شهر من، دزفول ای شهر شهید
عبدالرحیم سعیدیراد همزمان با روز دزفول، سروده خود به شهیدان این شهر و مردان و زنانی که تا پای جان از خاک خود دفاع کردند، تقدیم کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مقام معظم رهبری در وصف مردم شهر شهیدپرور دزفول فرمودند: مردم شهر دزفول یکی از بهترین امتحانهای دوران انقلاب و جنگ تحمیلی را در تاریخ بهیادگار گذاشتند و قهرمانی ماندگاری را به ثبت رساندند و این اثر شگفتآور نتیجه رسوخ و نفوذ ایمان انقلابی تا اعماق روح و جان این مردم است.
شهرستان دزفول در آن روزهای سخت نخستین، بیشترین مقاومتها را انجام داد و بیشترین زخمها را به صدام و ارتش بعثی زد. دزفول رکورددار نخستینهای زیادی مثل نخستین خط پدافندی مقابل صدام یا نخستین جنگ پارتیزانی و چریکی است، صدام به همین دلیل دل خوشی از شهر و مردمش نداشت و به فرماندهانش تأکید کرده بود که "کاری کنید مردم دزفول شهر را خالی کنند."
عبدالرحیم سعیدیراد، از شاعران کشور، همزمان با روز چهارم خردادماه که به نام «روز دزفول» در تقویم به ثبت رسیده است، سرودهای را در قالب مثنوی تقدیم شهدای این شهر و مردان و زنانی کرده است که تا پای جان، از میهن خود دفاع کردند. سروده سعیدیراد که «مثنوی دزفول» نام دارد، به این شرح است:
شهر من دزفول، ای شهر شهید
شهر مردان غیور و روسفید
شهر دزفول، ای امام شهرها
ای نمونه در تمام شهرها
مردمانت تشنه پیغمبرند
تشنه یک جرعه آب از کوثرند
مردمانت در چراغ چشم من
مردمی هستند هر یک بتشکن
شهر من ای سرزمین عاشقان!
سرزمین لالههای بینشان!
سرزمین عالمان سختکوش!
خانقاه عارفان بادهنوش!
بادهنوشانی که مینوشند نور
هر یکی مستاند از جام طهور
بادهنوشانی که عاشق زیستند
جز شهیدان، بادهنوشان کیستند؟
شهر من عطر خدایی میدهی
بوی عرفان « ضیایی» میدهی
کهکشانی در دلت جاری شده
نوری از آن «شیخ انصاری» شده
دل که با عشق تو راضی میشود
همچو «مجدالدین قاضی» میشود
تو بزرگی! ای بزرگ سر به زیر!
جنت از قلب تو دارد یک مسیر
*
شهر من ای شهر همزاد جنون
شهر طوفانخیز، شهر لالهگون
بوی خشم و آتش و خون میدهی
بوی شبهای شبیخون میدهی
در تو میشد تا خدا پرواز کرد
زندگی در لامکان آغاز کرد
مردمانت مردمی اهل نبرد
هر یکی اهل دعا و سوز و درد
کوچههایی داشتی اهل یقین
لالههای منتشر روی زمین
کوچههایی غرق نور و غرق شور
کوچههایی منتظر بهر ظهور
کوچههایی مثل خاک کربلا
کوچههایی با شهیدان آشنا
شهر من ای کوچههایت چاک چاک!
«موشک» از هرم نگاهت شرمناک
با الف دزفول قدت خم نشد
چهره چون ماه تو درهم نشد
*
شهر من ای شهر همزاد جنون!
شهر طوفانخیز، شهر لالهگون!
روزگاری عرش، مهمان تو بود
آسمان، خاک شهیدان تو بود
بارش باران موشک ... آه نه!
پای خونین عروسک ... آه نه!
در شب موشک قیامت دیدهای
مردمی پر استقامت دیدهای
پای چشم مادرانت تر شده
دشتهای لالهات پرپر شده
*
شهر من، دزفول! ای شهر شهید
شهر مردان غیور و رو سپید
شهر من ای شهر با زخم آشنا
شهر من! رزمنده بیادعا
خوب میدانم که این در یاد توست
افتخار ما «شهید آباد» توست!
این که سربند شهیدان خداست
شال سبز حضرت سبزقباست
عاشقی بودی که مدهوش آمدی
با الف - دزفول در جوش آمدی
ای شکوه آسمانها و زمین
کو «حسین بیدخ» و «دادآفرین»؟
کو «بهاالدینی» و کو «راجی»ات؟
«خرمی» و «درولی» و «ناجی»ات؟
شهر «دانش»، مهد «سوداگر» تویی
«حاج عظیم» و «سیف» و «عنبر سر» تویی
همره «مومن» چو بر بام آمدی
چون «کمیلی فر» «دل آرام» آمدی
شور «سبحانی»تباران زنده باد
«کابلی» و «قانع» و «صالح نژاد»
عشق مولا در دل تو جا گرفت
تا «صبور» از دامن تو پا گرفت
شیرمردی چون «کیانی» یاد باد
راه و رسم «دوستانی» یاد باد
*
ای تمام سینهات شور و دعا
در تو جا کرده دل «سبزقبا»
آستانش آستان انبیاست
محفل انس تمام اولیاست
محفل انس شهیدان نیز هست
بارگاه عشق و ایمان نیز هست
جلوهای از آتش و طور است این
یادگار هفتمین نور است این
این سرای عاشقان بیدل است
این کلید آشنای مشکل است
السّلام ای حضرت سبزقبا!
السّلام ای قبله دلهای ما!
ای سراپا مهر و لطف و آشتی!
در دلم بذر محبّت کاشتی
حضرت سبزقبا، مشکلگشا!
با تمام دردهایم آشنا!
ماندهام مغموم، دستم را بگیر!
ایّهاالمظلوم دستم را بگیر!
انتهای پیام/