مدرنیسم سر انسانها را از آسمان به سمت زمین چرخاند / پوچگرایی مهمترین چالش سبک زندگی در جوامع
مشکل اینجاست که مدرنیسم، سر انسانها را از آسمان به سمت زمین چرخانده و فرصت به آسمان نگریستن را نیز از آنها سلب کرده است. همه تلاش اندیشه اسلامی این است که چشم دوم را به انسان برگرداند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، حجت الاسلام رضا غلامی رئیس پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم در نشست سوم نشستهای حکمرانی معنوی حکمرانی و مسألۀ سبک زندگی در پژوهشکده مطالعات معنوی به سخنرانی پرداخت که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین
برای تمامی نظامهای حکمرانی، سبک زندگی رایج و جاری، یک مسأله جدی است. اغراق نیست اگر گفته شود، نظامات حکمرانی، خود زاییده سبک زندگی مسلط بر جامعه است، هرچند عقلانیت اجتماعی ایجاب میکند، نظام حکمرانی درباره سرنوشت سبک زندگی بیتفاوت نباشد و بر اساس ارزش ها و اهداف بلند جامعه، و البته با رویکرد و روش درست که در ادامه درباره آن سخن خواهم گفت، از سبک زندگی صیانت کند و آن را با هدف ارتقاء، دائماً تقویت کند.
حتی حفظ و گسترش امنیت اجتماعی که یکی از مهمترین شئونات نظام حکمرانی است نیز در گرو شکلگیری سبک زندگیِ رشد دهنده و «سعادتبخش» است. اگر سبک زندگی مردم قوی و سعادتبخش بود، نه تنها از ظهور بسیاری از مشکلات امنیتی ( منظور امنیت اجتماعی است ) پیشگیری میشود بلکه اگر مشکلی پدید بیاید، جامعه به صورت خودجوش آن را خنثی یا کم اثر میکند.
ضمناً در اینجا لازم میدانم واژه «سعادتبخش» را کمی توضیح دهم. منظور از سبک زندگی سعادت بخش، سبک زندگیای است که بتواند انسان را به آنچه در دو عرصه مادی و معنوی سزاوار آن است برساند. به بیان دیگر، خوشی و بهره مندی متعادل از دنیا و مانع زدایی و شکلگیری بسترهای مساعد برای رشد توأمانِ روحی و معنوی.
مفهوم سبک زندگی
وقتی از سبک زندگی صحبت میشود، بیشتر از آن به الگوی متمایز از شیوه زندگی که یک فرد یا گروه برای برآوردن نیازهای بیولوژیکی، اقتصادی، عاطفی، اجتماعی و مذهبی خودشان از استفاده میکنند، اطلاق میشود که معمولاً نگرشها، باورها، ارزشها و سپس رفتارها، آن الگو را عینیت میبخشند.
بنده این برداشت از سبک زندگی را کم و بیش قبول دارم اما در اینجا مایلم یک تعریف نسبتاً دقیق از سبک زندگی اسلامی- ایرانی که موضوع بحث این نشست است خدمتتان ارائه کنم:
سبک زندگی اسلامی- ایرانی عبارت است از مجموعه علایق، ترجیحات، نمادها، رفتارها و جهت گیریهای کلانِ رفتاری یک فرد در زندگی روزمرّه که از متن فرهنگ اسلامی- ایرانی و اقتضائات جغرافیایی و تاریخی متولد شده و در بین اکثریت اعضای جامعه شیوع یافته یا از قابلیت شیوع یابندگی برخوردار است. علاوه بر این، سبک زندگی اسلامی- ایرانی، جزئی از هویت انسان مسلمان و ایرانی تبدیل میگردد.
مبتنی بر تعریفی که بیان شد، در ساخت سبک زندگی اسلامی- ایرانی، 6 عامل کلیدی نقش آفرین هستند:
یکم. فرهنگ اسلامی که علاوه بر زیربنای سبک زندگی اسلامی بخش اعظم روبنای سبک زندگی را نیز میسازد
دوم. جغرافیا و شرایط اقلیمی ایران و رسوم برآمده از آن
سوم. زبان و ادبیات فارسی
چهارم. تاریخ و برداشتهای تاریخی رسوب شده در حافظه تاریخی و سنتهای ناشی از آن
پنجم. حوادث واقعه و شرایط عصری
ششم. چارچوبها و ساختارهای اجتماعی و نیز فناوریهای حاکم بر زندگی.
همان طور که اشاره شد، سبک زندگی اسلامی- ایرانی معمولاً و نه همیشه، به مثابه یک ویترین، نشاندهندۀ بینشها، نگرشها و ارزشهای عُمق یافته در یک جامعه است، هرچند ممکن است برخی از وجوه سبک زندگی حاصل نوعی جوّزدگی، تاثیرپذیری منفی از فرهنگ رقیب و حوادث و شرایط واقعه نیز باشد.
در واقع صحبت بر سر این واقعیت است که هر آنچه به عنوان سبک زندگی شناخته میشود، لزوماً جنبه داوطلبانه ندارد و گاهی شرایط و فضای حاکم بر جامعه و بروکراسی و یا فناوریهای حاکم بر آن انسان را به سمت تبعیت از سبک زندگی سوق میدهد لذا فضای حاکم بر جامعه و قواعد و نظمهای وضعی و همچنین فناوریهای سخت و نرم، در جای خود نقش مهمی در شکلگیری سبک زندگی دارد.
در اینجا یک نکته مهم را باید خدمتتان یادآوری کنم و آن اینکه سبک زندگی اسلامی- ایرانی یک وضع مطلوب دارد و یک وضع کنونی. نباید تصور کرد وقتی از سبک زندگی اسلامی ایرانی صحبت میشود، منظور، وضع کنونی است چرا که وضع کنونیِ سبک زندگی ما فراتر از درگیریهای اغتشاشزا با مدرنیته، با وضع مطلوب فاصله زیادی دارد.
مدرنیته و سبک زندگی
بعضی معتقدند به دلیل گسترش موفقیت آمیز مدرنیزاسیون در جهان، دیگر هیچ سبک زندگیای تاب مقاومت در برابر سبک زندگی مدرن را ندارد و همه سبک زندگیها با سبک زندگی مدرن درآمیختهاند. در این رویکرد، اساساً سبک زندگی امروزین، لباسی است که مدرنیته به تن جوامع دوخته است و نه تنها نمایشگر روش زندگی مدرن است بلکه به ارزشهای مدرن تکیه دارد.
چه بسا شاید این یک تصویر اغراقآمیز از سبک زندگی غربی است، چرا که امروز حتی در قلب شهرهای اروپایی هم سبکهای زندگی تا حدی متفاوت مشاهده میشود ( البته تاکید میکنم تا حدی متفاوت ) اما در عین حال، یک مطلب مهم در این دیدگاه نهفته است و آن اینکه تا انسان درون جهان مدرنیته زیست میکند، نمیتوان از چارچوبهایی که آن تعیین میکند به طور کامل خلاص شود، اما اینکه از درون جهان مدرنیته خارج شود، بحث دیگری است؛ البته اینکه در دنیای امروز میتوان از مدرنیته به کلی خارج شد یا نه، پرسش مهمی است که در جای خود باید به آن پرداخت.
اصولاً یک خاصیت بارز عالم مدرن (و فرزند ارشد آن یعنی نظام سرمایهداری) این است که برای گسترش یا برای تداوم حیات خود، زندگی فردی و به تبع آن، جمعی را برای افتادن در ریل مدرنیسم و بهرهگیری از میوههای مدرنیته، با خصلتهای زیبایی شناسانه و لذتگرایانه، فرمولبندی کرده است.
این مطلب را باید در پرانتز متذکر شوم که وقتی ما دربارۀ سبک زندگی مدرن صحبت میکنیم، با آنکه این سبک زندگی هسته بنیادین واحد دارد، اما در محتوا و شکل یکجور نیست؛ لذا یکدست دیدن سبک زندگیِ مدرن، صحیح نیست. از سوی دیگر، وجود هسته بنیادی سبک زندگی غربی که میتوان نام آن را اومانیسم گذاشت، به منزلۀ آن نیست که سبک زندگی غربی هیچ وجه مثبت و قابل استفاده ای برای ما ندارد؛ خیر، به میزانی که سبک زندگی غربی متأثر از عقل فطری و متأثر از عقل ابزاریِ مقیّد شده به وسیلۀ اخلاق و عدالت باشد و هستۀ بنیادی سبک زندگی غربی کمتر آن را احاطه کرده باشد، ارزشمند و قابل بهرهگیری است و چه بسا در سبک زندگی اسلامی نیز بخشی از وجوه زندگی به طور طبیعی به همین شکل (حتی در مواردی محتوا ) از سبک زندگی گرایش پیدا کند.
ضمناً به طور معمول، ورود گستردۀ سبک زندگی غربی در جوامع سنتگرا پدیده آنومی را به دنبال دارد. آنومی در جامعهشناسی عبارت است از: بیهنجاری یا بیثباتی اجتماعی ناشی از فرسایش یا به هم ریختگی و جابجایی هنجارها، معیارها و ارزشها در یک جامعه.
اگر به جوامع سنتی که در معرض سطوح جدی تر مدرنیته قرار گرفته اند دقت کنید در اغلب آنها در اثر درگیری سنت و مدرنیته، نوعی آشفتگی قابل مشاهده است که شاید بتوان نام آن را آنومی گذاشت.
البته این پرسش همیشه مطرح بوده است که سبک زندگیهایی که شکلگیری و گسترش آن جنبه طبیعی ندارد یا مولود آگاهی و آزادی نیست چقدر دوام خواهد آورند؟
بعضی بر این دیدگاه هستند که بیداری فطرت و قوۀ عاقله در انسانی را میتواند به سبک زندگیهای تحمیلی یا سبک زندگیهایی که مولود آگاهی و آزادی نیست (هر قدر هم که قوی و پرهیمنه باشند) پایان بدهد.
اصرار اندیشه اسلامی بر آگاهی بخشی آزادانه
در رویکرد اسلامیِ صحیح به سبک زندگی، آگاهی، همراه با آزادی است. یعنی آگاهی امری القایی نیست. آگاهی و آزادی دو عنصر همزاد به شمار میروند. اقتضای آگاهیِ آزادانه این است که تا هر کس بر اساس نتیجه آگاهیهای آزادانه و خردورزانه خود سبک زندگی مطلوبش را انتخاب کند.
سبک زندگی تقلیدی، منبعث از مُدها، دلبستگیهای پوچ، و تغییرات صرفاً عاطفی و سطحی، نمیتواند به رشد و تعالی فرد و جامعه کمک کند و مهمتر اینکه معلوم نیست تا کی دوام داشته باشد.
بر خلاف رویکردی که اندیشه اسلامی به سبک زندگی دارد، در سبک زندگی مدرن، هر چند آزادی به مثابۀ نقش محوری رخنمایی دارد، اما جدای از آنکه آزادی برای آگاهی در همه امور، یک توهم است، سبک زندگی مدرن عمدتاً از آگاهی آغاز نمیشود. از فناوری از فرمها، از ساختارها، از نمادها و از ارزش ها و ایدئولوژی ها آغاز میشود و ممکن است همانجا هم متوقف شود و هیچگاه به آگاهی نرسد.
چه بسا خیلی از کسانی که سبک زندگی غربی را انتخاب کردهاند از انتخاب خود آگاهی ندارند و اتفاقاً سبک زندگی مدرن و غربی به گونهای است که فرصت پرسشگری و نقد دربارۀ سبک زندگی را کمتر فراهم میکند.
با این حال، مایلم تأکید کنم، مطالعات انسانشناختی به علاوه مطالعات تاریخی، تأیید میکند که سبک زندگی ممکن است به صورت پنهان و زیرپوستی قابل تحمیل باشد، (و تحمیل هم شده و میشود) اما در جوامع واقعاً آزاد نه تنها به صورت آشکار و صریح قابل تحمیل نیست بلکه اگر فرضاً تحمیل شود دوام آن محل تردید جدی است.
اصل خودشناسی در سبک زندگی اسلامی
در اینجای بحث قصد دارم به یک اصل بنیادین دربارۀ سبک زندگی اسلامی اشاره کنم:
سبک زندگی آگاهانه و آزادانه، منبعث از معنا، هدف زندگی و هویتی است که از این طریق شکل میگیرد. اینکه انسان تمام زندگی را در ارضای حاجتهای حیوانی خود بداند و دنیا و حیات مادی را تمام زندگی خود بداند یا برعکس، برای خود یک ساحت دیگر به نام ساحت انسانی و جهان دیگر به نام جهان معنوی قائل باشد، در شکلگیری سبک زندگی سعادتبخش نقش اساسی دارد. بنابراین، گام اول این است که انسان خود را بشناسد. این بیان زیبا به امیرالمؤمنین (ع) منسوب است که خطاب به انسان ها میفرماید : «شما فکر میکنید یک موجود کوچک هستید، در حالیکه کل جهان در درونتان نهفته است. «وَ تَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فِیكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَر». در اینجا امیرالمؤمنین علیهالسلام میخواهند انسان را متوجه ارزش بینظیر خود بکنند.
با این وصف، هویتیابی، در شکلگیری سبک زندگی نقشی سرنوشت ساز دارد. برای درک عناصر هویت ساز مولانا سئوالات سه گانهای را طرح میکند :
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
در حقیقت، همه چیز در این دنیا برای زندگی است، اما انسان باید از خود سؤال کند که زندگی برای چیست؟ اینجاست که مسأله سعادت برای انسان مطرح میشود. به قول سعدی
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
به درآی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
یا میگوید :
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
به بیان دیگر، این حیوانیت، و شهوات ناشی از حیوانیت را باید مهار کرد و به تعادل رساند. البته نباید کشت. کشتن شهوات که جزئی از طبیعت انسان است و رهبانیت غلط است و اسلام آن را تأیید نمیکند، اما مهم این است که انسان بداند همه زندگی او در این شهوات و در این دنیای مادی خلاصه نمیشود، آدمی یک موجود دو ساحتی است و ظواهر دنیا و عالم مادی نباید از انسان یک موجود تک ساختی بسازد.
به قول مولوی
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
شاید مولوی قصد دارد به ما بفهماند که ظواهر و جذابیتهای دنیا را خیلی جدی نگیریم بطوری که این ظواهر، زندگی ما را احاطه کند. کف دریا واقعیت است، خیال نیست، اما این کف با همه چشمنوازی و سر و صدایی که دارد، خیلی زود رفتنی است.
مدرنیسم و اینجهانی کردن انسان
مشکل اینجاست که مدرنیسم، سر انسانها را از آسمان به سمت زمین چرخانده و فرصت به آسمان نگریستن را نیز از آنها سلب کرده است. حتی به نظر میرسد این تعبیر که در ادبیات عرفانی ما درباره دیو یک چشم آمده را بتوان با وضع مدرن تطبیق داد. چه بسا مدرنیسم انسانها را به دیو یک چشم تبدیل کرده است. تک چشمی یعنی کوری درباره درک عالم معنا. یعنی انسان مدرن فقط دارای چشم دنیا بین است و چشم ملکوتی خود که چشم فرشتهخو است را از دست داده است.
در این میان، همه تلاش اندیشه اسلامی این است که چشم دوم را به انسان برگرداند و انسان را از دیوصفتی نجات دهد و فرشته خو کند. البته برگرداندن چشم دوم و پایان دادن به دیو صفتی جز با بیداری عقل و به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) «لیثیرو دفائن العقول» ممکن نیست.
پس همه بحث بر سر این است که برای شکلگیری سبک زندگی سعادت بخش، به طور طبیعی، ابتدا باید مردم را به اندیشهورزی و زندگی آگاهانه ترغیب کرد. مردم را باید به هویتمندی حقیقی سوق داد و مهم این است که بدانیم هویتمندی آنقدر مهم است که خودش مساوی طی شدن هفتاد- هشتاد درصد راه برای شکلگیری سبک زندگی سعادت بخش است.
مشکل فروکاستگرایی در نگاه نظام حکمرانی به سبک زندگی
قابل درک است که بعضی در جامعۀ ما درباره ترویج سبک زندگی اسلامی دچار فروکاستگرایی شدهاند. میخواهند از همان روشی که ما در اندیشۀ اسلامی، منتقد آن هستیم برای ترویج سبک زندگی اسلامی استفاده کنند؛ یعنی جنبۀ پروژهای محض به شکلگیری سبک زندگی بدهند. تصور میکنند با القای یکسری پیامها در جهت نفی سبک زندگی غربی و تأیید سبک زندگی اسلامی- ایرانی، آنها را به هدف خود میرساند! البته من نفیکننده تاثیر اقدامات پروژهای در فرایند شکلگیری سبک زندگی نیستم، اما همۀ اینها باید در اتمسفر آگاهیهای آزادانه و هویتبخش اتفاق بیفتد. اگر آگاهیبخشهای آزادانه و هویتبخش نباشد، اقدامات درباره تقویت سبک زندگی ثمر بخش نیست ،همچنان که مدرنیسم با همه قدرت تمدنی که طی سدههای اخیر داشته است، امروز، در نگهداشت و توسعه سبک زندگی مدرن با چالشهای جدی روبروست.
نیهیلیسم، مهمترین چالش سبک زندگی مدرن
مهمترین نشانۀ رویارویی سبک زندگی مدرن، گسترش چشمگیر پوچگرایی یا نیهیلیسم طی دهههای اخیر در مرفهترین کشورهای اروپایی و به تبع آن به نقاط گوناگون جهان است.
نیهیلیسم محصول همان بیهویتی، همان بی معنایی و بی هدفی است که به آن اشاره کردم. سبک زندگی آنگاه دوام دارد و آنگاه به انسان خوشی و آرامش میدهد که نه تنها برخاسته از معنای قابل قبولی از زندگی باشد بلکه دائماً زندگی را در این معنا غرق کند.
خب، بر اساس آنچه شرح داده شد، تز اصلی من برای ورود نظام حکمرانی به موضوع سبک زندگی، آگاهیبخشی آزادانه و هویتمندی است. به عبارت دیگر، من آگاهیبخشی آزادانه و هویتبخش را دروازه تمامی فعالیت هایی میدانم که نظام حکمرانی با مشارکت حداکثری خود مردم میتواند برای سبک زندگی اسلامی- ایرانی دنبال کند. اگر این اتفاق افتاد، هم گسترش وجوه منفی سبک زندگی غربی کُند میشود و هم با ورود ظرفیتهای بی بدیلی که در فرهنگ ایرانی اسلامی هست و با ظرفیتی که فرهنگ ایرانی-اسلامی مطلوب برای به روز شدن دارد، سبک زندگی فرصت ظهور و برز پیدا خواهد کرد. آگاهیبخشی آزادانه به ظور دقیق تر، یعنی آن آگاهیبخشیای که توام با تحمیل نباشد و فرد بتواند از درون شکها، چون و چراها و نقدها و از مسیر تعقل و استدلالورزی به نتیجه برسد. این آگاهیبخش آزادانه است که هویتساز است.
اگر اتمسفر آگاهی بخشی آزادانه و هویتمندی در انسان شکل گرفت، آنوقت است که میتوان انتظار داشت فرهنگ اسلامی – که علاوه بر زیربنای سبک زندگی اسلامی بخش اعظم روبنای سبک زندگی را نیز میسازد – کارساز باشد؛ یا جغرافیا و شرایط اقلیمی ایران و رسوم برآمده از آن به صورت جدی تر در سبک زندگی ما جا پیدا کند؛ از همه مهم تر، زبان و ادبیات فارسی منزلت واقعی خود را در سبک زندگی بیاید؛ یا چارچوبها، ساختارها و قواعد اجتماعی و نیز فناوریهای حاکم بر زندگی در مسیر تقویت سبک زندگی اسلامی-ایرانی، یاری رسان باشند. بنده فکر میکنم این آگاهیبخش آزادانه و هویتبخش، دروازه ورود به ساحت سبک زندگی توسط هر کسی است که بخواهد به تقویت سبک زندگی یا تخریب سبک زندگی خاص کمک کند و چنانچه کسی این دروازه را گُم کند، توفیق چندانی برای ورود به این ساحت نخواهد داشت.
امکان وجود تنوع و تکثر در سبک زندگی اسلامی- ایرانی
از طرف دیگر، اگر سبک زندگی سعادتبخش مولود آگاهی بخشیهای آزادانه و هویتساز باشد، دیگر سبک زندگی اسلامی- ایرانی در کل جامعه یک شکل و یکدست نیست. تنوع و تکثر در سبک زندگی یک امر طبیعی است و نباید توقع داشت همه اعضای جامعه با آنکه مسلمان و ایرانی هستند و انتخاب اکثر آنها بر فرض سبک زندگی اسلامی است، لزوماً در همه جزئیات مشابه هم زندگی کنند. سبک زندگی اسلامی- ایرانی، زمانی اسلامی و ایرانی است که روح اسلام و ایران در آن حضور کامل داشته باشد نه اینکه لزوماً از جهت کالبدی یک شکل و یکدست باشد.
ضرورت بازیگری مردم برای تحول در سبک زندگی
در پایان، یک اصل مهم دیگر در نوع مواجهه نظام حکمرانی با سبک زندگی را هم باید متذکر شوم و آن اینکه، در جامعه اسلامی، این خود مردم هستند که بازیگر اصلی میدان تحول در سبک زندگی هستند، لذا نباید تصور کرد ورود نظام حکمرانی ( که دولتها مهم ترین جزء این نظام محسوب میشوند ) در این زمینه، باید از نوع ورود حداکثری باشد. خیر، آنچه از دولت ها انتظار میرود، کنار گذاشتن سطحی نگریها، و بسترسازی و مانعبرداری برای تحقق عاملیت مردم است و منظور از مردم در اینجا، طیفهای گوناگون مردم است. مردم با افکار، سلایق و ذائقههای گوناگون. وقتی از مردم ایران صحبت میکنیم منظورمان هشتاد و چهار میلیون نفر ایرانی است که تک تک آنها در فرایند شکلگیری سبک زندگی نقش تعیین کننده دارند.
انتهایپیام/