نجف دریابندری؛ آبروی ترجمه معاصر
استاد نجف دریابندری آبروی ترجمه معاصر بود. دریابندری مرد اندیشمندی بود و انتخابهای دقیق و نثر ساده اما مستحکم و مقدمههای گرهگشایش، او را از حدّ مترجم صرف فراتر میبرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نجف دریابندری، آبروی ترجمه معاصر؛ این موجز و در عین حال کاملترین تعریفی است که میتوان درباره ارزش کار او ارائه داد. بسیاری از ایرانیان از دریچه ترجمههای او با ادبیات جهان آشنا شدند.
نقشی که دریابندری در ارتقای ترجمه در زبان فارسی داشت نیز بیبدیل است. توجه به زبان و استفاده از ظرفیتهای بالای زبان فارسی اعم از کنایات، اصطلاحات و ... به زبان ترجمه، کار او را از دیگر مترجمان تا حد زیادی متمایز کرده است؛ آن هم در روزگاری که بازار کتاب ایران پر شده است از کتابهای ترجمهای که خود به ترجمه نیاز دارند. تمام این موارد حکایت از آشنایی و اشراف دریابندری بر زبان مبدأ و مقصد دارد. احمدرضا بهرامپور عمران، نویسنده و پژوهشگر، در یادداشتی به مناسبت نود و چهارمین سالروز تولد آقای مترجم، مروری کوتاه دارد بر کارنامه دریابندری و کاری که او برای فارسیزبانان انجام داد. این یادداشت را میتوانید در ادامه بخوانید:
استاد نجفِ دریابندری آبروی ترجمهٔ معاصر بود. دریابندری مردِ اندیشمندی بود و انتخابهای دقیق و نثرِ ساده اما مستحکم و مقدمههای گرهگشایش، او را از حدّ مترجمِ صِرف فراتر میبرد؛ مقدمههایی خواندنی که بعدها در مجموعهٔ «از این لحاظ» گِردِ هم آمدند. قلمِ دریابندری نثرِ اصیلِ معاصرِ ما را نمایندگی میکند؛ نثری که نمایندگانش بزرگانی همچون فروغی، خانلری، قاضی، آلِ احمد و گلستان هستند؛ نثرهایی که در عینِ استحکام، روشن و روان و روزآمدند. و قلمِ دریابندری همچون نثرِ چوبک و شعرِ آتشی، گرما و شرجیِ جنوب را نیز با خود همراه داشت. و بیسببی نبود که خود نیز شیفتهٔ برگرداندنِ گرمای زندگیِ سیاهپوستان، روایتهای رودخانهایِ مارک تواین، «پیرمرد و دریا»ی همینگوی و «رگتایمِ» دکتروف به زبانِ فارسی بود.
دریابندری به حیطههایی همچون فلسفه و تاریخ و جامعهشناسی نیز علاقهمند بود. خبرگان برگردانِ او را از «تاریخِ فلسفهٔ غربِ» راسل در روزگارِ جوانی، آنهم درتنگنای زندان، قابلِ توجه ارزیابیکردهاند. برگردانِ دریابندری از آثارِ کاسیرر نیز استوار و رسا است. بخشی از دغدغههای فلسفی و اجتماعیِ دریابندری در کتابِ ارزشمند «دردِ بیخویشتنی» (الیناسیون) منعکس شده است. دریابندری چندی سیاست هم ورزیده بود و بند و داغودرفشش را نیز چشیده بود.
دریابندری گاه دیدگاههای تند و سرسختانه نیز ابراز میداشت. از جمله به پیوستنِ ایران به معاهدهٔ بینالمللیِ «بِرن» (کپی رایت)، اعتقادی نداشت. توجیهش، که گویا از نگرشِ چپش سرچشمه میگرفت نیز این بود: در برابرِ چند سده استعمارِ سیاهی که بر سرزمینمان حکمفرما بوده، حال چه اشکالی دارد اگر سالهایی ما نیز از فرهنگی که از اقتصادِ ما ارتزاق کرده، رزقِ فرهنگی برگیریم؟! همچنین است نقدی که به کاربردِ اصطلاحِ «اسطوره» وارد میدانست و بهکارگیریِ «افسانه» را بر آن ترجیح میداد. حتی این نگاهِ سرسختانه موجبِ نوشتنِ کتابی شد با عنوانِ «افسانهٔ اسطوره». و یا سرسختیاش در دفاعِ تمامقامت از «شوهرِ آهوخانم» دربرابرِ نقدهای تند و تیزش از «بوف ِکور». پیشتر گمانمیکردم شاید این مخالفتِ با بوفِ کور، بهسببِ فضایِ تیره وتارِ حاکم بر آن باشد اما وقتی برگردانِ ایشان را از «در انتظارِ گودو» و دیگر آثارِ بکت که پوچگرایانهاند خواندم، دیدم گویا برخطا رفتهام. شاید هم نگرشِ استاد بعدها دگرگون شده بود.
استاد دریابندری چندین مقالهٔ خواندنی دربابِ نقاشیِ مدرنِ نیز نوشتهاند که از اِشرافشان بر جریانهای هنریِ غرب حکایت دارد. برگردانِ استادانهٔ «معنیِ هنرِ» هربرت رید که توجه و تکیهٔ اساسیاش بر هنرِ نقاشی است نیز گواهی بر همین آشناییها و آگاهیها است.
دریابندری استادِ شناختِ لحنِ اثر در زبانِ مبدأ، و انتخابِ لحنِ جانشینِ مناسب در زبانِ فارسی بود. کافی است به لحنِ شوخطبعانه و زبانِ نوجوانانهٔ «هکلبری فین» دقت کنیم. یا زبانِ محاورهای در برگردانِ گور به گورِ فاکنر که حتی در عنوانِ کتاب نیز منعکس است. همچنین است نثرِ درخشانِ «بازماندهٔ روز» (اثرِ ایشی گورو) که مترجم در مقدمه آورده چگونه در نثرِ منشیانه و سفرنامهها و خاطراتِ عهدِ قاجاری جستجو کرده تا زبانی مناسب برای بازتابِ فضای اشرافیِ حاکم بر داستان و نیز لحنی باورپذیر برای نوکری وفادار، بیابد.
دریابندری بدعتِ دیگری هم داشت که کمتر به آن پرداختهاند و آن انتخابِ عناوینی زیبا و نوگرایانه است برای آثارش. مرادم انتخابهایی است از نوعِ «بهعبارتِ دیگر»، «در عینِ حال» و «از این لحاظ». او این تعابیر را که عمدتاً برای انسجامبخشی به نوشته و گاه بهعنوانِ تکیهکلام بهکارمیرود، جسورانه بر آثارِ خویش نهاد و برخی نویسندگان پس از او این شیوه را دنبالکردند یا با آن شوخی کردند (نمونه را: «از اون لحاظ!»).
«کتابِ مستطابِ آشپزی: از سیر تا پیاز»، ساحتی دیگر از انسانی چندوجهی را آشکارمیسازد. این اثر فرهنگِ واژگانِ سرشاری دارد که برخیشان را جز در آن اثر، جایی دیگر نمیتوان یافت. حتی جادارد فرهنگِ اصطلاحاتی براساسِ آن سامانیابد و معادلها و تعاریفی برای هر اصطلاحِ آشپزی ارائه شود.
چندسالِ پیش، جایی در گفتوگویی گویا، استاد به نخستین چاپِ «وداع با اسلحه» (اوایلِ دههٔ 30) اشارهکردند و بالحنی که افسوسی در آن نهفته بود افزودند «خودم آن چاپ را ندارم». من که از حسنِتصادف همان چاپ را با امضای خودشان در کهنهفروشیها یافته بودم، فرصت را مناسب دیدم و آن را همراه با کتابی از خودم، به آدرسِ نشرِ کارنامه برایشان فرستادم. نمیدانم آن بسته به نشرِ کارنامه و در نهایت به دستِ استاد رسید یا نه؟!
انتهای پیام/