قصهگوی خاموش
آلیک در یادداشتی درباره کتاب «صدای بهتر زخم» مینویسد: شعرهای این کتاب حرفها و تصاویر عمیقی دارند که هر چند اغلب قصهگو نیستند و داستان واحدی را دنبال نمیکنند، اما لحظهساز و به یاد ماندنی میشوند.
خبرگزاری تسنیم، ملیکا آلیک:
حتی اگر با سابقه شاعری که نام کتابش «صدای بهتر زخم» است، آشنا نباشیم شنیدن این نام تکلیفمان را روشن میکند که با شعرهای شاعری معناگرا و متفاوت روبرو هستیم. با نگاهی سریع به فهرستی از شعرهای نیمایی و غزل را که شاعر درهم و یکی پس از دیگری پشت هم آورده و دغدغه مرزبندی بین قالبها را نداشته، علاوه بر اینکه متوجه تجربهگرایی و پختگی شاعر میشویم، صدایش را هم میشنویم که میگوید: برای من قالب بهانهای است برای رساندن معنا؛ من حرفهایی برای زدن دارم که با خون خود نوشتهام و حالا در قوالب شعری تبدیل به صدای بهتری برای زخمهایم شدهاند. این اواخر کمتر کتاب شعری را میبینیم که شاعرش دست به قلم برده و مقدمهای نوشته باشد اما این کتاب مقدمه مفصل و تاریخواری از شاعران و شعر ارائه میدهد که خواندنش غنیمت است.
نام دفتر نخست، «عقل اول» است و همچون شاعران بزرگ گذشته با ثنای الهی و نعت پیغمبر(ص) و امامان(ع) پیش میرود؛ البته با رویکردی مدرن و امروزی. در ذکر زیبایی امام حسین(ع) میخوانیم:
بر گلویت بوسه میدادند مردان و زنان
میشنیدند از قدیم آواز اسماعیل را
آن قدر زود از حرم رفتی که سرگشته است حج
کعبه احرام سیاهی بسته این تعجیل را
شاعر در دفتر دوم با «بستگانش» به سخن نشسته است؛ او در نقش پدر یا برادر، مفاهیمی همچون کودکی، گذشته و رنج و راحت مردمانی را پیش میکشد که سالهای انقلاب، جنگ و فقر طعم گس زندگی را به آنها چشانده است:
ما آینده را در کیف کوچک مدرسه میگذاشتیم/ بیآنکه بیاموزیم/ شهر بیهیچ ملاحظهای بزرگ خواهد شد/ و شلوغی/ کارگزار تنهایی است.
اما این کتاب همان اندازه که از زخم میگوید نوید دهنده هم هست؛ یعنی آنجا که پای دیگری به میان میآید همیشه روشن است. به خصوص که این دیگری کودک باشد و نوید زندگی و آیندهای روشن دهد: قبل از تو چاهی بودم که هر لحظه در تاریکی فرو میریخت/چشم تو روشن/ که در چشمهات هزار و یک پری تن شستهاند/... ببین چه طور از بهانههایت بهشت میتراشم/ در خندههایت از جهان کناره میگیرم/ ومثل تو با زمین آشتی میکنم
فصل سوم مفصلاً در باب عاشقی است. عشق شاعر را نجات میدهد و شاید برعکس، این شاعر است که با لغاتش عشق را از با طاق ملزومات زندگی جدید بیرون میکشد. آنقدر در این سرزمین غزلهای عاشقانه نوشته شده که گویا قالب غزل قالب عشق است. این فصل هم غزلهای عاشقانهاش غوغا میکنند:
چنان لیلاست چشمانت که قطره قطره مجنونم
که میمیرم ولی از قاتل زیبام ممنونم...
آنچه این فصل را متمایز میکند، تصاویر زنده و نابی است که شاعر از معشوقه ترسیم میکند. در غزل پنج شاعر دو هنر شعر و نقاشی را در هم میتند و شعر، تصویری زیبا خلق میکند و در شعر «شب آبانی» چنان دقیق صدای ترک برداشتن انارها را در تاکستان بیان میکند که احساس میکنید در آنجا حضور دارید و این صدا را با گوش خود شنیدهاید: شبی از شبهای آبان باشد/ در سکوت باغ انار نشسته باشی/و صدا ترک بردارد...
در فصل چهارم «مکتوبات مهلکه» به میان میآیند. شاعر متعهد اینجا اعتراض میکند، موضعاش را مشخص میکند و فریاد ظلمستیزی سر میدهد؛ مظلومیت فلسطین را به نمایش در میآورد و در تاریکی و تنهایی حاصل از زندگی جدید چون بید باران خورده میلرزد سروپایش ... .
در پایان و پیوست ترانه بلند «کولی قزک بارون کن» با زبانی روان و فولکلر برای کودکانش از قدیم و جدید افسانه میگوید و دست دیوها را میبندد و نوید آیندهای خوش میدهد:
شادی رو بر پا میکنیم
خشکی رو حاشا می کنیم
شعرهای خوب، مخاطبشان را دچار خلسه و بهت میکنند. با خواندن شعرهایی که در عین ساده بودن زبان، مفاهیم چند لایه و عمیق را پیش میکشند و زاویه جدیدی باز میکنند. مخاطب احساس میکند پیش از این شعر یا این تصویر، چقدر ساده و دور بوده و بعد از آن شعف و نوری از کشف و آگاهی در وجودش ایجاد میشود که از آن لذت میبرد و دوست دارد این لذت را با تکرار خواندن و دوباره خواندن حفظ کند. شعرهای این کتاب حرفها و تصاویر عمیقی دارند که هر چند اغلب قصهگو نیستند و داستان واحدی را دنبال نمیکنند، اما لحظهساز و به یاد ماندنی میشوند.
انتهای پیام/