نگاهی به «ابر بارانش گرفته» | سینمای خسته همچنان وابسته
برخلاف مدعیات سینماگران روشنفکر و فیلسوف مآب ما، همچنان سینمای روشنفکری کاملاً توسط دولت ها اداره میشود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سینمای روشنفکری و شبه عرفانی ما سالها است دیگر آن جان قبلی خود را ندارد نه فقط برای اینکه کارگردانانی مانند داریوش مهرجویی دیگر هامون نمیسازند یا عباس کیارستمی در جمع سینماگران نیست، بلکه از همان ابتدا جوششی از درون نداشت و بیشتر کپی و تقلیدی از فضای سینمایی فکری و فلسفی غربی و شرقی شده است.
البته فارغ از نگاه به سینمای کیارستمی و چندتن معدود دیگر فیلمسازان اصطلاحاً روشنفکر سینمای ما که اهل تقلید نبودند و سینمای مستقل و خاص خود را داشتند، در همان سالهای دهه 60 تا میانه 80 که این سینما هنوز در میان فیلمهای اجتماعی ما در حال حیات بود، تقلید و کپی نقش مهم و موثری در این سینما داشت.
نمایی از فیلم ابر بارانش گرفته
اشکال اساسی سینمای روشنفکری ما از همان ابتدا خلاصه میشد در ضد مخاطب بودن. سینمایی که مخاطبش از میان مخاطبان محدود سینمای ایران حتی کمتر است و باید درباره میزان آن فقط گفت «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»! این که این سینما چطور به داخل راه پیدا کرد برمیگردد به کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان به ریاست فرح دیبا به عنوان متولی این سبک از هنر و داستان طولانی نقد جدی آن توسط مرتضی آوینی که جای بازخوانیاش اینجا نیست. اما آنچه جای تعجب دارد تداوم سرمایهگذاری نهادهایی مانند فارابی در این سبک سینمای ضدمخاطب است.
اگر فارابی در کمک هزینه این فیلم مانند «ابر بارانش گرفته» شراکت میکند (که بعید است زیرا قطعا هزینهاش را درنمیآورد) که باید پرسید چگونه جواب بیت المال را میدهد و اگر هم وام میدهد باید سوال کنیم از تهیه کننده این فیلم و امثالهم که شما چگونه هزینه این فیلم را جبران میکنید؟
نمایی از ابر بارنش گرفته
این همان بحثی است که قبلتر هم توسط دو نماینده به شدت نچسب از موافق و مخالف سینمای روشنفکری در برنامه سطحی و اسپانسری فریدون جیرانی در فیلم نت اجرا شد که در آنجا همین مسأله بار دیگر مطرح شد که سینمای روشنفکری بر خلاف آنچه میگویند مستقل است و پولش را خودش در میآورد کاملا وابسته است و اتفاقاً حتی در جمهوری اسلامی ایران که بنیاد و اساسش باید دینی باشد به سینمای روشنفکری که اساسش با دین اگر در تضاد نباشد بینسبت است کمک مالی چه بسا بلاعوض هم شود.
این واقعیت فرهنگی و هنری 40 ساله کشور ما به ما میگوید که سادگی است که اگر باور نکنیم در این سالها جریانی همیشه حاضر در صحنه در حال میدان دادن به سینمای روشنفکری و سیاه است. بر خلاف آنکه بسیاری معتقدند که سینمای کشور ما مخالفان خود و تفکرات خاص را سانسور میکند این خود تفکرات دینی و ایدئولوژیک است که سانسور میشود و اگر نه در همین جشنواره ببینیم چه فیلمهایی بر پرده نقرهای خواهند نشست که قوانین فقهی و شرعی و حقوقی را یکسره زیر سوال میبرد.
نمایی از فیلم ابر بارانش گرفته
فیلم ابر بارانش گرفته نیز از این منظر که آن را جزو سینمای مستقل نام مینهند اما از فارابی کمک گرفته است نقد میشد. ابر بارنش گرفته جدای از این نقد از بخش اول این یادداشت نیز نقد میشود. فیلمی که مانند دگیر فیلمهای شبه فکری و اندیشهای سینمای ما بیشتر از اینکه مایه خود را از درون لایههای زیرین جهان فلسفه و اندیشهای سرزمین خود بگیرد بیشتر ادای دینی است به تارکوفسکی. و این نکته مطلبی نیست که ما بگوییم بلکه اعترافی است که کارگردان فیلم در نشست خبری خود کرد. حتی یکی از سکانسهای فیلم کاملاً برگرفته از یکی از سکانسهای فیلم استاکر این کارگردان است.
پوستر فیلم استاکر
این فیلم نه در خدمت افسانهها و رویاها است و نه فیلم اجتماعی خانوادگی بلکه ملغمهای است از تمام این عناصر با یکدیگر در مدت زمان بیش از یک ساعت و نیم. داستان امید نیست اما میخواهد بیهوده ادای امیدآفرینی را در بیننده ایجاد کند. بخش عمده فیلم آنقدر واقعی و جدی است که وقتی با لحظات عجیب و سورئال روبرو میشویم بسیار غیرقابل باور حتی برای یک فیلم فانتزی است.
دعواهای خانوادگی فیلم کاملاً در بستر فضای ایرانی و سینمای اجتماعی ما تعریف میشود اما در ضمن آن میخواهد حال و هوای فکری و فلسفی داشته باشد. این حالت در فیلم بیش از اندازه ریاکارانه است و باعث میشود که نتوان فهمید که با چه فیلمی سروکار داریم؟ اجتماعی یا روشنفکری؟
در نهایت ابر بارانش گرفته که قصد دارد تا برای ما درباره مرگ و ارتباطش با آدمها داستانی خاص تعریف کند، آنقدر این داستان را خاص و درونی تعریف میکند که باور و فهم آن برای دیگران دشوار و خسته کننده است که نتیجتاً مخاطبان قدیمی سینمای فکری و فلسفی را نیز فراری میدهد و تنها ادای دینی سطحی به بزرگان سینمای روشنفکری و اروپایی است.
انتهای پیام/