیمان ایجاد کنیم، طبیعی است نوعی سرخوردگی در گروه سنی 15 تا 25 ساله ایجاد شود. وقتی کیفیت نظام آموزشی ما چه در مدرسه و چه در دانشگاه پایین باشد و آن شایستگی یا competency لازم را برای اشتغال یا کارآفرینی در کودکان، نوجوانها و جوانها ایجاد نکند ـ به ویژه میدانیم که امروز دنیای شغلها با چه سرعت سرسامآوری دچار تحول و دگردیسی میشود ـ بالطبع درصد سهم NEET در گروه سنی 15 تا 25 سال افزایش پیدا میکند و رقمهایی که در ابتدا عرض کردم ناظر به این موضوع است.
پس ما امروز با 26 درصد از جوانهای 15 تا 24 سالهای که شغل و تحصیل و مهارت آموزی را کنار گذاشتهاند، مواجهیم. یک سر این پدیده اجتماعی بسیار مخرب و غم انگیز، به واقعیتهای نظام آموزشی ما برمیگردد، در حالی که به نظر نمیرسد اراده و مطالبه چندانی برای تغییر این وضعیت در میان مدیران، جامعه و افکار عمومی باشد.
ببینید بررسیها و پژوهشها نشان داده همبستگی بسیار قوی، اما معکوس بین کیفیت نظام آموزشی با جمعیت NEET در جوامع وجود دارد و کوچکترین تردیدی در اینباره وجود ندارد. یعنی آنجایی که درصد و سهم NEET بالا میرود شک نکنید کیفیت نظام آموزشی کاهش پیدا میکند. به عبارت دیگر با کاهش کیفیت نظام آموزشی، حتماً پدیده NEET در جامعه سیری صعودی به خود میگیرد و آن نابسامانیها و مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را فراهم میکند بنابراین عوامل آموزشی در این باره بسیار اثرگذار است و اگر ما به دنبال آن هستیم تکانی به خود بدهیم نمیتوانیم از این واقعیت فرار کنیم. البته در بین عوامل مختلف تأثیرگذار نباید نقش عوامل فرهنگی و اجتماعی را نیز نادیده گرفت.
مثال میزنید؟
مثلاً اینکه جامعهای نسبت به شغل یا زمینههای شغلی برای دختران یا زنان محدودیتها و خطوط قرمزی را تعیین میکند یا بروز برخی شرایط خاص میتواند در این باره اثرگذار باشد.
چه شرایطی؟
مثلاً بیماریهای اپیدمی، مثل کرونا چند سال پیش اتفاق افتاد. اینها آثاری را بر افزایش NEET برجای گذاشت، خب شما اگر در آن دوره فقط شرایط تحصیلی نوجوانها را نگاه کنید میبینید آموزش به صورت آنلاین انجام میشود و با وجود محدودیت امکانات و سرعت اینترنت و زیرساختهای دیگر، طبیعتاً کیفیت آموزش حضوری را ندارد.
بسیار خب، اما چطور یک انسان حتی با وجود شرایط بد اقتصادی، حتی با قبول اینکه نظام آموزشی و اشتغال یک کشور نمیتواند زمینه مساعد دستیابی به تحصیل و شغل مناسب را فراهم کند، میتواند اینطور به بیانگیزگی و بیتفاوتی تن دهد. میخواهم بگویم در یک ذهن و روان نسبتاً طبیعی پذیرش چنین چیزی دشوار است. به نظرم یک انسان نرمال دون شأن خودش میداند که عاطل و باطل باشد و بر جهان دور و بر خود چیزی ولو اندک نیفزاید. از دیدگاه شما چه عواملی باعث شده است ما به ظهور چنین نوجوانها و جوانهایی برسیم؟
ببینید بخش زیادی از شکلگیری شخصیت فردی و اجتماعی نوجوانها و جوانها به خانواده و نظام آموزشی برمیگردد. در خانوادههای ما چه خبر است؟ نوجوان و جوان ما در چه اتمسفر خانوادگی قرار گرفتهاست. در خانه مستقیم و غیرمستقیم، از پدر و مادر خود چه دریافت میکند. ما میخواهیم نوجوانها و جوانهای ما اعتماد به نفس لازم برای ورود به بازار کار را داشته باشند. اما نکته این است که ما از کودکی به او چه دادهایم. بسیاری از خانوادههای ما در این زمینه دچار کاستی هستند و البته به عنوان یک معلم میگویم مدرسه و نظام آموزشی ما نتوانسته است در اینباره نقش مثبت و پویایی را ایفا کند. اصلاً یک جاهایی مدرسه میتواند کمبودها یا جاهای خالی خانواده را پر کند. در واقع قرار بر این است، اگر نقش خانواده در تربیت کودکان و نوجوانها کمتر شد ـ که متأسفانه در سالهای اخیر این اتفاق افتاده و سهم خانواده در سبد یادگیری کودکان و نوجوانها نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده است ـ مدرسه و نظام آموزشی بتواند این نقص را جبران کند. شما نگاه کنید در گذشته خانوادهها تأثیرات بیشتری را در حوزه تربیت و یادگیری بچهها داشتند. بسیاری از افراد خانواده مشاغل پدران خود را ادامه میدادند و از کودکی مهارتآموزی از پدر و عمو و... آغاز میشد. کودک و نوجوان هویت و تجارب خود را از خانواده آغاز میکرد، اما در سالهای اخیر و با توجه به تحولاتی که در حوزه فناوری و شکل جدید ارتباطهای مجازی شکل گرفته میتوان گفت دیگر کودکان و نوجوانها در اختیار خانوادهها نیستند.
انگار یک شبح فیزیکی در خانواده حضور دارد.
عملاً جدا شدهاند و سهم و اثرگذاری خانواده کاهش یافته و این پدیده خطرناکی است. ما در حوزه تربیتی به این مفهوم، «مرجعیت» میگوییم و میتوانیم بگوییم آنچه اکنون در ایران اتفاق افتاده این است که مرجعیت و الگوسازی خانواده کاهش یافته است.
در واقع شما میگویید وقتی دست خانواده شکست، انتظار این است دست نظام آموزشی جلو بیاید، اما نظام آموزشی ما ناتوان از این دستگیری است.
ببینید طبیعی است، در چنین شرایطی نقش مدرسه و در کل نظام آموزشی بسیار مهم و سرنوشتساز میشود. چون اگر نظام آموزشی کارکرد نرمال و اثرگذار داشته باشد این کارکرد میتواند ضعفهای خانواده را مرتفع یا کم کند. مثلاً خانوادههای ما به سمت تک فرزندی رفتهاند و خواه ناخواده حمایتهای زیاد از فرزندان خود انجام میدهند. خب انتظار این است که مدرسه تجربه متفاوتی را در اینباره عرضه کند، اما این انتظار در محتوا و آنچه در عمل در نظام آموزشی ما اتفاق میافتد برآورده نمیشود. وقتی نظام آموزشی و مدرسه ما نوجوان را تمرین نمیدهد که گاهی در زندگی با شرایط سخت مواجه شوند و به تبع آن نوجوانهای ما از قرار گرفتن در برابر این سختیها مقاومت نشان میدهند، فرزندان ما عملاً نازک نارنجی، نازپرورده و گلخانهای پرورش پیدا میکنند. در چنین فضای رهاشدهای معلوم است وقتی کودکان، نوجوانها و جوانهای ما در معرض کوچکترین نابسامانی و سختی قرار میگیرند، افسردگی پیدا میکنند و امروزه بخشی از خودکشیهایی که در گروه سنی کودکان، نوجوانها و جوانها اتفاق میافتد، به خاطر این است که ظرفیت روانی کودکان و نوجوانها در دورانی که باید تقویت شود پرورش پیدا نکرده است.
شما از ساختار و کارکرد نهادهای دولتی خبر دارید و از نزدیک کار کردهاید و یک دورهای وزیر آموزشوپرورش بودید. میخواهم ببینم اساساً اهمیت نظام آموزشی برای نهادهای حکومتی و دولتها جا افتاده است؟ یک وقتی حتی رئیسجمهور مثلاً در روز بازگشایی مدارس یکسری سخنان شیک و آوانگارد میزند، اما آن چیزی که در عمل اتفاق میافتد با آن سخنان مناسبتی ندارد. مثلاً برای یک دولت وزیر امور خارجه چقدر اهمیت دارد و وزیر آموزشوپرورش چقدر، من نمیخواهم صرفاً بحث را در حد اهمیت یک وزیر محدود کنم، منظورم بیشتر ذهنیت جاری در سیاستمداران و دولتمردان ماست. چقدر برای مدیران بالادستی ما ـ خارج از حرفهای پشت تریبونی و تعارفی ـ اهمیت نظام آموزشی در توسعه کشور شناخته شده است؟
نکته دقیقی است و ما دچار این آفت هستیم. البته این طور نیست که فقط جامعه ما درگیر چالش NEET باشد یا مثلاً با بحران بیکاری یا بیانگیزگی جوانها یا پیری جمعیت یا حمایت از بازنشستگان مواجه باشد. شما در صنعتیترین کشورها هم میبینید، کمابیش با همین مسائل دستوپنجه نرم میکنند، اما مسئله اصلی رویکرد شماست و اینجا گاهی راه ما از این جوامع جدا میشود. میخواهم بگویم اینکه ما و کشورهای دیگر مسئله داریم در اینجا اشتراک وجود دارد، اما کجا تفاوتها آغاز میشود؟ جایی که رویکرد یک کشور نسبت به مسئله واقعبینانه و گامبهگام و برنامهریزی شده است و رویکرد کشور دیگر هیجانی و شعاری. متأسفانه در کشور ما نوعی شعارزدگی در حرکات اشخاص و نهادها به چشم میآید. رویکردهای پشت تربیونی با رویکردهای عملیاتی کاملاً متفاوت است. یعنی شما در سخنرانیها مثلاً شخصی به اسم بطحایی را به عنوان مدیر ارشد دعوت میکنید، بطحایی آنجا سخنان زیبایی مطرح میکند، اما اثری از آن سخنان در برنامههای عملیاتی نهاد یا سازمان مربوط به او دیده نمیشود. بنابراین وقتی شما گزارشها و نشریات را میبینید مملو 5432 از حرفهای مقبول است، اما در صحنه عمل درصد جمعیت NEET به سرعت در حال افزایش است.
نهادها معمولاً کوتاهی را گردن یکدیگر میاندازند.
خب این سیاستهایی که گاه پشت تریبونها میبینیم اگر در عمل اثرات خود را برجا میگذاشت ما اصلاً نباید در این سطح درگیر چنین چالشی میشدیم. ببینید اینکه ژاپن در NEET به عدد اعجاب آور 5 درصد رسیده است، یعنی کمتر از 5 درصد نوجوانها و جوانهای این کشور در رده NEET قرار میگیرند محصول رویکردهای دقیق مدیریتی است. بدیهی است که این کشور آینده درخشانتری نسبت به فلان کشور آفریقایی ـ که 35 درصد جوانهای 15 تا 24 سالهاش در گروه NEET قرار دارند ـ خواهد داشت.
بسیار خب! ما نمیخواهیم در این قیاسهای تطبیقی متوقف شویم. به هر حال ما نه در ژاپن زندگی میکنیم و نه در آفریقا. ما در جغرافیا، تاریخ و فرهنگ دیگری زندگی میکنیم و باید مسئلهمان را در بطن این فرهنگ حلوفصل کنیم. از طرفی یک وقتی کارشناسی سخن میگوید که تجربه مدیریتی در ساختارها و نهادهای دولتی را نداشته است، یک وقتی، اما ممکن است آن کارشناس این تجربه را از سر گذرانده باشد. بنابراین به نظرم آن کارشناس واقعبینانهتر، یعنی به لحاظ همه محدودیتها و واقعیتها سخن خواهد گفت. شما تجربه مدیریتی دارید. اگر میخواهیم نظام آموزشی را کارا و متحول کنیم با در نظر گرفتن واقعیتهای بودجه، امکانات سختافزاری، نرمافزاری، تأمین نیروی انسانی و فضاهای آموزشی چه باید کرد؟
اینکه چه کنیم و از کجا شروع کنیم دو بحث جدا از هم هستند. اینکه چه کنیم ممکن است فهرست نسبتاً مطولی از اقدامات لازم را در برابر شما قرار دهد. اما شما میگویید منابع، فرصتها و محدودیتهای کشور اجازه نمیدهد من روی این 20، 30، 50 فعالیت و اقدام متمرکز شوم پس از کجا شروع کنم. اینکه از کجا شروع کنیم تأکید میکنم که ما در اینباره کم کار کردهایم و توافق و اجتماعی روی آن نداریم. سیاستمداران ما پیش از آنکه کار اجرایی را شروع کنند شعارهایی میدهند و صحبتهایی مطرح میکنند، اما وقتی وارد گردونه اجرا میشوند میبینند، اجرای آن صحبتها به این سادگیها نیست، یعنی عوامل تأثیرگذار فراوانی در اجرای آن وعده یا شعار تأثیرگذار است و نمیشود چشم را بست و گفت من صرف نظر از آن عوامل این کار را انجام میدهم. من یاد این بیان صاحبنظران مدیریت سیستمی میافتم ما در یک جزیره مستقل زندگی نمیکنیم. ما در جامعهای زندگی میکنیم که منظومهای از اجزای مختلف است و این اجزا بر هم تأثیر میگذارند و از هم تأثیر میپذیرند. من با این مقدمه میخواهم بگویم، از کجا شروع کنیم بسیار مهمتر و کلیدیتر است.
تجربه 40 ساله بنده در سطوح مختلف نشان داده که وقتی به اینجا میرسیم که از کجا شروع کنیم آن وقت اختلافات ظاهر میشود. در بخش اول که چه باید کرد همه متفقالقولند. همه سیاستگذاران اجماع پیدا میکنند که ما باید این کارها را انجام دهیم، اما اینکه از کجا شروع کنیم به مشکل برمیخوریم. خصوصاً اینکه سیاستگذاران ما در حوزههای اجتماعی و تربیتی بیشتر تکنوکراتها هستند تا کسانی که متخصص در حوزههای اجتماعی و تربیتی باشند. در نتیجه اتفاقی که میافتد این است که مثلاً مؤلفهای که در تحولوتوسعه باید اولویت اول قرار گیرد، اولویت دهم قرار میگیرد و بالعکس و این یک نقص مهم در ساختار تصمیمگیری و تصمیمسازی در کشور ماست یعنی در این ساختار تصمیمسازی، کسانی اولویتها را تعیین میکنند که از جنبههای تکنوکراتیک به موضوعات نگاه میکنند نه جنبههای اجتماعی و تربیتی، بنابراین بهرغم اینکه مقام معظم رهبری، بارها و بارها در هر موقعیتی این مسئله قدری موضوعیت داشته اشاره کردهاند، اگر شما میخواهید به آینده روشنی برسید جای این آینده در دوره کودکی، نوجوانی و جوانی است و هرچه زور، پول، منابع، قدرت و امکانات دارید تا جایی که میتوانید این امکانات و ظرفیتها را به سمت برنامههایی ببرید که ناظر بر حوزههای اجتماعی، آموزشی و تربیتی دوره نوجوانی و جوانی است. اما این فرمایشهای مکرر ایشان اجرا نمیشود.
چرا اولویت پیدا نمیکند؟
چون کسانی که تصمیم میگیرند و اولویتها را تعیین میکنند از جنبههای تکنوکراتیک به موضوع نگاه میکنند و متأسفانه آن حرفهای بنیادی و اصولی در عمل جزء اولویتهای پایین قرار میگیرد. من با این مقدمه میخواهم بگویم، اصلاح و بهبود نظام آموزشی ما اولین و مهمترین اولویت در کاهش پدیده NEET در جامعه است. این را هم عقل و هم تجربه پیشین ما میگوید و هم تجربه سایر کشورهایی که من اسم برخی از آنها را آوردم که از این طریق توانستهاند پدیده NEET را مدیریت کنند و این درصد و سهم را کاهش دهند و به تبع آن از حجم نگرانیهای آینده بکاهند. خب آنها از این مسیر حرکت کردند، اما در این میان اصلیترین رویکرد در اصلاح و بهبود نظام آموزشی دقیقاً اصلاحات محتوایی است و نه ساختاری.
شما اشاره کردید به اصلاح نظام آموزشی کشور. بسیار خب! ما در اینباره توافق داریم نظام آموزشی کشور نیاز به پوست اندازی دارد، اما از کجا آغاز کنیم؟ با فرض اینکه مدیران بالادستی و میانی کشور همراهی و اهمیت موضوع را درک کنند ما از کجا باید شروع کنیم؟
اصلیترین اولویت ما در اینباره اصلاح محتوایی نظام آموزشی است. برخلاف تلاشهایی که تاکنون برای اصلاح نظام آموزشی انجام دادهایم- که غالباً ناظر بر اصلاحات ساختاری بوده نه محتوایی- ما در اصلاحاتی که تاکنون به ویژه بعد از انقلاب در حوزه نظام اموزشی انجام دادهایم- به دلایلی که توضیح آن مفصل است- سراغ اصلاحات ساختاری رفتهایم در حالی که مشکل ما محتوایی است. خب دانشآموزان و دانشجویان ما در مدارس و دانشگاهها آنچه به آن نیاز دارند را یاد نمیگیرند. آنچه ما به این نوجوانها و جوانها یاد میدهیم آن چیزی نیست که آنها بیرون از مدرسه به آن نیاز دارند.
اصطلاحاً این محتوا با بچهها ارتباط برقرار نمیکند.
حتی اگر زوری هم یاد بگیرند در بیرون و بازار کار خریدار ندارد. ما امروز درباره NEET صحبت میکنیم. ببینید، حوزه اشتغال به مهارتهایی نیاز دارد که اگر شما واجد آن مهارتها نباشید نمیتوانید به آن شغل دسترسی داشته باشید. از این زاویه محصولی که ما در نظام آموزشی تولید میکنیم این ویژگیها را ندارد بنابراین شما دیپلم، لیسانس و فوقلیسانس الیماشاءالله دارید. اما از آن طرف کارخانهها تکنیسین ندارند و دربه در دنبال اپراتورهایی میگردند که بتوانند از پس آن مسئولیت برآیند بنابراین ما از یک سو نیاز به نیروی کار داریم و از یک طرف افراد بیکار فراوانی که آن کار را بلد نیستند و ما در این میان نگرشمان را اصلاح نکردیم که این جوانها به تدریج با این فرصتهای شغلی ارتباط برقرار کنند.
کشورهای دیگر برای اینکه پدیده NEET را مدیریت کنند و به نیازهای اجتماعیشان هم جواب دهند، محتوای نظام آموزشیشان را به سرعت، عاقلانه و عالمانه، متناسب با نیازهای امروز و فردای جامعه اصلاح میکنند. این همان چیزی است که ما متأسفانه کیلومترها با آن فاصله داریم. نمیخواهم کام این گفتگو را تلخ کنم، اما به نظر میآید حتی در مقدمه این تغییر متوقف هستیم چه برسد به اینکه وارد تغییر شویم و این یکی از چالشهای بسیار اساسی کشور ماست. امروز ما نشانههای کمرنگی از این تغییر میبینیم و اینجا من به عنوان یک کارشناس کوچک میگویم یقین بدانید در آینده نشانههای بسیار پررنگی از این غفلت را در جامعهمان شاهد خواهیم بود. البته یکی دیگر از مسئولیتهای ما که جزو اولویتهای اصلی است و باید انجام بدهیم توجه و بهادادن به مشاورههای شغلی است. ببینید در گذشته اگر یادتان باشد در نظام قدیم آموزشیمان کتابی به عنوان «حرفهوفن» داشتیم. نوجوانها در دوره راهنمایی که بعداً متوسطه اول نامیده شد، حضور داشتند. بخش عمدهای از مأموریت این دوره تحصیلی که شامل سه پایه تحصیلی بود و نوجوانها سه سال در این دوره درس میخواندند آشنایی با ویژگیهای مشاغل بود. خب این یک ظرفیت خوب در نظام آموزشی ما بود که نوجوانهای ما با چالشها، پیش نیازها و الزامات مشاغل آشنا میشدند، اما متأسفانه بنا به دلایلی که خارج از حوصله این گفتوگوست، ما از این کار اصولی فاصله گرفتیم، در صورتی که دنیا امروز دارد به این سمت میرود که سهم مشاوره، اطلاعات و راهنماییهای شغلی را در دوران آموزشهای مدرسه زیاد کند ما بالعکس همان حداقلهایی هم که از گذشته داشتیم از بین بردیم.
من جزو آخرین دانشآموزان دوره نظام قدیم بودم. زمان ما یادم میآید یک روز هفته در همین دوره متوسطه هر کسی به اقتضای علاقهای که داشت یک روز را در محیطهای صنعتی، خدماتی، آموزشی و حتی درمانی میگذراند. اصطلاحاً «طرح کاد» - مخفف کارودانش ـ گفته میشد، اما بعدها این طرح خوب برچیده شد.
بله متأسفانه در سالهای گذشته مدام از این فضایی که به شدت کم داشتیم و باید گسترش میدادیم، کاستیم. البته ممکن بود در اجرای این طرح اشکالاتی هم داشتیم، اما باز هم قابل توجیه نیست که به جای رفع نواقص کل طرح را کنار بگذاریم. شما در آموزشهای مهارتی نوعی خلق فضا میکنید که به شدت میتواند مؤثر واقع شود. همین که نوجوانهای ما یاد بگیرند در کنار همدیگر هدف و کار مشترکی را به انجام برسانند نوعی نشاط اجتماعی و فضای نوآورانه را ایجاد میکند. در این فضا نوجوانها یاد میگیرند، بدخلقی و احیاناً بداخلاقیهای شریکشان را در کنار خود تحمل کنند. بچهها یاد میگیرند در برابر اشکالات و خطاهایی که در کوچه، خیابان، خانه، مدرسه و گروه همسالان خود میبینند مسئولیتپذیری داشته باشند و در جهت کاهش آن خطاها و اشکالات برآیند. یکسری موضوعات از این دست که ما اصطلاحاً به آنها مهارتهای نرم میگوییم جایش به شدت در نظام آموزشی ما خالی است و روز به روز خالیتر هم میشود.
چرا خالی شده است؟
آنقدر این مسئله برای من مهم است که هر مصاحبهای میکنم به گونهای سعی میکنم به آن بپردازم. یکی از مهمترین دلایل این موضوع این است که ما در دوران مدرسه به شدت به حافظه محوری در رشد علمی کودکان، نوجوانها و جوانها گرایش پیدا کردهایم. از نظر ما کودک و نوجوانی که در مدرسه و جوانی که در دانشگاه فرمولهای زیادی را حفظ باشد دانشآموز و دانشجوی مستعد و ممتاز به شمار خواهد آمد. خب اگر دانشآموزی مسئولیت پذیر باشد، مثلاً وقتی از کلاس بیرون میرود چراغ را خاموش کند، آنقدر در وجود او مسئولیت پذیری بالا باشد که اگر در حیاط بازی میکند و میبیند شیر آبخوری چکه میکند شیر آب خوری را سفت کند چطور؟ ما برای این رفتارها امتیازی قائل هستیم؟ در فرایند تربیت ما در نظام آموزشی این رفتارها چندان مهم نیست. اگر بچهای در حیاط با دوستش بازی میکند و دوست او زمین میخورد بازی را متوقف کند و دست دوستش را میگیرد و او را بلند میکند چی؟ آیا چنین چیزی در نظام آموزشی ما دیده شده است؟
در واقع اشاره شما به این است که این نظام آموزشی عملاً دانشآموز را به یک انبار منفعل دانستگی تبدیل میکند. این دانشآموز و دانشجو یکسری نظریهها را بلد است، اما اینکه آیا این فرد میتواند آرام آرام یک صاحب نظر نه به مفهوم لغوی و تعارفی آن بلکه به معنای کسی که جسارت دیدن، نظر کردن و نظر دادن بیواسطه این و آن را دارد در خود بپروراند به نظر میرسد در نظام آموزشی ما گم است. به تعبیر یکی از فلاسفه ما فیلسوف کسی نیست که نظریهها را بلد باشد کسی است که اندیشهها را بیندیشد.
دقیقاً این مسیری است که نظامهای آموزشی روز دنیا به این سمت میروند. امروز مدرسه موفق دیگر مدرسهای نیست که دانشآموزان آن فرمولهای بیشتری را در ریاضی و شیمی حفظ کرده باشند. امروز مسیر تعلیم و تربیت در مدارس به این سمت تغییر پیدا کرده و ما متأسفانه باز خلاف جهت حرکت میکنیم، یعنی نه تنها به دنبال گسترش این نوع مهارتها نمیرویم و سهمشان را در مدارس و دانشگاههای خود زیادتر نمیکنیم بلکه از سهم و جایگاه آن میکاهیم.
عامل این درجا زدن و عقبگرد چیست؟
عامل اصلی آن شیوه فعلی برگزاری کنکور و نحوه پذیرش دانشجو است که متأسفانه آسیبهای بسیار بسیار خطرناکی را به حوزه تعلیم و تربیت ما وارد کرده است.
آیا میتوان از راهکارهای کوتاه مدت ترمیمی در مهارت NEET سخن گفت؟
به نظرم راهکاری که در کوتاه مدت جواب میدهد و کشورهای دیگر هم تجربیات خوبی در این زمینه داشتهاند، زمینهسازی فرهنگی و مدیریتی برای اجرای طرحهای اشتغالزایی و کسبوکارهای کوچک است. امروز ما نباید از این نگران باشیم که یک نوجوان 16- 17 ساله ما که تحصیل میکند در کنارش یک شغل خانگی خیلی کوچک هم برای خودش داشته باشد و از محل این شغل درآمدی ولو اندک را به دست بیاورد. امروز نظامهای آموزشی روز دنیا خود را به این سمت میکشانند و به ایدههای خلق محصول، کارآفرینی و نوآوریهای نوجوانها بها میدهند، این سالها هم که هوش مصنوعی به سرعت رشد میکند به سرعت تصور ما را از شغل تغییر داده است و ما نمیتوانیم چشم خود را روی این تحولات ببندیم. دانشآموزان در خانههایشان به شرط تأمین زیرساختها، از طریق مجازی و فناوریهای نوین میتوانند این نوع مهارتها را کسب کنند و با کسب این نوع مهارتها حتی برای خودشان کسبوکارهای کوچک خانگی ولو با درآمد کم فراهم کنند. امروز حتی مدارس به این سمت میروند که بچهها را در دوران مدرسه با این نوع مهارتها که مبتنی بر فناوریهای نوین است بیشتر آشنا کنند و امروز که نوجوانها در فضای مجازی و پلتفرمهای مختلف و شبکههای اجتماعی حضور دارند لااقل وقت خود را در این زمینه مثبت و مؤثر صرف کنند. از طرفی امروز یکی از راهکارهایی که دولتها برای کاهش سهم NEET از جامعه به کار میگیرند اشتغالهای حمایتی است، آنها میآیند امتیازاتی را به صاحبان صنایع و کارآفرینهایی میدهند که از گروه NEET در تأمین منابع انسانی خود استفاده میکنند.
اجرای سیاستهای تشویقی.
بله از این نظر که معافیتهای مالیاتی و وامهای کمبهره را به جوانها و استارت آپها اختصاص دهند. این اشتغالهای حمایتی از آن دسته موضوعاتی است که میتواند به کاهش درصد و سهم NEET در ایران کمک کند.
نکته مهم دیگر نقش خانواده است. ما متأسفانه اهمیت و جایگاه خانواده را در دوران آموزش مدرسه و دانشگاه رها کردهایم. مدارس و دانشگاههای ما ارتباط و تعامل بسیار اندک و ناقصی با خانوادهها دارند و متقابلاً خانوادهها با مدارس و دانشگاهها و اینهم از آن موضوعاتی است که به نظرم در اولویت قرار دارد و در پاسخ این سؤال که از کجا شروع کنیم باید طراحی و اجرا شود.
یکی از مسائل جامعه ما ذهنیتی است که در بین مسئولان ما وجود دارد و احتمالاً شما هم رصد کردهاید. مقاومتی که گاه نسبت به پذیرش واقعیت وجود دارد. یک دورهای خط فقر اعلام میشود و مثلاً میگویند خط فقر در تهران برای یک خانواده چهارنفره 40 میلیون تومان است. اگر شما از این مقدار کمتر درآمد داشته باشید عملاً زیر خط فقر هستید ولی فلان مسئول وقت وزارت کار یا هر وزارتخانه مرتبط میآید توجیه و آسمان ریسمان میکند. همچنان که چندین سال پیش، نمونههایی از این عکسالعملها را داشتیم که احساس رضایت، خوشبختی و رفاه به میزان درآمد نیست. گرچه در همین جمله هم رگهها و بارقههایی از حقیقت وجود دارد، اما آن مسئول در واقع از این موضوع سوءاستفاده میکند، چون به هر حال برای زندگی نرمال به حداقلهایی از تأمین معیشتی نیاز داریم و کسی که این حداقلها را ندارد طبیعتاً نمیتواند از عهده اداره زندگی برآید. ولی میبینیم گاهی ما از اعتقادات و حتی آموزههای روانشناختی در جهت تحریف واقعیت استفاده میکنیم. الان هم که آمار NEETها منتشر میشود، ولی برخی میگویند این خبرها نیست.
این رویکرد یکی از ویژگیهای مزمن کشور ماست و متعلق به امروز و دیروز هم نیست. مسئله اساسی که به آن اشاره میکنید به خاطر این است که مدیریت در کشور ما مبتنی بر اطلاعات و دادهها نیست. شما وقتی مدیریت مبتنی بر داده ندارید به راحتی میتوانید ادعا کنید و دست به انکار واقعیت بزنید. از طرفی توجه کنید، وقتی دادههای واقعی و ملموس مبنای تصمیمگیری قرار نمیگیرد اولویتها تغییر میکند، یعنی اولویتی که چندان هم اولویت بزرگی نیست در رأس قرار میگیرد. بیماری را تصور کنید که دو- سه بیماری همزمان، مثلاً بیماری قلب دارد، از طرفی قند بالایی دارد و احیاناً این وسط ناخن دست او هم چرک کرده است. خب پزشک میخواهد شروع کند، اما از کجا؟ اگر او به جای اینکه اول سراغ قلب برود که حساسترین و تأثیرگذارترین بیماری برود مثلاً چرک ناخن بیمار را درمان کند، وقت طلایی درمان را از دست خواهد داد و نتایج فاجعه بار و مخاطرهآمیزی رقم خواهد زد.
البته گاه دادههایی که به آن استناد میشود، دادههای واقعی، عینی و قابل اطمینان نیست و گاهی از سوی ما دولتمردان هم مورد سوءاستفاد قرار میگیرد، یعنی از این اغتشاش که در دادههاست سوءاستفاده میکنیم و خلاصه موضوعات را میچرخانیم و از آن فرار میکنیم.
نکته دیگر درباره نقصانهای فرهنگی ماست. اگرچه ما میراثدار فرهنگ و تاریخ درخشانی هستیم و هنوز هم خصلتهای فرهنگی فوقالعادهای در میان ما وجود دارد، اما هیچ اشکالی ندارد که ما دید منتقدانهای به عادات جمعی فرهنگی خود داشته باشیم. از این زاویه نوعی مقاومت در برابر تغییر در ما وجود دارد. تغییری که شما میخواهید ایجاد کنید با مقاومت بسیار بالایی از سوی جامعه ذینفعانش مواجه میشود. البته در علم مدیریت راهکارهای فراوانی وجود دارد که شما چطور و با چه تکنیکهایی میزان و حجم مقاومت در برابر تغییر را کاهش دهید که خب کمتر مورد استفاده قرار میگیرد، اما به نظرم گزارشهایی که رسانهها در اینباره کار میکنند هرچه بیشتر در بدنه افکار عمومی و لایههای مدیریتی و تصمیمگیران اشاعه پیدا کند و جامعه و مدیران ما در جریان این واقعیتها قرار بگیرند و بپذیرند از این مقاومت کاسته خواهد شد. درست است که ما با مشکل مدیریت مواجه هستیم، اما به ضرس قاطع عرض میکنم، سالمترین بدنه مدیریتی در بین کشورها متعلق به کشور ماست و این صرف نظر از اصولگرا و اصلاحطلب و چپ و راست است. درست است که مدیران ما ممکن است خطا کنند و کمتر با تکنیکها و روشهای مدیریت آشنا باشند، اما اگر استثنائات را کنار بگذاریم در صداقت آنها در خدمت به این کشور، آب و خاک هیچ شک و شبههای وجود ندارد و از این نظر میخواهم بگویم این نوع گزارشها و محتویات رسانهای میتواند در تصحیح این نگرش کمک کند و به مدیران ما دل و جرئت دهد که برای تغییر دست به کار شوند. خب شما نمیتوانی از رودخانهای رد شوی و خیس نشوی، به هر حال این گذر و تغییر زخمها، زحمتها و ناخوشایندیهایی هم به همراه دارد.
منبع: جوان
انتهای پیام/