۳ چالش اساسی انتخابات در ترازوی فلسفه
سیدیحیی یثربی معتقد است چگونگی اجرای انتخابات ریاست جمهوری از منظر فلسفی و مبانی اندیشه اسلامی با ۳ چالش اساسی مواجه است.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دکترسید یحیی یثربی، استاد تمام رشته فلسفه و کلام اسلامی در دانشگاه علامه طباطبایی، در یادداشتی که آن را در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده، روند اجرایی انتخابات را از منظری فلسفی بررسی کرده است.
متن این یادداشت بهشرح زیر است:
"من کاری با درگیریهای سیاسی و جناحی ندارم. در اینگونه مسائل، افراد زیادی سخن میگویند و حمله یا دفاع میکنند. کار من یک نگاه فلسفی به چگونگی اجرای انتخابات در جامعه ما است. من از حدود 35 سال پیش چگونگی اجرای انتخابات را مورد مطالعه قرار داده و آن را با اصول و معیارهای رایج در فلسفه سیاست مقایسه کردهام. آنقدر به این مسئله حساس بودهام که علاوه بر مقالات و مصاحبهها، حدود 25 سال پیش یک کتاب مستقل با عنوان «خودکامگی و فرهنگ» نوشتهام. متأسفانه این کتاب فقط یک بار چاپ شد، اما بارها مطالب آن را در نوشتههای دیگرم و نیز مصاحبههایم مطرح کرده و میکنم. اکنون نیز به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری برخی از نکات را یادآور میشوم.
پیش از همه سه اشکال مهم و اساسی انتخاباتمان را مطرح میکنم که عبارتند از:
الف . نداشتن طرح و برنامه جامع ملی. کشورهای پیشرفته با دقت و آیندهنگری، نیازهای کشور را در کوتاه مدت و درازمدت بررسی کرده، هدفهای اساسی اداره کشور را بر اساس این نیازها تعریف کرده و منافع مردم و کشور را از جهات مختلف در این طراحی اصل و اساس کار قرار میدهند. پس از این استراتژیهاست که برای چگونگی اجرا و تحقق بخشیدن به این هدفها و آرزوها برنامهریزی میکنند و اقدامات تاکتیکی دولت را با معیارهای علمی و مطالعه گسترده، تنظیم میکنند. کارشناسان شایسته همه ساله نیز به اصلاح و تکمیل این جنبههای استراتژیکی و تاکتیکی بر اساس آزمون و خطا میپردازند. در این طراحی، مسائل مربوط به تولید، خدمات، مدیریت، درآمد ملی، برنامههای دفاعی و صدها جنبه و جهت حساس دیگر مورد توجه قرار میگیرند.
سپس قوه مجریه از هر حزبی که باشد، با این هدفها و خطوط تعیین شده، وارد میدان عمل شده و با کارشناسی علمی و مشاهده عملکردها و نتایج گذشته، اقدامات تاکتیکی جامعه را برای اجرا تغییر میدهد. اما هرگونه اقدام دولت در چارچوب طرحهای اصلی و در جهت منافع ملی خواهد بود، با این تفاوت که هر حزب و دولتی بر آن میکوشد که در یک رقابت سازنده با سایر احزاب کشور، شایستگی خود را بیشتر و بهتر نشان دهد و انتخابات همیشه نوعی ارزیابی و محاکمه دولتها خواهد بود که اگر موفق بودند، ادامه دهند، وگرنه جای خود را به دولت دیگر و حزب دیگر واگذارند.
ب. نداشتن انتخابات علمی. نامزدها درباره برنامه اصلی هیچ روش و راهکار مطالعه شده و روشنی مطرح نمیکنند و اصلا از آن برنامه مشترک انگار خبری نیست و هر نامزدی برنامه تعریف نشده و کلی و گاهی عوام فریبانهای در جیب خود دارد. در صورتی که باید منافع و اهداف کشور برای همه نامزدها مورد توجه و احترام بوده و هر نامزدی تنها راه و روش کارشناسی شده خود را در رسیدن به این هدفها مطرح کند. مثلا در مورد آموزش و پرورش، آموزش عالی، پژوهش، اقتصاد، درآمد ملی، ذخیره ارزی، حقوق اجتماعی، و ارزشهای دینی انگار هیچ برنامهای نداریم و هیچ نامزدی از این برنامههای کلان سخن نمیگوید و راه و روشی هم برای دست یافتن به آنها نشان نمیدهد.
ج. بیتوجهی به ارزشها و معیارهای اسلامی. از آنجا که محور نظام جمهوری اسلامی اصول و ارزشهای دینی است، در زمینه سیاست و مدیریت نیز باید به این اصول و ارزشها توجه شود. زیرا در هر نظامی اگر شرایط رعایت نشود، نتیجه مطلوب به دست نخواهد آمد. در همین انتخابات که انتخاب مدیر اجرایی کشور است، باید رهنمودهای اسلام را در نظر گرفت، از جمله اینکه در اسلام یک اصل داریم که رسول خدا (ص) فرمود هرکس که به دنبال شغلی باشد و بر آن کوشد که پستی بگیرد، هرگز او را وارد حوزه مدیریت نکنید. زیرا تلاش برای رسیدن به یک مقام و منصب نشانه بارز هواپرستی آن شخص است. اما انگار اصلا ما چنین چیزی در اسلام نداریم! این همه تلاش بی حد و حساب در شرایط مختلف برای دست یافتن به ریاست یا وکالت برای ما یک امر عادی شده است. انگار اصلا اسلام به ما گفته است تا میتوانید به دنبال جاه و مال باشید. رفتار جاهطلبانه و مالدوستانه نامزدها گاهی چنان روشن و آشکار است که حتی افراد بیسواد در روستاهای دور افتاده نیز این سؤال را مطرح میکنند که مگر این ریاستها چقدر درآمد دارد که نامزدها این همه برای رسیدن به آن تلاش کرده و هزینه میکنند؟!
این یک نمونه است که ما توجهی به رهنمودهای اسلام نمیکنیم. در نظام اسلامی باید شخصیتهای کاردان، لایق و برجستهای باشند که به مقام ناز کنند و به آنها التماس کنند تا شغلی را بپذیرند و در برابر غنای شخصیت خود، پست و مقام را بی مقدارتر از کفش کهنه بشمارند. چون به این اصل توجه نمیکنیم، نتیجهاش طبعاً همین بی اعتنایی به بیتالمال و رانت و اختلاسها خواهد بود. وقتی خشت اول را کج مینهیم، در حقیقت نباید انتظار دیوار راست داشته باشیم.
نمونه دیگر از تعالیم اسلام در مورد مدیران، سادهزیستی آنها است. اسلام از ما میخواهد که مسئولان را زیر نظر بگیریم و ببینیم با بیتالمال چه برخوردی دارند و چقدر به سادهزیستی میپردازند. هزاران بار در منبرها و سخنرانیها تکرار کردهایم که علی (ع) فرمود خداوند بر مسئولان جامعه واجب کرده است که زندگی خود را در سطح طبقات محروم جامعه نگه دارند تا فقر و نداری آن طبقات باعث آزارشان نشود. امروزه از سادهزیستی مسئولان چه خبر داریم؟ کدام مسئول با اتوبوس رفت و آمد میکند؟ کدام مسئول خریدهایش را خودش انجام داده و حمل میکند؟ و کدام مسئول جیبش به اندازه آن جوان بیکار خالی است که نان را از نانوایی قرض میکند؟
بیش از این در این باره توضیح نمیدهم اما نکتهای را یادآور میشوم و آن اینکه که در زمان شاه، اگر مسئولان مرفه زندگی میکردند، به دو دلیل زیاد مهم نبود. یکی اینکه بیشتر آنان از طبقات مرفه بودند و با طبقات پایین ارتباط چندانی نداشتند. دیگر اینکه آنان خود را مجریان مکتب علی (ع) و فاطمه (س) نمیدانستند و کار دنیایی میکردند و مردم از آنان انتظار چندانی نداشتند. اما اکنون این دو مسئله برعکس شده است. اولاً مردم از مجریان نظام اسلامی انتظار دارند که ارزشهای اسلامی را فراموش نکنند. ثانیاً بعد از انقلاب بیشتر مسئولان از طبقات پایین بر سر کار آمدند و بنابراین با طبقات پایین ارتباط داشتند. یکایک آنان را همه مردم میشناختند که پدرشان چگونه وضعی داشته و هم اکنون نیز عدهای از اعضای خانوادههای وابسته به ایشان وضع خوبی ندارند اما خودشان که مسئولیتی بر عهده گرفتهاند، وضعشان از زمین تا آسمان فرق کرده است.
نتیجه این اشکالات
این اشکالات نتایج بسیار زیانباری به دنبال دارند که به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم.
یک – آشفته بازار مدیریت کشور. از آموزش و پرورش گرفته تا تحصیلات تکمیلی و پژوهش، هیچکدام مدیریت علمی لازم را ندارند و برنامه و هدفی را دنبال نمیکنند. دانشگاه برای خودش کار میکند و صنعت برای خودش. پژوهش مخصوصاً در علوم انسانی بیاساس، اخلاق کمرنگ، مالدوستی در اوج و فرهنگسازی برای جامعه اسلامی کلاً از یاد رفته و به خواب و خیال تبدیل شده است.
دو – کمرنگ شدن ارزشها. ارزشهای اخلاقی و اسلامی در جامعه روز به روز بیشتر رنگ میبازند و اعتبار خود را از دست میدهند، هم در رفتار مدیران و مسئولان و هم در میان توده مردم.
سه – بحران مشروعیت. هر دولتی در درجه اول باید از نظر اصول و مبانی نظام، درست انتخاب شده باشد وگرنه آن دولت مشروعیت خود را از دست میدهد. بدیهی است که درگیریهای نامزدها با یکدیگر و گزارشهای عجیب و غریب از کارهای خلاف در مدیریتها و نیز آشکار بودن جاهطلبیها در ذهن همگان مشروعیت انتخاب شدگان و سازمانهای زیر نظر آنها را زیر سؤال میبرد. بارها به ما گفته شده است که این همه درباره اهمیت توجه به بیتالمال گفتهاند، پس چرا این دولتها این همه نسبت به هزینه کردن بیتالمال بیتوجهاند؟ روی بودجهها دقت نمیشود، اولویتها در نظر گرفته نمیشود، به عدالت اجتماعی توجه نمیشود و صدها اشکال دیگر! بیتردید این اشکالات به مشروع و مقبول بودن دولتها آسیب میزند.
چهار – بحران هویت. در چنین آشفته بازاری که هرکس به فکر خویش بوده و افراد ضعیف مورد حمایت قرار نمیگیرند، مردم وابستگی خود را به هویت اسلامی و میهنی کم کم از دست میدهند.
حدود دو دهه پیش بحران فرهنگ عمومی و هویت را مطرح کردم، اما در بعضی جلسات که شرکت داشتم میدیدم که حضار نه درد را میشناسند و نه درمان را. مثلاً برای نمونه راهکاری که نشان میدادند این بود که آثار سعدی یا برخی شاعران دیگر را با خط و جلد و کاغذ مرغوب چاپ کرده و در میان مردم پخش کنیم. من همین مطالب را که اکنون میگویم، به طور خلاصه در یکی از این جلسات گفتم که هویت اسلامی و ایرانی مردم بیش از هرچیز به رفتار مسئولان وابسته است، بیایید در رفتار مسئولان تجدید نظر کنیم.
یکی از اعضای جلسه در پاسخ من گفت: اگر قرار باشد فلانی (یعنی مرا) را دعوت کنیم، باید از قبل او را توجیه کنیم!
من گفتم: اصلا مرا در نظر نگیرید، اما این حرف من یادتان نرود که حاصل این جلسات تنها یک حقالجلسه خواهد بود که به ما میپردازند، نه تحول فرهنگ عمومی و ایجاد هویت اسلامی!
اینک بحث خود را پایان میدهم، اگرچه مشکلات بیش از آن است که بتوان آن را در صدها مقاله و کتاب توضیح داد."
انتهای پیام/