آغاز عصر پساآمریکا؛ روایتی از نشانهها و استدلالها
بسیاری از اتفاقات دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ نشان میدهد که عصر «پساآمریکا» یعنی دورانی که آمریکا دیگر در آن ابرقدرت نیست آغاز شده است.
گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم- حضرت آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی در بیاناتشان روز گذشته به مسئله به واقعیت افول آمریکا در صحنه بینالمللی و داخلی اشاره کرده و فرمودند: «حوادث فضاحتبار اخیر آمریکا، مسایل کوچکی نیستند و نباید درچارچوب افول یک رئیس جمهور ناباب ارزیابی شوند بلکه این قضایا افول آبرو، قدرت و انتظام اجتماعی آمریکا است.»
امام خامنهای همچنین با اشاره به اظهارات صاحبنظران برجسته سیاسی آمریکا گفتند: «خود آنها میگویند نظام اجتماعی آمریکا از درون پوسیده است و برخی سخن از دوران پسا آمریکا به میان آوردهاند.»
ورود قدرت بلامنازع آمریکا به مرحله خوش خیالی
اتحاد جماهیر شوروی دو سال بعد از به قدرت رسیدن «جورج هربرت واکر بوش» (بوش پدر) به عنوان رئیسجمهور آمریکا، در سال 1991 دچار فروپاشی شد. بوش پدر در آن زمان، تنها کسی نبود که از پایان نظم جهانی دو قطبی به عنوان میراث جنگ جهانی دوم سخن میراند. او به همراه کارشناسان مسائل راهبردی و تحلیلگران سیاسی، آغاز عصر هژمونی آمریکا و آغاز قرن آمریکایی را نوید داده و میگفتند که از این پس، سبک زندگی، ارزشها و فرهنگ آمریکایی بر دنیا حاکم خواهد بود.
جورج دبلیو بوش (بوش پسر) هم سیاق پدرش را به گونهای دیگر پیش گرفت. او برنامههای دولتش را بر نظریههای «پایان تاریخ» از «فرانسیس فوکویاما» و «برخورد تمدنها» از «ساموئل هانتینگتون» استوار کرد. بوش، تروریسم سازمانیافته را دشمن جدید آمریکا بعد از شوروی قرار داد و به عراق و افغانستان حمله کرد.
پس از آن بود که نخستین نشانههای افول هژمونی آمریکا آشکار شدند. «نوام چامسکی»، اندیشمند و نظریهپرداز مشهور آمریکایی در همان زمان گقت که افول آمریکا آغاز شده و تبختر مقامهای آمریکایی درباره اینکه این کشور قدرت بلامنازع دنیا خواهد ماند جز «خیال خوش» نبوده است.
«تد گالن کارپنتر»، استاد دانشگاه و عضو اندیشکده کاتو برای اولین بار از اصطلاحی به نام «افول موریانهای» برای اشاره به زوال تدریجی قدرت آمریکا به دلیل برافروختن جنگهای متعدد و عقب افتادن از رقبایش اشاره کرد. این اصطلاح بعداً در مقالهای توسط «کریستوفر لین» مورد استفاده قرار گرفت.
روی کار آمدن «دونالد ترامپ» به عنوان رئیسجمهور آمریکا در سال 2016 تحلیلگران بیشتری را به سخن گفتن از نشانههای این زوال واداشت. ترامپ، در سال 2016 به عنوان نخستین سیاستمدار در سطح اول قدرت به از دست رفتن نشانههای قدرت آمریکا اعتراف کرد و با بیان اینکه آمریکا دیگر با عظمت نیست، محور شعار تبلیغاتیاش را «آمریکا را دوباره با عظمت کنیم» قرار داد.
دولت ترامپ علاوه بر این در نخستین سند راهبرد امنیت ملی خود (سال 2017) رسماً افول قدرت آمریکا را به رسمیت شناخت و محور برنامههایش را تلاش برای جلوگیری یا موخر کردن آن قرار داد. «هنری کیسینجر»، نظریهپرداز راهبردی و سیاستمدار شناختهشده آمریکایی در همین باره گفته است: «به نظرم، ترامپ شاید یکی از همان چهرههایی در تاریخ باشد که گاه گاه برای اعلام پایان یک عصر سر برمیآورند.
افول قدرت نرم آمریکا
یک نتیجه ریاستجمهوری ترامپ شدت گرفتن سیر نزولی جایگاه آمریکا در نزد عموم مردم دنیا و یا به عبارتی افت «قدرت نرم» این کشور، به عنوان یکی از ستونهای هژمونی آمریکا بوده.
مرکز نظرسنجی «پیو» چند ماه پیش نتایج تحقیقاتی را منتشر کرد که نشان میداد تصورات و نگرشهای مطلوب نسبت به آمریکا با افت شدید همراه شده و به سطوح «غیرقابلتصوری» رسیده است: نتایج این پیمایش که در 13 کشور دنیا انجام شده نشان میداد تنها 26 درصد مردم آلمان، 30 درصد مردم هلند، 31 درصد فرانسویها، 33درصد استرالیاییها و 35 درصد کاناداییها نظر مطلوبی نسبت به آمریکا دارند.
این البته تنها شاخص قدرت آمریکا نیست که در عصر ترامپ رو به نزول گذاشته است. حمایتگرایی نظامی-اقتصادی برآمده از دکترین «اول آمریکا» که هسته مرکزی سیاستهای ترامپ را تشکیل میدهد شالودههای دیگری را که قدرت آمریکا و بالتبع، نظم بینالمللی تحت رهبری این کشور در سالهای پس از جنگ سرد بر روی آن ایستاده بودند را نیز تضعیف کرده است.
ترامپ در لوای این سیاست، آمریکا را از پیمانهای چندجانبه جهانی و سازمانهای بینالمللی خارج کرده، علیه متحدانش در فراسوی آتلانتیک جنگ تجاری به راه انداخته، از محکوم کردن جنایتهای حاکمان خودکامه تا زمانی که شریک تجاری آمریکا باشند خودداری کرده، سیاست «مدارای صفر» علیه مهاجران به کار گرفته و در صحنه داخلی، با سیاستهایی مانند حمایت از شکنجه و سرکوب معترضان، صدور حکم عفو برای متهمان جنایتهای جنگی، دامن زدن به تفرقههای نژادی و سیاسی و حمایت از خشونت پلیس، مشروعیت آمریکا برای دفاع از آرمانهای حقوق بشر و دموکراسی را عریانتر از هر زمان دیگر خدشهدار کرده است.
آغاز عصرپساآمریکا
«ریچارد هاس»، رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا معتقد است این مجموعه از اقدامات ترامپ نشانههایی هستند که نشان میدهند «عصرپساآمریکا» آغاز شده. منظور او از این اصطلاح جهانی است که در آن آمریکا همچنان کشور مهمی است اما تنها ابرقدرت نیست.
هاس استدلال میکند سیاست خارجی دونالد ترامپ از نخستین روزهای حضور در کاخ سفید بر نقض توافقات و اخلال در سیاستهایی بوده که نزدیک به هفتاد سن در خدمت آمریکا بودند. خروج از سازمانها و توافقهای دیرپا، حمله به متحدان آمریکا، حمایت آشکار از نقض حقوق بشر و بسیاری از اقدامات دیگر ترامپ افول نفوذ آمریکا به نفع چین، روسیه و ایران را به همراه داشت.
با وجود این، ریچارد هاس معتقد است حملات طرفداران ترامپ به ساختمان کنگره آمریکا در روز 6 ژانویه که با حمایت او انجام شداثرات بادوام و ماندگاری بر سیاست خارجی آمریکا و «دموکراسی آمریکا» خواهد داشت.
هاس در مقالهای در اندیشکده شورای خارجی مینویسد: «دنیای پساآمریکا، یعنی دنیایی که مختصات آن را استیلای آمریکا تعیین نمیکند زودتر از آنچه انتظار میرفت به ما نزدیک میشود که دلیل آن بیش از آنکه قدرت گرفتن دیگران باشد، ضرباتی است که ایالات متحده به خودش زده است.»
دنیا از مدتها پیش، به دقت حوادث آمریکا از تظاهراتهای سیاهپوستان در دهههای 1950 و 1960، تظاهراتها بر سر جنگ ویتنام، رسوایی واترگیت، بحران مالی سال 2008 را نظارهگر کرده است. در دوران ریاستجمهوری ترامپ هم زد و خورد شدید نژادپرستان سفیدپوست در شارلوتسویل، قتل نژادپرستانه جورج فلوید و شکست آمریکا در مقابله با بیماری همهگیر کرونا رویدادهای مهمی بود که به وقوع پیوست.
اما ریچارد هاس معتقد است محاصره و اشغال ساختمان کنگره در روز 6 ژانویه اتفاق متمایزی بود، اتفاقی که در آن رئیسجمهور ایالات متحده با همکاری برخی در داخل کنگره هوادارانش را به شورش در برابر انتخابات فراخواند.
او مینویسد: «تصاویر [مربوط به حمله به ساختمان کنگره] این احساس را در میان دموکراسیهای دوست پدید آورد که چیزی در آمریکا سر جایش نیست. آنها میپرسند چطور میشود که این همه آمریکایی به فردی رأی دادند که قبل از حمله به ساختمان کنگره هم به نهادعای قضائی و رسانهای آمریکا حمله میکرد، هیچگاه در برابر یک بیماری همهگیر کشنده مثل الگو عمل نمیکرد و بسیاری از هنجارهای سیاسی کشورش را زیر پاگذاشت؟»
واقعیت این است که دونالد ترامپ، به گفته بسیاری از کارشناسان و حتی اعضای کنگره، بعد از کنار رفتن از قدرت، جزو چهرههای اثرگذار بر سیاست آمریکا و از افراد موثر بر دیدگاههای حزب جمهوریخواه خواهد بود.
«لیندسی گراهام»، نماینده جمهوریخواه مجلس سنای آمریکا بعد از شکست ترامپ در انتخابات گفت اثر او روی روی صحنه سیاسی آمریکا بعد از خروج او از قدرت محو نخواهد شد و او حتی در دوران ریاستجمهوری بایدن «رئیسجمهور در سایه» خواهد بود.
گراهام در مصاحبه با آتلانتیک گفت: «او نفوذ زیادی روی حزب جمهوریخواه دارد. اگر او با کارهایی که بایدن میکند مخالفت کند، متحد کردن جمهوریخواهان دشوار خواهد بود.اگر با او بشود به توافق رسید، پیشبرد کارها راحت میشود. از بسیاری جهات، او یک رئیسجمهور در سایه خواهد بود.»
نتیجه حضور ترامپ و سیاستهای او در صحنه قدرت این خواهد بود که بسیاری از متحدان آمریکا در تصمیم خودشان برای گره زدن امنیتشان به ایالات متحده تردید خواهند کرد.
البته این تردیدها از قبل از ترامپ هم وجود داشتند اما اقدامات او موجب شد کشورهای دیگر در صدد آن برآیند که سررشته امور سیاستشان را خودشان به دست بگیرند و از گره زدن آن به مسائل آمریکا خودداری کنند.
ریچارد هاس معتقد است که نشانههای چنین رویدادی در منطقه خاورمیانه (غرب آسیا) از همین الان روشن است: جنگ عربستان سعودی در یمن، دخالت ترکیه در سوریه و حمایتش از آذربایجان در درگیریهای قرهباغ، توافق سرمایهگذاری اتحادیه اروپا با چین و تشکیل توافقنامه تجارت آزاد «مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای» (RCEP) برخی از این نشانهها است.
اثر دیگری که دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ و به خصوص حمله به ساختمان کنگره داشت موجب خواهد شد آمریکا نتواند مانند همیشه از ادعاهای حاکمیت قانون یا حقوق بشر به عنوان ابزاری برای فشار بر کشورهای دیگر استفاده کند.
انتهای پیام/