یادداشت| از شریعتی تا شریعتیسم؛ درآمدی بر شریعتیشناسی کلّنگر
موافقان و مخالفان تاکنون مواجهه منطقی، منصفانه و جامعی با شخصیت و اندیشههای دکتر شریعتی نداشتهاند و او به گفته آیتالله خامنهای یک چهره همچنان مظلوم است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سعید ابوالقاضی، پژوهشگر و نویسنده حوزه انقلاب اسلامی، طی یادداشتی که آن را در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است، مینویسد: مرحوم شریعتی یکی از جذابترین شخصیتهایی است که در دوران مبارزات انقلاب اسلامی پا به میدان گذاشت و با ایراد سخنرانیهای پرشور و طرح اندیشههای علمی، مذهبی، سیاسی و فرهنگی، توانست قشر متوسط و تحصیلکرده پیش از انقلاب را به سمت خود جذب کند. صدها هزار و حتی میلیونها نسخه از کتابهای وی چاپ و در بین مردم و متفکرین پخش و توزیع شد و برخی کتابهایش نیز به انگلیسی، عربی و اردو و ... ترجمه و به کشورهای دیگر ارسال شد. اندیشههای شریعتی آهسته آهسته به سمت شکلگیری مکتبی موسوم به شریعتیسم پیش رفت؛ هرچند خود مرحوم شریعتی، مفهومی به نام شریعتیسم را قبول نداشت و همواره خود او در مورد اینکه اندیشههایش ممکن است دارای اشکالاتی باشد، سخن میگفت.
طبیعتا شروع اندیشهورزی و طرح نظری امور علمی، فرهنگی، سیاسی و مذهبی با مخالفتهایی نیز همراه میشود و مرحوم شریعتی نیز از این قاعده مستثنی نبود. شریعتی مخالفان و موافقان فراوانی در بین قشر دانشگاهی و روحانی داشت. برخی او و اندیشههایش را کاملا بیعیب و نقص دانستند و حتی لقب شهید به او دادند و برخی تمام وجود او و اندیشههایش را برای دین و دنیا مضر دانستند و در حد جلاد او را پایین کشاندند و در این میان، برخی متفکرین دانشگاهی و روحانی نیز با وی و اندیشههایش به صورت بیطرفانه، برخوردی منطقی و منصفانه داشتند. هم اکنون 44 سال از فوت مرحوم شریعتی میگذرد و همچنان او و اندیشههایش محل بحث افراد بسیاری، از طلبه و دانشجو گرفته تا اساتید حوزه و دانشگاه و حتی مردم عادی است. نسل جدید امروزی نیز مانند نسل پیش از انقلاب، یا شریعتی را بسیار بالا میبرد و یا بسیار پایین آورده و دستاوردهای او را کاملا نادیده میگیرد؛ همین بهانهای شد تا در سالروز وفات ایشان، نحوه مواجهه صحیح با شخصیت و اندیشههای او را در این نوشتار کوتاه تبیین نماییم.
انواع مواجهه با شخصیت و اندیشههای یک متفکر
برای شناخت و فهم اندیشههای متفکران حوزه علوم انسانی روشها و نظریات متنوعی وجود دارد. به شکل کلی برخی روشها به فهم اندیشه اندیشهورزان از درون و به شیوه درون فهمی تاکید دارند. صدق و کذب در این روشها که به مکاتب هرمنوتیک و پدیدارشناسی نزدیک هستند، اهمیت مرکزی ندارد بلکه بیشتر فهم مقصود یا نیت مولف مورد توجه است. گروه دیگری از مکاتب از بیرون و با فاصله به تحلیل و تبیین اندیشههای اندیشمندان میپردازند و صدق و کذب پیش فرضها، ادله، نتایج و پیامدهای عینی و ذهنی آنها را مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهند. قرائتهای پوزیتیویستی تبیینی و تحلیلی از جمله این روشها میباشند. برخی دیگر از روشها نیز اندیشهها را صرفا بازنمودهایی از عینیتهای مادی و تاریخی میخوانند و سعی میکنند تا جلوهها و نمودهایی را در آثار و اندیشهها بازشناسی کنند که نشان دهنده آن باشد که آن اثر یا اندیشه خاص تنها منزلگاهی در یک مسیر کلی از تکامل است. بازخوانیهای مارکسیستی را میتوان از جمله این خوانشها دانست.
به طور کلی مواجهه با اندیشههای متفکرین، خصوصا آنهایی که مربوط به یک تاریخ مشخص هستند، انواع مختلفی دارد که در این جا به برخی از روشها اشاره خواهیم کرد. قبل از تبیین روشها، چند اصطلاح میبایست مشخص گردد:
مفسر: کسی که در مواجهه با افکار متفکر قرار گرفته و در حال تحقیق در این مورد است.
مولف: همان متفکری است که مفسر در مورد او و اندیشههایش در حال تحقیق و بررسی است.
1. متنگرایی:
روش متنگرایی، یعنی اینکه مفسر بدون توجه به زمان و مکان مولف و بدون توجه به خود مولف، به تفسیر متن بپردازد. یعنی اگر اندیشهای از متفکری منتشر شده است، صرفا اندیشه مورد بررسی قرار گیرد. برخی تفکرات داعشیها در زمینه آیات جهاد، در این بخش میگنجد. داعشیها بدون توجه به زمان و شان نزول آیات، صرفا به اصل جهاد کردن پرداختند و توجیه آنها، عمل به آیات جهاد بود.
2. زمینهگرایی
روش زمینهگرایی، تابع مقتضیات زمانی و مکانی است. یعنی هم متن و هم مولف، با توجه به زمان و مکان مورد تحقیق و تفسیر قرار میگیرند. در این مورد باید مشخص گردد مولف در چه وضعیت، روحیات، خلقیات، شرایط و... قرار داشته است که اندیشههای او در بطن آن عوامل شکل گرفته است.
اصلیترین روشهای تفسیر متون موارد بالا بوده که زیرمجموعههای گوناگونی نیز با آنها مرتبط میگردد که در ذیل به آنها اشاره میشود.
3. روش کنش گفتاری:
این روش از کوئنتین اسکینر بوده که معتقد است علاوه بر تفسیر متن و علاوه بر توجه به مقتضیات زمانی و مکانی، هدف و نیت مولف از نوشته باید مشخص گردد. گاهی متن تفسیر میشود، زمانه و زمینه هم تفسیر میشود، اما نیت مشخص نیست؛ اسکینر میگوید نیت هم باید مشخص گردد.
4. روش شلایرماخر:
شلایرماخر معتقد بود یک فهم صحیح و یک فهم غلط از متون وجود دارد که باید فهم صحیح را به دست آورد. شلایرماخر در موضوع تفسیر متون مولف، مواردی را اضافه میکند و معتقد است اندیشههای مولف باید با دیگر آثار وی مقایسه گردد و از طریق فهم کل متون، به فهم متون جزئی دسترسی پیدا کرد و در مرحله بعد، مولف و اندیشههای او باید با افراد زمانه خودش مقایسه شود و مشخص گردد متفکرین دیگری که در زمانه مولف اصلی، میزیستهاند چگونه فکر میکردهاند و آثار آنها چیست.
5. روش گادامر:
گادامر به دنبال دستیابی به معنای متنی نیست زیرا معتقد است امکان شناخت معنای متن وجود ندارد. او معتقد است فردی که در حال تفسیر متون گذشته است، می بایست آگاه به زمانه خودش شود و اجازه ندهد فضای فکری که در آن زیست میکند، روی تفسیر او اثر گذارد. بنابراین گادامر تلاش دارد مفسر را به این آگاه کند که در چه زمانهای زندگی میکند و در حقیقت به دنبال چگونگی رخ دادن عمل فهم مفسر است. او میگوید مفسر در چه شرایطی به این نتیجه رسید که مولف در گذشته چگونه اندیشهای داشته است، آیا زمانه مفسر روی تفسیر او در مورد اندیشههای مولف اثر داشته است یا خیر؟ گادامر تلاش دارد که مفسر را به این امر آگاه کند که در چه شرایطی قرار دارد.
روشهای مواجهه دیگری هم در مورد متفکرین وجود دارد که در این مقال نمیگنجد؛ بنابراین به همین موارد بسنده کرده و آنها را در مورد شریعتی تبیین خواهیم نمود.
انوع رویکرد مواجهه با اندیشههای شریعتی
در این بخش موارد بالا را در مورد افکار و اندیشههای شریعتی به کار میبریم تا به این نتیجه دست پیدا کنیم که کدام روش، نحوه صحیح برخورد با شخصیت و اندیشههای دکتر شریعتی است. در مورد شماره (1) یعنی متنگرایی، گروهی به برخی از اندیشههای شریعتی پرداختهاند و صرفا بدون در نظر گرفتن زمانه شریعتی، متن آثار او را مورد کنکاش قرار داده و او را تخریب کردهاند. بدون تردید برخی افکار شریعتی را اگر بدون در نظر گرفتن زمانه او بسنجیم، صحیح نیست. در نتیجه شماره (1) به تنهایی، نحوه مواجهه صحیحی با افکار شریعتی و دیگر متفکران نیست.
بنابراین در شماره(2) یعنی زمینهگرایی میبایست به این توجه کرد که شریعتی در چه زمانهای و در چه وضعیتی، افکار و اندیشههای خود را بروز داده است. به عنوان مثال انتقادهای تند شریعتی نسبت به افکار خرافی یا به ظاهر مذهبی، یا برخی از تفسیرهای شریعتی از اسلام و تفاسیر علمی از قرآن و احادیث که با معیارهای غربی صورت گرفت، در زمانه قبل از انقلاب که موجهای فراوانی از مکاتب خارجی، ایسمها و اندیشههای روشنفکری، سراسر اذهان جوانان را فرا گرفته بود، یک عمل متفکرانه و مورد قبول است.
یعنی در زمانهای که جوان دهه 50-40 در حال آشنایی با مکاتب غربی است، شریعتی با همان روش، به تفسیر قرآن پرداخت. این عمل در صورتی که زمانه شریعتی مورد کنکاش قرار نگیرد، شاید عمل غیرصحیحی محسوب گردد اما اگر زمانه شریعتی را در نظر بگیریم، عملی متفکرانه است. اما آیا اگر متن و زمینه را در نظر بگیریم کافی است؟ یعنی اگر متون و اندیشههای شریعتی و همچنین زمانه دهه 50-40 را بسنجیم، میتوان گفت نسبت به افکار و اندیشههای شریعتی، به صورت صحیحی پرداختهایم؟ مسلما خیر. مورد دوم یعنی توجه به زمینه متن، هرچند روش تحقیقی را تکمیل نمود اما کافی نیست. بنابراین در موارد بعدی میبایست این پازل را تکمیل کرد.
در مورد موضوع شماره (3) که نیت مولف از متن و آثار به جای مانده چه بوده است، مباحثی نیز در مورد شریعتی مطرح است که نیت شریعتی به گفته خودش از اسلامیات، اجتماعیات و کویریات چه بوده است؟ که در این مورد نیز بحثهای مختلفی صورت گرفته است. در مورد اینکه نیت شریعتی، ادای دِین به تشیع بوده، روح مذهبی و درد دینی بوده، کمک به ساواک بوده و یا خیانت به دین اسلام را در سر داشته است نیز مباحثی مطرح شده است.
به گفته آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب «شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور میکنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتیهای زمان و شاید از شگفتیهای شریعتی این است که هم طرفدارانش و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کردهاند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک میکنند و این موجب میشود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. ادعا میکنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام بگذاریم، چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییهایی هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگیهای او را نبینیم.» بنابراین متفکرین داخلی و اپوزیسیون خارجی، هر کدام از سویی به شریعتی حمله برده و او را خیانکار به اسلام و دین معرفی کرده و برخی نیز او را در خدمت به دین و بدون خطا دانستهاند و افرادی چون شهید بهشتی او را شهید خطاب کرده و انسانی در حال شدن تفسیر نمودهاند، هرچند که نوشتههای شهید بهشتی به علت همزیستی با شریعتی در زمانه قبل از انقلاب، مورد قبول این بخش از نوشتار یعنی شماره (3) نیست و در بخش (4) مورد بررسی قرار میگیرد. بنابراین در کنار توجه به متن و زمینه، بررسی نیت متفکر نیز مهم است؛ اما همچنان پازل مواجهه صحیح با افکار یک اندیشمند ناقص مانده است.
مورد شماره (4) دو بخش دارد. اول بررسی یک اندیشه و اثر مولف با دیگر اندیشهها و آثار اوست. یعنی نمیتوان به تنهایی با در نظر گرفتن یک اثر، در مورد تمام اندیشه او سخن گفت. شلایرماخر میگوید باید اندیشه متفکر را با همه آثار او سنجید و بعد در مورد آن به تفسیر پرداخت. این قاعده در مورد شریعتی نیز صادق است. خود شریعتی در جلسات اسلامشناسی حسینیه ارشاد تهران، جلسات مربوط به اسلامشناسی مشهد که چند سال قبلتر تدریس کرده بود را مورد انتقاد قرار داده است. بنابراین برای فهم آثار شریعتی نمیتوان به برخی از اندیشهها مراجعه کرد و حکم را صادر نمود. بلکه همه آثار به گفته شلایرماخر باید بررسی گردد و سپس تفسیر صورت گیرد.
مورد دوم از بخش (4) بررسی افکار و اندیشههای یک متفکر با دیگر متفکرین زمانه خود است. باید بررسی کرد که آیا افکار شریعتی با متفکرین زمانه خود همخوانی داشته است یا فاصله فاحشی با آنها دارد؟ به عنوان نمونه شهید مطهری با همه متفکرین غربی دست و پنجه نرم کرد و شریعتی نیز با تمام مکاتب غربی در افتاد؛ و در عین اختلافاتی که این دو متفکر با یکدیگر داشتهاند، اما هدف هر دو نشان دادن اسلام واقعی به نسل جوان قبل از انقلاب بوده است. در این میان میبایست آثار شهید بهشتی، آیتالله خامنهای، مهندس مهدی بازرگان و ... بررسی شود و نسبت آنها با اندیشههای شریعتی مشخص شود. به طور کلی، اگر این مورد نیز به درستی صورت گیرد، بدون تردید نحوه فهم آثار و اندیشههای یک متفکر که در این مقال شریعتی است، بهتر صورت میگیرد. اما همچنان اگر همه چهار مورد گفته شده، خوب انجام شود، نمیتوان گفت مواجهه صحیحی با افکار شریعتی صورت گرفته است.
مورد (5) یعنی توجه به شرایطی که مفسر در آن قرار گرفته است نیز مهم است. گادامر تلاش داشته که مفسر را آگاه کند و شرایطش را به خود او بفهماند. در مورد شریعتی، برخی با توجه به منافع شخصی و افکار و اندیشههای خود، او را تفسیر کردهاند. به عبارت دیگر، اندیشههای خود را مبنا قرار داده و از میان آثار شریعتی، برای خودشان تاییدیه گرفتهاند.
نتیجهگیری
نوشتار بالا نشان میدهد هیچ کدام از روشهای گفته شده برای مواجهه صحیح با افکار شریعتی به تنهایی کافی نیست و هر کدام دارای نواقص بسیاری است و بدون تردید فهم غلطی در مورد شخصیت و افکار متفکر به وجود میآورد.
اینکه به تنهایی به بخشی از متن پرداخته شود، یا دیگر آثار متفکر بررسی نشود، یا اینکه زمانه او و متفکرین هم رده او در آن زمان مورد بررسی قرار نگیرد، و همچنین مفسر به شرایط موجود خود بیتوجهی کند، مواجهه غلطی را در مورد متفکر مورد نظر به وجود خواهد آورد.
به نظر نویسنده این متن، نحوه مواجهه صحیح با شخصیت و اندیشه شریعتی، به عنوان نمونه بررسی مفهوم توحید، شهادت، زن، دین، عدالت، آزادی، برابری، انقلاب، انسان و همه مفاهیمی که در اندیشه شریعتی وجود دارد، بدین صورت است که میبایست ابتدا اصل متن بررسی شده، کلیه آثار شریعتی را با آن سنجید و سپس به بررسی متفکرین زمانه او پرداخت و در نهایت به نیت او طبق موارد موجود رسید و همچنین ضروری است که مفسر نسبت به نحوه رسیدن به این فهم آگاه باشد و شرایطی که خود در آن قرار دارد را مورد کنکاش قرار دهد. در این صورت میتوان گفت مواجهه صحیح یا حداقل نزدیک به حقیقت با اندیشههای یک متفکر صورت گرفته است.
انتهای پیام/