اسلامی سازی علوم انسانی دست کم ۱۰۰ سال زمان میخواهد/ جمهوری اسلامی، معنای علم را توسعه داد
روند اسلامی سازی علوم انسانی، در چهار دهه گذشته دستاوردهای بزرگی داشته است که نمیشود و نباید آنها را نادیده گرفت و بیمحابا زبان به انتقاد گشود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اگرچه ریشههای اسلامی سازی علوم انسانی، به تحولی فکری باز میگردد که بهتدریج از اواخر دهۀ 1320 شمسی در بینش و نگرش دینی اقشار تحصیلکرده و روشنفکر جامعه از یکسو و برخی روحانیان نواندیش از سویی دیگر پدید آمد اما زمینۀ جدیتر طرح این مساله و دنبال کردن آن از طریق مجاری حاکمیتی، به اوایل پیروزی انقلاب اسلامی باز میگردد که در آن برهه وجود پارهای ناسازگاریها میان برخی دانشگاهیان با حکومت اسلامی، به ضرورت اسلامی کردن علوم انسانی و همراه ساختن آن با انقلاب افزود.
در آستانه چهل و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، مناسب دیدیم که میزان موفقیت یا عدم توفیق نظام اسلامی را در این زمینه در گفتوگو با صاحبنظران و پژوهشگران حوزه علوم انسانی-اسلامی به بحث بگذاریم.
محمود نمازی، استادیار گروه فلسفه موسسه آموزشی و پژوهشی موسسه امام خمینی (ره) در گفتوگو با تسنیم ضمن صحّه گذاشتن بر وجود برخی ناکامیها و نارساییها تأکید میکند که این مسائل نباید ما را از پیگیری مجدّانه این مسیر منصرف کند؛ گو این که توفیقات عملی ما هم در طول دهههای گذشته، دستاورد کمی نبوده است که بشود به سادگی از آن صرف نظر کرد.
بخش اول گفتوگوی ما را با این پژوهشگر و مدرّس فلسفه در ادامه میخوانید:
*ایده اسلامی سازی دانشگاهها و به تبع آن علوم انسانی یکی از اهداف عالی نظام جمهوری اسلامی ایران از بدو تأسیس تاکنون بوده است که هم امام (ره) و هم مقام معظم رهبری بیانات صریحی در این باره داشتهاند، به نظر شما اگر بخواهیم از منظری عملی به تجربه 40 ساله خودمان در این زمینه نگاه کنیم آیا میتوانیم بگوییم عملکرد قابل قبولی داشتهایم و به طور مثال حوزههای علمیه به درستی به وظایف خودشان در این زمینه عمل کردهاند؟
سوال خیلی خوبی مطرح کردید نقش حوزهها، میزان تاثیر حوزهها، میزان پیشرفت ما در اسلامی سازی علوم و... همه اینها نیازمند این است که ببینیم علوم انسانی کی و کجا و برای چه منظوری تولید شد و چه چالشهایی داشت. در واقع اولین علم انسانی مدرن که تولید شد توسط اگوست کنت در سال 1850 بود و از آن زمان تا به حال 170 سال میگذرد. علوم انسانی در این مدت گسترش زیادی پیدا کرده و الان شاید دهها رشته علوم انسانی داشته باشیم و این تحول و گرایش به تولید علوم انسانی در غرب پس از تحول در علوم طبیعی بود و موفقیتهای کپلر، کوپرنیک، گالیله و نیوتن در کشف آسمان و این که زمین مرکز عالم نیست و کشفیات دیگر، غرب را تجهیز و ترغیب کرد که در علوم انسانی هم از همان عامل موفقیتش در علوم طبیعی استفاده کند.
عاملی که در موفقیت غربیها در زمینه کشف علوم طبیعی و پیشرفت در این زمینه موثر بود؛ تجربه بود و آنها علوم انسانی را هم بر همان اساس تدوین کردند.
ببینید! آن چه که حضرت اقا از آن به "پیچ تاریخی" تعبیر کردند، اینجاست. انسان با ستاره یا یک گل فرق دارد، همه ورودیها و خروجیهای یک گل یا ستاره قابل اندازهگیری است اما انسان به دلیل وجود آگاهی، اختیار و انتخاب کاملا متفاوت است. اینها را نمیشود با همان عامل دید.
در تعیین مختصات علوم انسانی برای ما هم "عقل" خیلی موثر است هم "وحی"؛ و حتی وحی بیشتر از عقل. زمانی که این علوم انسانی در غرب ایجاد شد، بعد از رنسانس بود و آنها فاقد وحی بودند حتی همان تورات و انجیل دست و پا شکسته را هم نداشتند چون در تضاد کامل با علمای دین قرار گرفتند و آنها را کنار گذاشتند بنابراین زمانی که این سیر شروع شد فقط بر یک پایه متکی بود؛ تجربه! و در نهایت عقل تجربی و این علوم انسانی موجود حاصل چنین منابع معرفتی است.
پس یک "گپ" (gap) بسیار بزرگی بین علوم انسانی غربی و علوم انسانی ما وجود دارد چرا که ما هم منبع عقل را داریم، هم منبع وحی را و قرآن ما هم دست نخورده و تحریف نشده است جدا از این که ما منبع شهود را هم داریم البته ما منبع تجربهای که غربیها قبول دارند را هم میپذیریم منتهی آن را کافی نمیدانیم.
اما پر شدن این خلاء معرفتی میان ما و غرب نیازمند زمان است. الان هفتاد سال است که رسما دانشگاه در ایران تاسیس شده و آن چه از علوم انسانی به دانشگاههای ما وارد شده تماما از مبادی غربی بوده حالا اگر بخواهیم این سیر را دگرگون کنیم و علوم انسانی منطبق با نگرش اسلامی و تغذیه شده از مجاری دینی و وحیانی را جایگزین آن کنیم طبیعی است که با اشکالات و اختلالاتی هم مواجه بشویم چون همان طور که حضرت آقا هم اشاره کردهاند علوم انسانی غربی و اسلامی در ریشه با هم مخالفند.
الان حوزه 40 سال است که این حرکت را شروع کرده و نباید انتظار داشته باشیم که تمام آرمانهای ما در این ز.ینه محقق شده باشد. اجازه بدهید برای روشن شدن بحث یک مثال بزنم؛ ببینید ثروت ملل، قانون اساسی کاپیتالیسم است اما تا ثروت ملل توسط ادم اسمیت نوشته شود 200 سال طول کشید؛ یعنی غرب 200 سال کار کرد تا به این علوم انسانی رسید اما ما تازه 40 سال هست که حرکت خودمان را شروع کردهایم.
ما در اوایل کار تنها یک مجله در حوزه داشتیم اما الان 200 مجله داریم و خیلی کارهای فکری قابل اعتنایی در این زمینه انجام شده است اما از جایی که حجم کار زیاد است این مقدار هنوز کافی نیست و شاید خیلی هم به چشم نیاید. عرضم این است که ما هنوز یک راه طولانی در پیش داریم. اگرغرب این راه را 200ساله رفته ما حداقل به 100 سال احتیاج داریم.
در طول این 40 سال حقیقتا کارهای بسیار ارزشمندی شده است و من فقط به یک نوع آن اشاره میکنم. آیت الله مصباح داشتند سال 60-59 آمدند بهترین 5 نفر از بهترین اساتید علوم روانشناسی، حقوق، جامعهشناسی، علوم تربیتی و...را از دانشگاهها انتخاب کردند که این اساتید هر هفته به قم میآمدند و با خود استاد و شاگردان ایشان بحث میکردند که حاصلش در قالب دهها جلد کتاب مثل درآمدی براقتصاد اسلامی، درآمدی بر روانشناسی، درآمدی بر جامعهشناسی اسلامی و علوم تربیتی و... منتشر شده. این حرکت بسیار مبارکی بود که آغاز شد و مبنای محکمی برای دهها کار دیگر شد که امروزه برکات آن را در سطح جامعه میبینیم. میخواهم بگویم تا امروز کارهای ارزنده زیادی شده است ولی چون آرمان ما، آرمان بلندی است این کوششها آنچنان که باید به چشم نمیآید.
*صحبتهای شما بیشتر ناظر بر بایدها و توفیقات نظریای است که در این زمینه به دست آوردهایم اما در کنار این، نقدهای فراوانی هم به نتایج عملی این ایده وارد شده است که یکی از شایعترین آنها مخدوش شدن نظام سنجش علمی در دانشگاهها و جایگزین شدن ملاحظات سیاسی-ایدئولوژیک صرف با سنجههای علمی-پژوهشی است؛ شما این مسأله را چطور توجیه میکنید؟
مطمئنا در کنار هر فعالیت علمی انحرافاتی هم به وجود میآید اما آن چه که الان در دانشگاه بسیار مهم است این است که Science را مساوی علم میدانند. این یک اشتباه استراتژیک است؛ یک وقت شما میگویید هر وقت Science گفتم منظورم همان علم است اما وقتی میگویید معنای علم همان Science است این خیلی فرق دارد چون علم، منحصر در علوم تجربی نیست ما علوم عقلی و نقلی و روایات و آیات هم داریم، علوم شهودی هم داریم. اصلاً علم یعنی کشف واقع و این کشف واقع یک وقت به وسیله تجربه و حس است که معرفت است. یک وقت به واسطه عقل است یک وقت به واسطه شهود و یک وقت به واسطه ازمایش و رویکرد تجربی است این چالش اصلی در دانشگاههای ماست و آن چه فرمودید ذیل این مساله قرار میگیرد و ناظر به استفادههای بیجا و نادرستی است که از هر دو طرف اتفاق میافتد و آن جناح و این جناح ندارد.
*به اعتقاد شما اساس حرکت اسلامیسازی علوم انسانی، در چهار دهه گذشته مسیر صحیحی را پیموده و اساسا چرا این مسأله این اندازه برای ما مهم است؟
بله به گمان من این حرکت بسیار موفقیت آمیز بوده است. اما برای این که درک کنید چرا این مساله این اندازه برای ما مهم است یک مثال میزنم:
"جان رالز" اصل برابری مرد و زن را بر اساس ایده "تعادل انعکاس" توجیه میکند او میگوید چرا دو به علاوه دو، چهار میشود چون دو تا با دوتا چهارتاست و این تعادلی که از دو طرف معادله انعکاس مییابد، دلیل درستی این معادله است. اگر من میگویم زن و مرد با هم برابر هستند به دلیل تعادلی است که از اینها انعکاس مییابد یعنی این دو تا پا دارد، دوتا چشم دارد وهر چه در زن میبینید در مرد هم میبینید در نتیجه حقوق و شئون اینها از هرجهت با هم برابر است اما اگر ما چنین حرفی را بزنیم لااقل مخالف 60 آیه صریح قرآن و 90 مورد از مواد قانون اساسی است. چرا؟! چون از نگاه ما زن و مرد از هر جهت با هم برابر نیستند؛ حقوق زن و مرد متعادل و متناسب هست ولی سه تمایز (سینه، رحم و قاعدگی) در زن نسبت به مرد هست که اساسا این سه جهت موجب تولید نسل میشود و بقای نوع بشر به آن بستگی دارد اما جان رالز اینها را نادیده گرفته است.
ما مطابق با مبادی و مبانی اعتقادی و مذهبی خودمان نمیتوانیم بگوییم تعادل انعکاسی همان طور که در عدد 2 و 2 وجود دارد، در انسان هم جاری و ساری است. ضمن این که خداوند حقوقی برای مرد قرار داده که همان حقوق را برای زن هم قرار دادهاست اما تفاوتها و تمایزات آنها را هم نادیده نگرفته است.
*شما از این مثال چه استفادهای میخواهید بکنید؟
این را از این جهت عرض کردم که بگویم تا پیش از این که تکلیف اسلامی سازی علوم انسانی مشخص بشود حتی پیوستن ما به نهادها و کنوانسیونهای بینالمللی هم عاری از اشکال نیست و در این زمینه میتوانم دهها مثال بزنم به طور نمونه اگر کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان که در مجلس ششم تصویب شده بود و طلاب نامه نوشتند به شورای نگهبان که آن را امضا نکنید؛ اگر اجرایی میشد فردایش نماینده سازمان ملل در ایران میآمد میگفت به من بگویید چادر خوب است یا بد؟ و اگر میگفتید خوب است میگفت پس شما مردان هم سرتان کنید. چرا؟ چون اصل اساسی آن کنوانسیون بر ربابری مطلق زن و مرد استوار است و آن وقت انبوهی از مشکلات اخلاقی و معرفتی به جامعه ما سرازیر میشد.
انتهای پیام/