خوارج مذاکره ناخواستهای را بر امام علی(ع) تحمیل کردند/ اشرافیتِ صحابه، علی(ع) را به قتلگاه کشاند
خوارج عدهای بودند که امیرالمؤمنین(ع) را در ماجرای حکمیت مجبور به مذاکره با معاویه کردند و در عین حال شروط آن حضرت در مذاکره با دشمن را زیر پا گذشتند؛ در نهایت دچار مکر معاویه و عمرو عاص شدند و بعد گستاخانه تقصیرها را متوجه علی(ع) کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، با رحلت پیامبر(ص) جامعه اسلامی بهطور شگفتانگیزی با رکود در ارزشهای دینی و اخلاقی و نیز چالشهای سیاسی و اجتماعی مواجه شد؛ مسئلهای که سوگوارانه ارتباط مستقیمی با برپایی جریان سقیفه دارد؛ به این صورت که پس از سقیفه، نظام عدلی که پیامبر با آن همه مشقت پایهریزی کرده بود، تبدیل به نظامی طبقاتی همچون عصر جاهلیت شد. امتیازدهی حاکمان اسلامی به اطرافیان و صحابه نامدار پیامبر از یک سو و نیز سهمخواهی و قدرتطلبی صفاولیهای سابق سپاه پیامبر از سوی دیگر تماماً زمینههای رشد تبعیض و بیعدالتی را در جامعه فراهم آورد، از این رهگذر بود که فساد اقتصادی و اجتماعی در جامعه حکمفرما شد.
تمام این عقبگردها که بهفاصله کوتاهی از تاریخ فوت پیامبر رخ داد، در سایه رویگردانی از ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) رخ داد، با این حال جامعه اسلامی پس از مدتها به این نتیجه رسید ایشان را بهعنوان حاکم اسلامی انتخاب کند؛ لذا دست بیعت بهسوی آن حضرت بلند کردند و ایشان را بهعنوان خلیفه پذیرفتند هرچند بهمرور زمان رفتار مناسبی در قبال ایشان نداشتند تا جایی که ایشان را در محراب نماز به شهادت رساندند.
حجتالاسلام محمدجواد مروّجی طبسی، استاد و محقق حوزه و پژوهشگر سیره معصومان(ع) در گفتوگو با تسنیم درباره بسترهای شکلگیری ماجرای ترور امیرالمؤمنین سخن گفت.
نویسنده کتاب "آداب سیر و سیاحت در اسلام" میگوید امیرالمؤمنین زمانی حکومت را در دست گرفتند که استفاده بیحدوحصر از بیتالمال برای نزدیکان خلفا بهگونهای نهادینه شده بود که امری عادی محسوب میشد، از این لحاظ بود که امیرالمؤمنین(ع) با اکراه و با اصرار مردم در رأس حکومت قرار گرفتند.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
* اگر بخواهیم با نگاهی تحلیلی به ماجرای شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام بپردازیم، چه بسترهایی سبب شد کار امت اسلامی به آنجا برسد که قتل آن حضرت را برای خود مباح بشمرد؟
درباره زمینههای شکلگیری شهادت آن حضرت ابتدا عرض کنم از دو منظر قابل بررسی است:
اول اینکه شهادت آن حضرت سالها قبل برای حکمتی از سوی خداوند رقم خورده بود، نشان به اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبهای که منتهی به ماه مبارک رمضان بود، خبرش را به مولا اعلام فرمود. این خطبه شامل توصیههایی برای مراقبت از ماه رمضان است. اواخر سخنان بود که رسول خدا گریست. امیرالمؤمنین میفرماید "عرض کردم: یا رسول الله، چهچیز شما را به گریه درآورد؟ حضرت رسول پاسخ داد «گریه میکنم برای آنچه در این ماه به تو میرسد. گویا تو را میبینم در حالی که برای پروردگارت نماز میگزاری و شقیترینِ اولین و آخرین که همانند کشندۀ ناقه ثمود است، برخاسته و بر فرقت ضربتی میزند که با آن محاسن تو خضاب به خون شده است. قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ شَقِیقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَک ضَرْبَةً عَلَی قَرْنِک فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیتَک. پیامبر در این فراز قاتل امیرالمؤمنین علیه السلام را شقیترین فرد عالم از اولین و آخرین بشر معرفی میکنند. عجیب است که امیرالمؤمنین از پیامبر میپرسند "ای رسول خدا، آیا در آن هنگام در سلامت دین هستم؟ فرمود: بله؛ در سلامت دین قرار داری."
نکته دوم، درباره بسترهای ظاهری شکلگیری شهادت آن حضرت است، در این باره به نکاتی اشاره میکنم.
اولین نکته، اجرای عدالت در زمان حکمفرمایی ظاهری ایشان بر جامعه اسلامی بود، بهگونهای که مشهور است عدل علی قاتل او شد. متأسفانه جامعه اسلامی در زمانی که ایشان بر مسند حاکمیت اسلامی نشست، بهگونهای از درون استحاله شده بود که بزرگان از صحابه استفاده از بیتالمال را بر خود جایز میدانستند و آن را سهم تلاشهای خود در راه مجاهدت خود تلقی میکردند. این حالت بهویژه در زمان حکومت عثمان نیز شدت گرفت. او هر امتیازی میداد، ردی از بنیامیه و یا اطرافیانش در میان بود، بهعنوان نمونه گزارشاتی که خود منابع اهلسنت از اموال طلحه و زبیر دادهاند، شگفتانگیز و غیر قابل تصور است، از این جهت است که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام درخواست استرداد اموال آنها را میکند، آشفته میشوند و در نهایت بهبهانهای مقابل حضرت صفآرایی میکنند.
این در حالی بود که امیرالمؤمنین علیه السلام در اولین خطبه خویش پس از آن که حکومت را بهاکراه و بهواسطه اصرار همین امت پذیرفتند، فریاد عدالت سر داد و فرمود: به خدا سوگند، اگر این املاک، کابین همسران و بهای کنیزکان هم شده باشد، آن را به بیتالمال بازمیگردانم که در عدالت گشایش است و هر کس عدالت بر او تنگ آید، بىعدالتى بر وى تنگتر و سختتر خواهد بود؛ وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَقُ.»
این نوع فریاد عدالتخواهی امیرالمؤمنین علیه السلام لرزه بر تن آن دسته از افرادی انداخت که تا آن زمان از اموال بیتالمال برای خود کاخ و برج و بارو ساخته بودند؛ همان افرادی که از سالها قبل بهخوبی نسبت به روش و معرفت ایشان آگاهی داشتند. همچنین این نوع مطالبه علوی برای عدهای تازگی داشت چرا که از زمان وفات پیامبر هیچ حاکمی این گونه سختگیری نداشت. این مسئله نشان میدهد که ویژهخواری و سهمخواهی هرچند تلخ بود، اما تبدیل به امری عادی در جهان اسلام شده بود.
امیرالمؤمنین علیه السلام طبق قولی که داده بود عمل کرد. ایشان در این زمینه بین خویشاوندان و نزدیکان خود با سایر مردم تفاوتی نمیگذاشت تا حدی که فریاد اعتراض بستگان درجهاول ایشان که از آن حضرت طلب سهم میکردند، به صدا در آمد.
استفاده نابجا از بیتالمال فرهنگ مسئولان شده بود
* آنها که نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام شناخت داشتند چرا اینگونه ناراحت میشدند؟
همان طور که عرض کردم استفاده از بیتالمال برای خویشاوندان بهگونهای نهادینه شده بود که امری عادی محسوب میشد، در واقع بهنوعی فرهنگ مسئولان آن زمان شده بود؛ مثلاً توجه عثمان به خویشاوندان و اطرافیان در برخوردار کردن آنها از بیتالمال و امتیازات حکومتی، از انگیزههای اصلی شوراندن مردم علیه او بود. ابنابىالحدید معتزلى در شرح نهج البلاغه مىنویسد «تمامى مردم مدینه با ابوذر همعقیده بودند و نسبت به عثمان، بهخاطر اعمال ناهنجارش در خشم و ناراحتى بهسر مىبردند، گرچه بعضى از آنها ناراحتى خود را اظهار نمىکردند.»، از این رو عثمان گله میکرد که؛ چرا با وجود آنکه پوستهای گاو پر از طلا به امثال طلحه داده است، باز علیه وی شوریده است؟
یا بخاری در کتاب صحیح خود مینویسد زبیر در دوران خلفای ثلاثه دارایی زیادی جمعآوری کرد. گفتهاند وی پس از خود یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره، یک خانه در کوفه و یک خانه در مصر بهارث گذاشت.
امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به افرادی که در هنگام تقسیم غنائم بهدنبال سهمخواهی بودند، برخورد میکرد. دو زن نزد حضرت آمدند و کمک خواستند، ایشان به هر یک از آنان مقداری درهم و غذا بهصورت برابر داد. یکی از زنان گفت: "من زنی از عرب و او از عجم است". حضرت فرمود «به خدا سوگند که در تقسیم آن برای بنیاسماعیل یعنی قریش و بنیهاشم نسبت به بنیاسحاق برترین نمیبینم»، یا امام صادق(ع) میفرماید؛ ایشان به کارگزارانش مینوشت: «مسلمانان را به بیگاری نکشید و هر که بیش از حق خود خواست، به او ندهید زیرا قصد تجاوز از حد خود دارد و همواره نسبت به کشاورزان توصیه به نیکی میکرد».
صفبندی سرداران سپاه اسلام برابر امیرالمؤمنین
* اولین نمود مبارزه عملی این صحابه که آلوده اشرافیت و سهمخواهی شده بودند کجا مشاهده میشود؟
از اولین گروههایی که مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام صفآرایی کردند، ناکثین یا عهدشکنان بودند که به اصحاب جمل شهرت یافتند. سردمدار اینها همان طلحه و زبیر بودند. آنها در راستای اهداف خود، همسر پیامبر را فریب دادند و با خود همراه کردند تا به این ترتیب عده زیادی از مردم را با خود همراه کنند؛ چرا که امت اسلامی ایشان را امالمؤمنین میدانست، بنابراین بیعت را شکستند و بهسمت بصره رفتند، بصره یعنی اعلان جنگ با علی، یعنی کسانی که از عدالت علوی فرار کردند. روز جمل یعنی روزی که دشمنِ عهدشکن، قصد مبارزه با امیرالمؤمنین(ع) را داشت، حضرت بسیار سعی کردند آتش فتنه خاموش شود، اما سران آنها همراهی نکردند و در نهایت سرکوب شدند، بنابراین کجاندیشی و تکبرشان سبب هلاکتشان شد.
* در مجموع یکی از علتهای مهم صفآرایی بزرگان از صحابه مقابل آن حضرت، شدت برخورد ایشان با غارتگران بیتالمال بود؟
باید بگویم این مسئله برای عدهای هم مستمسک و بهانه شد. اصلاً ریشه کینهورزی بین برخی صحابه نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام به دوران صدر اسلام و زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بازمیگردد. آنها که تاب دیدن فضایل ایشان را نداشتند، اکنون مردم آنها را مجبور کردند زیر بار حکومت علوی بروند؛ چرا که آنها از دست ظلم فراگیر در جامعه و تبعیض به فغان آمده بودند.
توطئه معاویه و شکلگیریِ نبرد صفین
یکی از دشمنان دیرینه امیرالمؤمنین علیه السلام معاویه بود. او در زمان عثمان به قدرت بیشتری رسید و والی شام شد. اتفاقاً یکی از اقدامات امیرالمؤمنین علیه السلام عزل او از حاکمیت شام بود که زیر بار نرفت. او که از همان اول رؤیای به قدرت رسیدن و تصاحب حکومت اسلامی را در سر میپروراند، حالا خود را در آستانه معزول شدن میدید؛ لذا دست به نیرنگ و توطئه زد، به آن حضرت تهمت قتل عثمان را زد در حالی که ایشان بهشدت مخالف قتل عثمان بود و برای مقابله با قاتلان وی بسیار کوشش کرد.
در نهایت او با ادعای خونخواهی خلیفه سوم اهلسنت علیه امیرالمؤمنین علیه السلام شورش کرد، باید از این ملعون سؤال میکردیم "مگر تو ولیّ عثمان و یا فرزند عثمان بودی؟ چهقصدی جز دشمنی با خاندان عترت داشتی؟"
از دیگر سو جنگ روانی بین مردم علیه ایشان ایجاد کرد تا حدی که ایشان را با معاویه مقایسه کردند، پول میداد و احادیث جعلی علیه امیرالمؤمنین علیه السلام میساخت، نسبت به علی در دل مردم کینه ایجاد کرد، در نهایت همین مردم را که از جهت فکری استحاله شدند، علیه نبرد با حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام تحریک کرد و جنگ صفین رخ داد. در این نبرد هم امیرالمؤمنین علیه السلام تلاش کرد مردم را متقاعد کند تا مسلمانان کشته نشوند، اما در نهایت نبرد شکل گرفت هزاران نفر کشته شدند و به شهادت رسیدند.
از یک سو معاویه بر فکر مردم غلبه میکرد تا آنها را متقاعد با نبرد علیه حق کند، از دیگر سو امیرالمؤمنین علیه السلام میکوشید روشنگری کند تا مسلمانان به مسیر حق بازگردند. بعد، آن جریانِ مشهور قرآن سر نیزهها زدن و حکمیت و فریب ابوموسی اشعری پیش آمد که مشهور است.
از دل این جریانِ حکمیت همان طور که میدانید، خوارج زاده شدند، همانها که امیرالمؤمنین علیه السلام را مجبور به مذاکره با معاویه کردند، وقتی فریب توطئه معاویه و عمرو عاص را خوردند، بهسمت آن حضرت یورش بردند و تقصیرها را گردن ایشان انداختند و در نهایت بیعت را با آن حضرت شکستند. تعداد آنها حدود 15 هزار نفر بود. آنها مقدسمآبانی و افراد بیشعوری بودند که هیچ منطقی را قبول نمیکردند و به هیچ صراطی مستقیم نبودند، در نهایت جنگی بهنام نهروان شکل دادند و بعد بهدست آن حضرت سرکوب شدند، اما تفکرشان ماند.
* یکی از مسائل عجیب در دوران صدر اسلام و حکومت علوی و حتی سایر دوران ائمه، همراهی عدهای از مسلمانان با جریان باطل بود؛ چرا جامعه اسلامی به اینجا میرسد که اینچنین فریب میخورد؟
سستی مردم نسبت به ارزشها همیشۀ تاریخ بوده است. کار به جایی رسید که تبلیغات مسموم علیه امیرالمؤمنین از یک سو و تعدد نبردهای آن حضرت علیه منافقان و کافران از سوی دیگر، جامعه اسلامی را نسبت به ایشان دچار تردید و بعد سست کرد، در حالی که بارها از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده بودند که خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام از فتنه این سه گروه از دشمنان خبر داده بود.
همین سستی مردم سبب شد معاویه به مقر خلافت حضرت و شهرهای نزدیک به مرکز خلافت نزدیک شود. در کتاب "الغارات"، از کهنترین متون تاریخی شیعه میخوانیم معاویه و هوادارانش به این شهرها حمله میکرد، اما مردم از خود دفاع بایسته انجام نمیدادند. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمود "دشمن را دفع کنید"، اما زیر بار نمیرفتند.
دل ایشان از دست کوفیان خون شد. این مسئله نتیجه تبلیغات مسموم دشمن بود، بنابراین مردم کوفه نسبت به اجرای فرامین حضرت سست و بیاعتنا شدند. خطبههای نهج البلاغه شرح ناراحتی ایشان نسبت به جامعه اسلامی و بهویژه کوفیان است. این کجرفتاریها سبب شد جسارتها بر ایشان شدت بگیرد.
در چنین شرایطی فرصت برای ترور ایشان فراهم شد، در نهایت چند نفر از همین خوارج کنار کعبه گرد هم آمدند و نقشه ترور و قتل ایشان را فراهم آوردند تا بهقول خودشان، مردم از دست ایشان راحت شوند! و این رفتارشان بسیار عجیب بود، بهتعبیری اشقی الاشقیا مأمور قتل آن حضرت شد.
انتهای پیام/+