بازخوانی بمباران مدرسه بروجرد به روایت مادران شهدا؛ وقتی غرب از کودککشی صدام حمایت کرد+تصاویر
گروه استانها ـ رژیم بعث عراق در سال ۶۵ پس از شکست مفتضحانه در جبههها در مقابل رزمندگان اسلام با موشکهای اهدایی شرق و غرب با حمله به مدرسه فیاض بخش بروجرد ۶۸ کودک دبستانی را مظلومانه به شهادت رساند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بروجرد، در طول هشت سال جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدس مردم شهرستان بروجرد بارها و بارها مورد حملات موشکی و بمباران قرار گرفتند اما 20 دی ماه سال 1365 حادثهای رخ داد که قلب همه را به درد آورد، حمله موشکی دشمن به دو مدرسه پسرانه شیهد فیاض بخش و امام حسن مجتبی (ع) شهرستان بروجرد که در این روز سبب شد تا در یک لحظه 68 دانشآموز با قامتهایی کوچک از مدرسه راهی بهشت شوند.
دانشآموزانی که تصور درستی از جنگ نداشتند، دانشآموزانی که مظلومانه به شهادت رسیدند، دانشآموزانی که هر کدام امید یک خانواده بودند و قرار بود روزی مسئولیت یک زندگی را به دوش بکشد حالا باید ناخواسته پذیرای مرگ میشدند، آنها در این روز با شادی و خنده به مدرسه رفتند اما هیچگاه بازنگشتند و مظلومانه به شهادت رسیدند.
صدام جنایتکار این بار دانشآموزان و مدارس را هدف قرار داده بود، در این روز دانشآموزان مانند همیشه با کیف و کتاب راهی مدرسه شده بودند، صدای شادیهای کودکانه و قهقهههای آنان شنیده میشد، ساعت 13 ظهر است و دانشآموزان با نظم و ترتیب برای رفتن بر سر کلاسها به صف میشوند که ناگهان صدای انفجار شنیده میشود.
68 دانشآموز خردسال که دی ماه 65 به خاک و خون کشیده شدند
در این لحظه فقط دود و گرد و غبار از دو مدرسه فیاض بخش و امام حسن مجتبی (ع) دیده میشود، خانوادههای دانشآموزان سراسیمه به محل حادثه میروند، صدای ناله و شیون مادران شنیده میشود، هر کدام به دنبال غنچههایی میگردند که با جنایت صدام پَرپَر شدند.
فاطمه احمدی مادر یکی از 68 دانشآموزی که در حمله هوایی رژیم بعث به دبستان به شهادت رسید در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در بروجرد اظهارداشت: مثل همیشه زودتر از بقیه از خواب بیدار شدم که صبحانه بچهها را آماده کنم، همه چیز عادی بود، انگار اصلا جنگی در کار نبود، وقتی صبحانه آماده شد دو خواهر بزرگتر محمد را بیدار کردم تا برای رفتن به مدرسه آماده شوند.
وی افزود: دو دخترم که بزرگتر بودند خودشان بعد از خوردن صبحانه آماده شده و رفتند، من ماندم و محمد که شیفت ظهر بود تا کمی جمع و جور کردم و به خانه رسیدم زمان رفتن محمد به دبستان شد. ساعت 12 محمد را که اول دبستان بود آماده کردم و همراه او عازم مدرسه شدیم، از منزل ما تا مدرسه فاصلهای نبود اما وقتی پا در خیابان گذاشتم انگار تمام وجود را اضطراب و نگرانی فرا گرفت، برای همین دست محمد را گرفتم و مدام به راه رفتنش نگاه میکردم حسی به من میگفت قرار است اتفاق بدی بیفتد.
خانم احمدی عنوان کرد: وقتی به درب مدرسه رسیدیم محمد میخواست که وارد حیاط مدرسه شود اما من دستش را رها نمیکردم. حتی چند بار دستش را کشید اما یک چیزی در درونم به من میگفت که دستش را رها نکنم. صدای بچهها در حیاط شنیده میشد، همکلاسیهای محمد او را صدا زدند اما من هنوز تردید داشتم، حتی به محمد گفتم امروز نگرانم بیا تا اجازهات را بگیرم و برگردیم، اما محمد قبول نکرد. بالاخره با اصرار زیاد محمد برای رفتن به مدرسه دستش را رها کردم و به سمت خانه برگشتم. قدمهایم سنگین و بیرمق بود انگار نای راه رفتن نداشته باشی با دلی پر از اضطراب و نگرانی به خانه برگشتم، مدام چشمم به ساعت دیواری بود تا ساعت 5 عصر شود و زمان برگشت محمد از مدرسه برسد غافل از اینه این آخرین دیدار من و پسرم بود.
صدای مظلومیت این بچههای بی گناه را به گوش دنیا برسد
وی بیان کرد: دخترها بزرگ شدند و اکنون هر کدام زندگی خودشان را دارند، همسرم به رحمت خدا رفته و من ماندهام و تنهایی و غم مرگ پسرم که اگر بود مرحمی برای دل غمدیده من و خواهرانش بود. هرسال را برایش سالگرد میگیرم اما دوست دارم مراسمی در خور نام و نشانشان برگزار شود مراسمی که صدای مظلومیت این بچههای بی گناه را به گوش دنیا برساند. مراسمی که در تاریخ ثبت شود و همگان ببینند که چه برسه ما آمد و آنها که از حقوق بشر دم میزنند درد ما را بفهمند.
خانم ساعتچی یکی دیگر از مادران 68 دانش آموز گفت: آن روز خیلی سرم شلوغ بود کلی کار عقب افتاده داشتم که باید تا ظهر و تا قبل از رسیدن بچهها از مدرسه انجام میدادم. به خاطر کودک نو رسیده فرصت نمیکردم به همه کارهایم برسم برای همین تا نوزاد خواب بود و بچهها در دبستان بودند به کارهای منزل میرسیدم. ما یک خانواده پر جمعیت بودیم و کار منزل هم تمامی نداشت.
وی افزود : وقتی همسرم از سر کار برگشت گفت خودش امروز سراغ احسان 8 ساله میرود، آن زمان خیلی مرسوم نبود که خانوادهها برای بچههایشان سرویس مهیا کنند به همین خاطر همسرم در این مورد خیلی به من کمک میکرد. همسرم رفت که با احسان برگردد اماهنوز پایش را بیرون نگذاشته بود که صدای آژیر قرمز بلند شد، کمتر از چند ثانیه زمین و زمان به هم ریخت و چون ما نیز حوالی مدرسه زندگی میکردیم کل خانه پرشد از دود، خاک و شیشه شکسته شده که همه جا پخش شده بود. وقتی به خودم آمدم نوزادم را در آغوش گرفته و سراسیمه راهی مدرسه شدم انگار میدانستم چه خبر شدهاست، وقتی رسیدم جزء آوار، دود، خاک و صدای شیون جلوی مدرسه ویران شده چیزی ندیدم. سالها از این اتفاق میگذرد اما جزء یک مراسم ساده و یک گرد همایی چیزی ندیدهایم، صدای بمباران مدرسه و کشته شدن مظلومانه 68 دانشآموز را باید به گوش جهانیان رساند نه این که با یک مراسم ساده و یک فاتحه خوانی سر و ته قضیه را بهم آورد. باید دنیا صدای ما را بشنود تا جنایتکاران و دشمنان اسلام و ایران بدانند که مردم ما همیشه در صحنه هستند.
حجت الاسلام سید علی حسینی امام جمعه شهرستان بروجرد نیز در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در بروجرد در رابطه با شهدای دانشآموز گفت: شهادت 68 دانشآموز مظلوم در شهرستان بروجرد، در کشور و شاید در دنیا بی نظیر است همیشه روز 13 آبان برای ما روزی خاص و بزرگ بشمار میرود و ما این روز را گرامی میداریم چرا که در این روز 56 دانشآموز به شهادت رسیدهاند اما در شهرستان بروجرد در تاریخ 20 دی ماه سال 1365، 68 دانش آموز مظلومانه به شهادت رسیدهاند.
شهادت دانشآموزان و این اتفاق را باید به دنیا معرفی کنیم، این سند حقانیت ما و صدای مظلومیت ماست. این کار سند وحشیگری دشمن است که در جنگ ناکام مانده و شکست خورده و با بمباران مناطق مسکونی و مدارس کینه خود را نشان میدهد.
حجت الاسلام حسینی با اشاره به برگزاری یادواره شهدای دانشآموز خاطر نشان کرد: با برگزاری یادواره شهدای دانشآموز صدای مظلومیت این عزیزان و خانوادههای آنها را به گوش جهانیان خواهیم رساند. تصمیم ما این است که سال آینده کنگرهای عظیم برای این عزیزان برگزار کنیم تا به دنیا نشان دهیم که مردم ما چقدر مظلوم بودند و دشمن ما چقدر وحشی بوده است. تلاش ما این است که روز ملی و روز بروجرد را در تاریخ و تقویم کشورمان به ثبت برسانیم.
انتهای پیام/642/ش