ماهوارهها و نمایش خانگی در کمین مخاطبان تلویزیون فاقد "نقشه راه"/ در کمپانیهای موفق، ابعاد هنری مهم است نه لاکچریبازی
تنها با شکستن خط قرمزها، نمایش پوشش متفاوت و استفاده از نوع بیان و واژگان متفاوت و به رخ کشیدن ِزرق و برقهای برخی زندگیها و تشویق ناخواسته مخاطبان به نوعی تجملگرایی و اشرافیگری، نمیتوان مدعی ساخت مجموعههای پرمخاطب شد.
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: تلویزیون و نمایشخانگی در چالشند؛ شبکههای فارسیزبان هر روز مثل قارچ سبز میشوند و برنامههایی را به تلویزیونهای خارجی میآورند که هدفدارند؛ مثلاً دنبال ترویج اباحیگری و غیرتزدایی و عوامل دیگریاند؛ با نمایشهای آنچنانی رقص و آواز و ... تلویزیون جمهوری اسلامی تمام سعی و تلاشش را برای جلب توجه این مخاطب به برنامهها، مسابقات و سریالهایش میکند. نمایشخانگی هم از یکشکل بودن سریالها و عدم توجه محتوایی و اصولی به ساخت سریال در تلویزیون، سوء استفاده میکند و با چارچوبهای زرق و برقدار و استفاده از گروهی سلبریتی به دنبال ربودن مخاطبین جعبه جادو است. هر دو مسیر غلطی را میروند؛ یکی کپیبرداری از مسابقات خارجی و ساخت مینیسریالهای آپارتمانی و تک و توک کارهای بومی و فاخر و دیگری افسارگسیخته در محتوا و لاکچریمحور در دکور و لباس و اندیشه، به دنبال جلب نظر مخاطبند اما بیشتر خودنمایی میکنند تا رفتار اصولی!
مخاطب در منزل کلافه شده است
امروز تلویزیون در بازنگری جدید خودش، اقتباس در سریالسازی را جدی گرفته اما موفق نیست؛ مثلاً "حکایتهای کمال" را میسازد که با وجود استفاده از بازیگران کاربلد موفق نمیشود و مخاطب را راضی نمیکند. اپیزوهایی که تکمیل نمیشوند، کارگردانی که برای این سریال مناسب نیست، شهرکسازی که با توجه به هزینههای امروز سریالسازی به نظر، لازم نمیآید. حکایتها کتاب خواندنیاند اما در معرض اجرای نمایش که قرار میگیرند به فنا میروند. به هیچوجه داستان و اپیزودها منطبق نیستند و بارها حجم زیاد دعوا و داد و بیداد، مخاطب را در منزل کلافه کرده است. باز هم این انتقاد خودمان را به سمت ناظرین میبریم که چرا سریالها نباید آنقدر پیچیده و شخصیتپردازیهایشان درست و اصولی باشند که مخاطب را با خودشان همراه کنند. سریالی که دیده نشود چه دستاوردی برای سازمان صداوسیما دارد؟
تلویزیون هنوز برای کار اقتباسی پخته نشده است
واقعاً اشکالی که در عمده سریالهای امروز تلویزیون وجود دارد عدم شخصیتپردازی است؛ در همین سریال "حکایتهای کمال" کاربلدترینهای عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون گردهم آمده بودند اما بازی بازیگران از جمله ضعفهای اصلی این سریال است. حتی محمود پاکنیت و شهرهلرستانی هم که بازیگرانی با سابقهاند و معمولاً بازی ضعیف در کارنامهشان دیده نمیشود، اینجا به اندازه همیشه حضور موفقی ندارند. البته در مقایسه با سایر بازیگران، بهترین بازی متعلق به همینها است. به نظر میرسد تلویزیون هنوز برای کار اقتباسی به پختگی نرسیده است، مثل این سریال تازه تمام شده شبکه دو سیما است که سوژه خوبی را هدر داد. در رمان محمد میرکیانی لحظههای خوبی وجود دارد اما در برگردان سریالی همین لحظههای خوب هم از بین رفته است. از این نمونه، خرواری در تلویزیون وجود دارد که قدر موقعیتهایش را نمیدانند و ایدهها و موقعیتهای خوب را هدر میدهند؛ چون در انتخاب کارگردان و نویسنده و نظارت و بقیه عوامل درست و سنجیده رفتار نمیکنند.
لاکچریبازی و زرقوبرق در نمایشخانگی
مقاصد و سرمنزلهایی که نه تنها در سریالسازی بلکه در برنامهسازی و تولید مسابقات تلویزیونی هم وجود ندارد؛ راهی که کمپانیهایی مثل HBO یا نتفلیکس بیشتر از توجه به چهره و لاکچریبازی و اتفاقات زرق و برق دیگر به محتوای کار، سوژه داستانی و ابعاد هنری کار میپردازند. اینها به علاوه مجریانی که بیشتر نگاهشان به فضای مجازی است و مسابقاتی که کپی میشوند، رمانها و کتابهایی که درست و اصولی برگردان سریالی نمیشوند؛ دنبالهسازیهایی که درست کنار هم قرار نمیگیرند و راه نادرستی که نمایش خانگی در پیش گرفته است. برای بررسی این موضوعات به سراغ عزیزالله حاجیمشهدی منتقد تلویزیون و مدرس سینما رفتیم و با او همکلام شدیم.
نمیتوان حکم کلی داد
مشروح این گپ و گفت را در ادامه بخوانید:
* بگذارید صحبتمان با شما را از اینجا شروع کنیم که تلویزیون در این سالها نتوانسته گذشته قدرتمندش را تقویت کند و توسعه دهد؛ مثلاً امروزه سریالهایی به آنتن میرسند که واقعاً بودجه، حکایت و اقتباس را فنا میکنند. حتی اعتبار برخی بازیگران کاربلد را نیز زیر سؤال میبرند و اصلاً اقتباس بسیار غیراصولی جلو میرود. واقعاً مشخص نیست در آن شوراهای عریض و طویل چه اتفاقاتی در حال وقوع است؟
برای پاسخ دادن به این پرسش، شاید نیاز به بیان مقدمهای داشته باشیم تا با پیشزمینه مناسبی به پاسخی روشنتر برسیم. واقعیت این است که در میان انواع برنامهها و تولیدات تلویزیونی به طور معمول، مجموعههای تلویزیونی را باید از جذابترین و پربینندهترین برنامههای تولیدی تلویزیون به شمار آورد. البته این حکم کلی نمیتواند برای مجموعههای ضعیف و کممایه نیز مصداق داشته باشد. اگر مجموعه تلویزیونی دارای فیلمنامه مناسب و مضمونی در خور اعتنا باشد و در آن از بازیگران مجرب استفاده شود و کارگردانی درست و سنجیدهای داشته باشد و کیفیت فنی و هنری مجموعه به لحاظ نورپردازی، تصویربرداری، صدابرداری، صداگذاری و موسیقی متن سطح استاندارد و قابل قبولی داشته باشد، دیگر بحث برباد دادن بودجه موضوعیت نخواهد داشت.
"خشت اول چون نهد معمار کج/ تا ثریا میرود دیوار کج!"
وقتی مجموعهای ضعیف و کممحتوا باشد، بدیهی است که علاوه بر نویسنده و کارگردان، سایر عوامل فنی و هنری آن مجموعه از تصویربردار و صدابردار گرفته تا بازیگران نیز دچار نوعی زیان و خسران خواهند شد. به نظر من وقتی شالوده اصلی یک مجموعه تلویزیونی قرار باشد بر پایه فیلمنامه ضعیف و کممایه پیریزی شود به مصداق همان مثل معروف "خشت اول چون نهد معمار کج/ تا ثریا میرود دیوار کج!" چنان مجموعهای هرگز نمیتواند به مجموعهای موفق بدل شود و در یاد مخاطبان خود بماند.
تنگاهای اقتصادی و محدودیت بودجه در تلویزیون
یکی از اصلیترین دلایل پخش دوباره و چندباره برخی از مجموعههای موفق تلویزیونی مربوط به دهههای 1360 و 1370 را باید در همین نکته کلیدی جستوجو کرد که بروز برخی تنگاهای اقتصادی و محدودیت بودجه و اعتبارات مربوط به تولید برنامههای تلویزیونی به طور عام و مجموعهسازی به طور خاص، طی دو سه سال گذشته موجب شده است تا تلویزیون دیگر نتواند همانند یکی دو دهه گذشته، به ساخت و تولید مجموعههای فاخری چون "دلیران تنگستان"، "آتش بدون دود"، "سلطان صاحبقران" و.... همچنین تولید چند مجموعه به یادماندنی در دو سه دهه اخیر در تلویزیون از جمله "سربداران"، "افسانه سلطان و شبان"، "روزی روزگاری"، "پدر سالار"، "هشت بهشت"، "مدرس"، "مرغ حق"، "ابوعلی سینا"، "گرگها"، "کوچک جنگلی"، "امیرکبیر"، "در چشم باد"، "شب دهم"، "روزگار قریب" و.... دست بزند؛ هنوز در خاطر بسیاری از دوستداران اینگونه آثار باقیمانده است، به خصوص با ساخته شدن چند مجموعه فاخر (امام علی، در چشم باد، و... .)
اقتباس و روند نامطلوب اجرای آن در تلویزیون
* قدری درباره اقتباس و نمونههای بارزش در جهان کمی حرف بزنید و این که چرا در وهله اول، اقتباسهای سریالی غیراصولی و نادرستند و این روند غیرمنطقی به تلویزیون هم سرایت کرده است...
واژه " اقتباس " که در فرهنگ لغت از مفهوم ریشه اصلی آن (قَبَس) معنایی معادل گرفتن، اخذ کردن، فرا گرفتن و آموختن دریافت میشود، در حوزه ادبیات (شعر، داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و فیلمنامه ) دریافت مطلبی از داستانی یا رمانی است که با نوعی بازآفرینی به شیوهای ظریف از طریق تلخیص، دخل و تصرف خلاقانه توسط شاعر یا نویسنده صورت میگیرد. از دیدگاه صنعت «بدیع» استفاده از معنا و مفهوم آیه و حدیث یا کلام معروفی از شاعر و نویسنده دیگری در شعر و نثر بیآنکه آشکارا به منبع آن اشارهای شود نیز اقتباس نام دارد.
سینما وامدار ادبیات است
در ادبیات به ویژه در فضای شعر، این پدیده از دیرباز وجود داشته و حتی شاعران بزرگی چون حافظ، سعدی و مولانا نیز از مفاهیم قرآنی و یا از سخن فیلسوفان، اندیشمندان و شاعران پیش از خود، اقتباسهای بیشماری داشتهاند.”سینما وامدار ادبیات است و با وجود آنکه به لحاظ نوع بیان، میان ادبیات و سینما تفاوتهای آشکاری وجود دارد و برخی برتریها در زمینه جلوههای دیداری و شنیداری و میزان اثرگذاری سینما بر روی مخاطبان را از دیدگاه روانشناختی، در مقایسه با ادبیات نمیتوان انکار کرد؛ با این همه، بسیاری از صاحبنظران نیز ادبیات را در عرصههای تفکر و اندیشه پیشگام سینما دانستهاند و ریشه یکی از اصلیترین دلایل اقتباس از آثار ادبی را نیز در همین مسئله جستوجو کردهاند.
تنها از شیوه روایت یا سبک بازیگری گرتهبرداری کرد
در اقتباس سینمایی یا تلویزیونی به جنبههای مختلف کار میتوان توجه داشت و اقتباس را نباید تنها در برداشت مضمونی اثر، محدود کرد. گاه ممکن است که کار اقتباسکننده در شکل و نمود ظاهری اثر باشد. در سینما به عنوان هنری چندوجهی و آمیزهای از چندین هنر شناخته شده، میتوان از دیدگاه ادبی (ایده، مضمون، شیوه نگارش و لحن و بیان در حوزه فیلمنامه)، گرافیکی، تصویر، رنگ و نور (نوربرداری و فیلمبرداری)، نمایشی (شیوههای بازیگری) نقاشی و معماری (شیوههای ترکیب رنگ، طراحی لباس و طراحی صحنه) و همچنین موسیقی (کاربرد موسیقی و صدای فیلم) اقتباسهای متنوعی داشت. به این معنا که ممکن است در یک فیلم، تنها از مضمون اثری ادبی یا فیلمسینمایی دیگر بهره گرفته شود و در فیلم دیگری مثلاً تنها از شیوه روایت یا سبک بازیگری گرتهبرداری کرد.
اقتباس در سینمای جهان
یکی از مهمترین اصول اقتباس سینمایی مسئله گرفتن مضامین شناخته شده از آثار خارجی، انطباق دادن و سازواری (adaptation) آنها با فرهنگ و آداب اجتماعی و شرایط اقلیم شناختی این مرز و بوم (پوشش، گویش و آداب و رسوم) است، که البته کار چندان آسانی هم نیست. در سینمای جهان، کارهای اقتباسی فراوانی به عنوان گونهای مستقل در فیلمسازی وجود دارد که سابقه برخی از آنها شاید به روزگار زبان گشودن سینما و ورود صدا به صنعت فیلمسازی مربوط شود. به همین روی، به سادگی میتوان از زمان ژرژ مه لیس گرفته تا دیوید لین ، جان فورد ، آلفرد هیچکاک و کوروساوا و … و در سینمای ایران نیز در آثار فیلمسازانی چون ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، بهمن فرمانآرا و از میان فیلمسازان نسل جوان به نام کسانی چون اصغر فرهادی و بهرام توکلی اشاره کرد.
تفاوت اقتباس و کپیبرداری
بین اقتباس (adaptation) و کُپی کردن(copy) از اثری ادبی یا سینمایی، مرز بسیار ظریف و در عین حال مشخصی وجود دارد. اقتباسکننده، امانتدار و معتقد به حقوق مؤلف است و با هر میزان برداشت از اثری ادبی یا سینمایی با حفظ حقوق معنوی پدیدآورنده اثر، در عنوانبندی فیلم خود به منبع اقتباس خود اشاره میکند. گاه در عنوانبندی کار تنها به ذکر ترکیبهایی کلی همچون ”با نگاهی به …” یا “برداشتی آزاد از … ” و نظایر آن بسنده میشود که این کار از نگاه منتقدان و کارشناسان صاحبنظر، هرگز پوشیده و پنهان نمانده است. به طور معمول کپیکنندگان فرصتطلب، گاه سادهانگارانه با تغییر نام شخصیتها و برخی مکانها و جغرافیای داستان یا رمان، دست به اقتباسی میزنند که به گمان من اینگونه افراد به دلیل پنهانکاری و رفتار غیراخلاقیشان، آگاهانه هیچگونه اشارهای به منبع الهام و برداشت خود نمیکنند. در حالی که درونمایه و مضمون اثر، آشکارا نشان میدهد که چنین کاری برگرفته از کدام اثر ادبی یا فیلم شناخته شدهای بوده است. به نظر من عمل مجرمانه این دسته از آدمها را باید نوعی سرقت ادبی و هنری به حساب آورد.
جدیگرفتن نظامهای تشویقی، انگیزشی و حمایتی در مقوله اقتباس
در سینمای ایران چه در دهه 1350 و چه بعد از انقلاب، چند کار شاخص و موفق اقتباسی داشتهایم که متأسفانه این جریان، هرگز به حرکتی جدی و پایدار بدل نشد. به نظر میرسد که در سینما و تلویزیون ما باید نظامهای تشویقی، انگیزشی و حمایتی لازم برای جدی گرفتن مقوله اقتباس ایجاد شود تا ساخت و تولید اینگونه فیلمها به شکل جریانی پویا و پایدار، تداوم یابد.کاری که در دورهای کوتاه بنیاد سینمایی فارابی آغازگر آن شد اما ادامه این حرکت جدی گرفته نشد!
فقدان چشماندازی روشن در برنامهریزی تلویزیون
در میان فیلمهای شناخته شده اقتباسی در سینمای ایران میتوان به آثاری چون: شوهر آهو خانم (داود ملاپور) با استفاده از رمان علیمحمد افغانی، گاو (داریوش مهرجویی- غلامحسین ساعدی)، سریال قبل از انقلاب ناصر تقوایی و یا برخی فیلمهای قبل انقلاب مسعود کیمیایی، ناخدا خورشید ( ناصر تقوایی – داشتن و نداشتن ارنست همینگوی)، پری (داریوش مهرجویی – جی دی سالینجر)، سارا (داریوش مهرجویی – خانه عروسک هنریک اییسن نمایشنامه نویس نروژی)، باشو غریبه کوچک (بهرام بیضایی – لیویا ورونکوا)، و همچنین اینجا بدون من (بهرام توکلی – باغ وحش شیشهای تنسی ویلیامز) اشاره کرد .
در شرایط کنونی به دلیل نبود چشماندازی روشن در برنامهریزی تلویزیون نیز جای خالی بسیاری از مجموعههای پرطرفدار و به طور عمده اقتباسی، به راستی خالی است.
فضای زندگیهای پر زرق و برق و اشرافی
* در نمایش خانگی؛ با نمونههایی روبه رو میشویم که معلوم نیست مقاصدشان چیست؟ اشاعه فرهنگهای غلط و تبلیغ این همه زندگی لوکس (لاکچری) آن هم در این شرایط اقتصادی، به چه معناست؟ سازندگان این سریالها به دنبال چهاند؟
در مجموعههای تهیه شده در نمایش خانگی به دلیل وجود برخی تفاوتهای کیفی در نحوه تولید سریالها، به ویژه به لحاظ باز بودن دست نویسنده و کارگردان در نمایش صحنههایی طبیعیتر و واقعیتر از کار و زندگی شخصیتهای مجموعه، به لحاظ نمایش متفاوت نوع پوشش، نوع بیان، کاربرد برخی واژهها و اصطلاحات رایج در سطح کوچه و بازار که بیان و ادای آنها در تلویزیون به طور معمول دارای محدودیتهایی است، موجب شده است که در آنچه به نمایش درمیآید با فضای زندگیهای پُر زرق و برق، اشرافی و متفاوت با فضای دیگر مجموعههای تلویزیونی رو به رو باشیم.
انتخاب بازیگران خوشچهره شرط اول نیست
*سرمنزلهایی که در سریالسازی باید دنبال شود چه شاخصهها و مؤلفههایی باید داشته باشد که تلویزیونیها، تهیهکنندگان و کارگرادانانش دنبال کنند؛ آیا نتفلیکس و دیگر کمپانیهای سریالسازی آنقدر به چهره، لاکچریبازی و اتفاقات دیگری غیر از محتوا و ابعاد هنری فکر میکنند یا به سوژه و داستان میاندیشند؛ درباره عدم اهمیت و قربانی شدن فیلمنامه در میان این همه حاشیهها و تصور غلط از فرهنگ کمی صحبت کنید.
در مجموعههای جهانی که با سرمایه "نتفلیکس " ، " اچ .بی. او " و .... دیگر تهیهکنندگان صاحبنام تولید میشود، صد البته با پشتوانه برخی حامیان مالی مقتدر به عنوان پشتیبانان سرمایهگذار اصلی و تهیهکننده مجموعه، بیشتر به جذابیتهای هنری و فنی اثر (به لحاظ جلوههای ویژه و دستاوردهای فنی حرفهای و...) توجه دارند و صد البته، انتخاب بازیگران حرفهای و مشهور نیز یکی از عوامل مهم و کلیدی در جلب و جذب مخاطبان افزونتر است و دستکم به شهادت بسیاری از فیلمها و مجموعههای معروف یکی دو دهه اخیر میتوان دریافت که برخلاف سالها و دهههای گذشته سینما و تلویزیون که انتخاب بازیگران خوشچهره و ستارههای سینمایی برای تهیهکنندگان و کارگردانها شرط اساسی و اصل مهمی به حساب میآمد، امروزه از اهمیت این عامل تا حدود زیادی کاسته شده است. در واقع اگر مجموعهای دارای کشش و جذابیت لازم باشد و در ضمن به لحاظ داستانپردازی در محتوا و مضمون نیز دارای چارچوب مستحکمی باشد و ویژگیهای مثبت آن تنها به وجه سرگرمکنندگی اثر محدود نشود، گویی به همان سر منزل مورد انتظار شما نزدیک شده است.
مجموعههایی که در تلویزیون، دنبالهدار میشود
* تلویزیون و نمایش خانگی باید در چه مسیری حرکت کنند؟ آیا قرار بود که تلویزیون به هر قیمت مخاطب داشته باشد؟ مسابقات کپی و مجریان خودنمایی که منتظر دیده شدن در فضای مجازیاند و یا سریالهایی که محتوایی جز این که وقت مخاطب را تلف کنند و حتی در بسیاری از مواقع تا چند سری هم سریالهایشان را ادامه میدهند. اسپانسر و تجمل در آگهیهای بازرگانی بیداد میکند؛ در نمایش خانگی هم فقط خطوط قرمز شکسته میشوند و انگار گذشتن از چارچوبهای اصولی و نداشتن فیلمنامه و داستان و مفهوم، رسم و رسومی شدهاند که برخی حتی از تلویزیون کوچ میکنند و به نمایشخانگی میروند و کار در آن مدیوم را ترجیح میدهند؟
همچنان که در پاسخ پرسش قبلی گفته شد مجموعه تلویزیونی تنها در صورت انسجام کلی اثر ( به لحاظ داشتن ِ فرم و محتوای مناسب، جذابیت، استفاده از بازیگران حرفهای، داشتن ِساختار فنی دقیق و استفاده از دستاوردهای نوین فنی) میتواند به اثر جذاب، گرم و گیرا بدل شود. در غیر اینصورت تنها با شکستن خط قرمزها، نمایش پوشش متفاوت و استفاده از نوع بیان و واژگان متفاوت و به رخ کشیدن ِزرق و برقهای برخی زندگیها و تشویق ناخواسته مخاطبان به نوعی تجملگرایی و اشرافیگری، نمیتوان مدعی ساخت مجموعههای پرمخاطب شد. شاهد چنین ادعایی ساخت برخی مجموعههای دنبالهدار است که به جز مواردی نادر (مثل پایتخت) در بسیاری از نمونهها قسمتهای بعدی برخی مجموعههای دنبالهدار در عمل با اقبال چندانی رو به رو نشدهاند.
نمیتوان جلوی گرایش مخاطبان به تلویزیون خارجی را گرفت
واقعیت این است که نداشتن چشماندازی روشن یا "نقشه راه" شفاف و مشخص، خطر از دست دادن مخاطبان کنونی شبکههای تلویزیونی ما را در پی خواهد داشت و در چنین شرایطی حتی ساختن برخی مجموعههای سرگرم کننده، مهیج، مفرح و شادیآور یا هشداردهنده و انتقادی- اجتماعی و یا تنها با تکرار و پخش دوباره و چندباره برخی از مجموعههای خاطرهانگیز نیز نمیتوان از گرایش روزافزون مخاطبان فارسیزبان به شبکههای تلویزیونی خارجی جلوگیری کرد.
سریالها را باید رونق دهند
برای نجات تولیدات تلویزیونی (به طور عام) و ساخت مجموعههای تلویزیونی (به طور خاص) نیاز به هماندیشی و رایزنیهای دلسوزانه و کارشناسانه گستردهای داریم تا بتوانیم با دستیابی به چارچوبهای روشن، دقیق و کارشناسانه با هدف حفظ کیفیت و جذابیت و تازگی آثار که در عینحال، مانع نوآوریها و خلاقیتهای هنرمندانه فیلمنامهنویسان، سازندگان فیلمها و مجموعههای تلویزیونی نیز نباشد، از حجم مشکلات موجود بر سر راه مجموعهسازان تلویزیونی کاسته شود و به مجموعههای تلویزیونی به عنوان پرمخاطبترین برنامههای این رسانه پرنفوذ رونقی دوباره بخشیده شود.
انتهای پیام/