گیسوم؛ نه ضدجنگ و نه میهنپرست!
فیلم جوانِ نوسفر جشنواره جهانی فیلم فجر معلوم نیست چرا بزرگ شده و از طرفی با بیمنطقی که در روند درام طی میشود پا به جشنواره جهانی فیلم فجر گذاشته است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، فیلمهای ایرانی در جشنواره جهانی فیلم فجر نتوانستهاند چندان حضور قابل توجهی داشته باشند. استقبال از فیلمهای قدیمی مرمت شده سینمای ایران نشان میدهد که حالِ سینمای ایران خوب نیست! از آثار تلخ و زرد و سلبریتیزدهای که گاهاً محتوای چشمگیری بیرون میآید.
در میان سه فیلم "گیسوم"، "میجر" و "شهربانو" که هرکدام جغرافیا و جهانبینی خاصِ خودشان را داشتهاند نمیتوان هیچکدام را موفق دانست. هرکدام تلخیهایی را روایت کردهاند و معضلاتی را به چالش کشیدهاند اما نمره مطلوبی را به خودشان اختصاص نخواهند داد.
گیسوم نوید بهتویی که خودش را نوسفر مینامد حتی با استفاده از بازیگران کاربلدی همچون شاهرخ فروتنیان، صدایِ جادویی سلمان فرخنده و چهره بودنِ پگاه آهنگرانی و دیگر بازیگرانی مثلِ رضا داوودنژاد و مارال بنیآدم، توانایی جذبِ مخاطب را به سینماها ندارد. از طرفی هم مشخص نیست چرا با این مختصات و ظرفیتها پا به جشنواره جهانی فیلم فجر گذاشته است؟
فضای فیلم خیلی مهیج و نفسگیر نیست و ریتم تندی ندارد. فقط جایِ حساس آن لحظهای است که گیسوم (پگاه آهنگرانی) ردِّ پایی از پدرش پیدا میکند. او که از فرانسه به همراه نامزدش به ایران برگشته تا به دنبال هویتش برود، با ماجرای بمباران رشت و زایمان زودرس و از دریا برگشته مواجه میشود.
ماجرا روی محورِ ساحلی به نام گیسوم، بمباران رشت، موج انفجار، سکوهای نفتی و دختری به نام ایوا میگذرد. به اصطلاح پدر او (شاهرخ فروتنیان) ماجرای یارمحمد و انفجار سکوی نفتی و ماریا را تعریف میکند. حتی کنایهای به جنگ دارد که ما عاشق هم بودیم اما روزگار و جنگ ما را از هم جدا کرد.
جایی هم وقتی نامزدش از او سؤال میکند که به فرانسه برگردیم میگوید میخواهم در ایران بمانم چون حالم اینجا بهتر است. و البته سرّی هم در سینه سرخی که بر گردنِ ایوا است، وجود دارد که پدرِ داستان اینگونه تعریف میکند: سینه سرخ، پرنده عجیبی است که در بهار میرود و زمستان برمیگردد؛ این را برگردن ایوا انداختیم تا او را بشناسیم.
با همه این روایتها که گوشهای از فیلم سینمایی نوید بهتویی در جشنواره جهانی فیلم فجر است، "گیسوم" را فیلم کوتاهی میدانیم که بلند شده و البته بازیگرانش به خوبی ایفای نقش کردهاند. اما درام ندارد و منطق پرداخت هم منطق صحیحی نیست.
گرهگشایی خیلی دمِ دستی اتفاق میافتد؛ چرا که وقتی یک کسی در جستجو باشد نفس جستجو امر مورد پسندی است اما اینکه ساده و سهل به نتیجه برسد اساساً چرا باید این نوع گرهگشایی را به نمایش درآوریم و در سینمای بینالملل و جهانی هم روی پرده برود؟!
در جریان تماشای "گیسوم" با این نکته مواجه میشویم جنگ باعث شده عشق از بین برود و فیلم میخواهد ضدجنگ شود. در صورتی که جنگ به ما تحمیل شده و انتخابمان نبوده است. ما هجوم نبردیم که جنگ باعث نابودیمان شود؛ از طرفی هم آن دیالوگِ اینجا حالم بهتر است؛ میخواهد بماند چون پدرش و وطنش را پیدا کره است.
متأسفانه از پیچیدگیهایی که میتوانست جریان ساختِ فیلم را جذابتر کند خبری نیست. فیلمساز میخواهد حکیمانه رفتار کند و حتی نقشی که "سلمان فرخنده" بازی میکند به همین منظور است و به اصطلاح او حکیم قصه و ماجرا است. از یک جایی به بعد آن حکیم هم قابلیت خودش را از دست میدهد و فیلم از جایی به بعد آن جنبههای حکیمانهاش را از دست میدهد.
اگر مخاطب به دنبال پیام "گیسوم" هم برود مهمترین پیام آن رجعت به خویشتن، وطن و مام میهن است. اما خیلی درنیامده و قصه کوتاهی را آنقدر بلند و بزرگ کرده که حرفها و پیامها و مفاهیمش هم به خوبی انتقال پیدا نمیکند.
در میان سه فیلم "شهربانو"، "گیسوم" و "میجر" مشخص نیست کدام یک قرار است جایزه بگیرد؛ در حالی که اساساً جایِ این فیلمها در جشنواره جهانی فیلم فجر نبود؛ شاید هم دستاندرکاران جشنواره در روزهای کرونایی و کمبود فیلم، نتوانستند فیلمهای بهتری را به جشنواره برسانند؛ چون واقعاً جایگاه این فیلمها، جشنواره جهانی نبود.
نویسنده: مجتبی برزگر
انتهای پیام/