فاتح دنیای موشکها
اکنون درسال۱۳۹۸ هستیم میدانیم که درحال حاضرایران یکی ازقدرتهای موشکی منطقه وجهان است وآمریکا و اروپادائم برایش خطونشان میکشند.اینک میدانیم که وقتی رهبرمملکت خطونشان میکشدکه اگراسرائیل غلطی کند تلاویو و حیفا را باخاک یکسان میکنیم یعنی چه؟
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، اکنون در سال1398 هستیم میدانیم که در حال حاضر ایران یکی از قدرتهای موشکی منطقه و جهان است و آمریکا و اروپا دائم برایش خطونشان میکشند. اینک میدانیم که وقتی رهبر مملکت خطونشان میکشد که «اگر اسرائیل غلطی کند تلاویو و حیفا را با خاک یکسان میکنیم» یعنی چه؟ مسأله وقتی مضحکتر میشود که کشورهای کوچک حاشیه خلیجفارس هم زبانشان را بیش از حد دراز کرده و خواهان توقف فعالیتهای موشکی ایران شدهاند. همین چند روز قبل بود که یک پهپاد متجاوز را با موشکی ارزان قیمت منهدم کردیم. هنوز یادمان نرفته که گرانترین هواپیمای بدون سرنشین جهان را بهدلیل تجاوز به خاک میهن منهدم کردیم و صاحب آن هیچ غلطی نتوانست بکند.
امروز سالروز شهادت حسن طهرانیمقدم است. کسی که عموم مردم ایران بعد از شهادت نامش را شنیدند. وی تا لحظه آخر عمر در حال کار بر روی موشک بود و در این راه نیز به شهادت رسید. اما ایران گذشته اینچنین قوی و قدرتمند نبود و در سالهای جنگ نیازمندیهایش در حد موکش آرپیجی بود اما لطف خدا و توان داخلی باعث شد امروز بینیازترین کشور منطقه در حوزه موشکی باشیم. ما باید بدانیم که ایران چگونه و با چه شکلی در دوران جنگ از لیبی موشک گرفته! چگونه و در شرایطی نیروهایش را فرستاده سوریه تا آموزش موشکی ببینند آنهم زیر چشم مستشاران روس. باید بدانیم چهطور سرهنگ قذافی، ایرانیها را چند ماه در کشورش معطل کرد تا موشک به ما بدهد! همچنین سلیمان لیبیایی که مسوول هواکردن موشک در ایران بود چه قر و اطواری داشت! باید بدانیم که هر موشکی که ایران زد صدام یک گام عقب نشست. باید بدانیم که وقتی سرهنگ قذافی تحت فشار آمریکا و شوروی به عواملش دستور داد دیگر موشکها را شلیک نکنند ایرانیها چه کردند. باید بدانیم که وقتی ایرانیها تصمیم گرفتند خودشان نخستین موشک را هواکنند چهطور با خرابکاری عوامل سرهنگ مواجه شدند و چگونه ظرف هفدهروز همه آن خرابکاریها را جبران کردند و خودشان دست به موشک شدند تا امروز ما به راحتی از کرمانشاه به قلب داعش موشک میزنیم و مردممان موبایل به دست از آن فیلم میگیرند یعنی چه؟و خب خیلیها خبر ندارند.
همه اینها را گفتیم تا برسیم به کتابی که طی چند سال انتشار بسیار مهجور بود و بعد از تعویض ناشر توانسته است خود را به مخاطب بشناساند و اهالی فن بدانند که حسن طهرانیمقدم با صنایع موشکی ایران چه کرد و چگونه توانست از هیچ همه بسازد و رویای باورنکردنی ایران را امکانپذیر کند. کتاب «خط مقدم» را فائزه غفارحدادی با تحقیقات محمدحسین پیکانی نوشت تحقیقاتی که نه سال طول کشید تا در نهایت با قلم نویسنده تبدیل به یک اثر داستانی_تاریخی شود. همانطور که گفته شد خط مقدم در سال1394 توسط انتشارات منظومه شمسی منتشر شد اما چون توزیع مناسبی نداشت در بازار و میان فعالان کتاب دیده نشد تا اینکه در سال1397 انتشارات شهید کاظمی با تغییراتی دست به انتشار این کتاب زد و اثر توانست در مدت کوتاهی جای خود را باز کند. حالا هر که این کتاب را خوانده مقهور تلاشهای حسن طهرانیمقدم و تیم همراهش میشود. جالب اینجاست که بدانید بسیاری از مطالب موجود در این کتاب دست اول و در زمان حیات شهید طهرانیمقدم جمعآوری شده است و بعد منطق داستانی بر آن سوار شده است.
نویسنده، کتاب را در 13فصل نوشته است و روایت هم به عمد داستانی انتخاب شده است تا مخاطب احساس خستگی نکند. داستان هم با روایت سلیمان سرگروه تیم لیبیایی پرتاب موشک شروع میشود آنهم 10سال بعد از پرتاب نخستین موشک ایران و حالا ایران نیازهای خود را میسازد و این گروه لیبیایی هستند که دنبال تأمین نیازهای خود بودند. وقتی در مرداد سال1363 وزارت سپاه ایران از سوی 2 کشور سوریه و لیبی جهت بازدید از اینکشور دعوت شدند شاید کسی فکر نمیکرد کشوری که روزی در آرزوی داشتن حتی یک موشک با برد
300 کیلومتر بتواند موشک دوربرد بسازد و بر سرنوشت منطقه و جهان تأثیر بگذارند اما حسن طهرانیمقدم از فرصتی که در اختیارش قرار گرفت بهنحو احسن استفاده کرد بهنحوی که بعد از بازگشت به ایران نگذاشت موافقت سوریها مبنی بر آموزش دادن به نیروهای موشکی ایران خشک شود که اکیپش را سوار هواپیما کرد و به سوریه برد. دورهای که قرار بود ظرف 2ماه آموزشهایی را که یکسال طول میکشید بگذراند و از طرف محسن رفیقدوست که ظاهراً رگ خواب معمر قذافی را پیدا کرده بود و توانسته بود قول دریافت هشت موشک «اسکادبی» را از وی بگیرد 2نیروی تمام وقت در طرابلس کاشت تا همزمان با پایان دوره این تیم موشکها هم به ایران رسیده باشد و خلاصه ایران بتواند در جنگ اقدامی اساسی برای پایان حمله به شهرها از سوی عراق پیدا کند. همه اینها را داشته باشید، در کنار اینکه امیرعلی حاجیزاده (که این روزها چهرهاش برای هر ایرانی آشناست ) از طرف حاج حسن مأموریت پیدا کرده است که تیمی را سازماندهی کند تا در هنگام ورود موشکها و نیروهای آموزشدیده به ایران مشکلی از جهت اسکان و استقرار موشکها وجود نداشته باشد اتفاقی که در وهله نخست بهدلیل اهمیت ماجرا و محرمانه بودن تشکیل یگان موشکی مأموریت را دشوار کرده بود و از سویی دیگر فضای حاکم بر جنگ و توجیه نبود؛ سایر یگانها روند استقرار یگان موشکی را کند کرده بود. با این حال همزمان که حاجیزاده در تهران و سایر نقاط کشور در حال تهیه مقدمات بودند حاج حسن و تیمش در سوریه به شدت در حال فراگیری بودند و از مضیقههایی چون هماهنگ نبودن کادر سوری و البته پارازیتهای گروه روسی بگذریم سیر یکنواخت آموزش تأثیر روحی خود را گذاشته بود. البته جبران اینها را شاید سفر چند روزه به لبنان و زیارت حرم حضرت زینب؟س؟ و رقیه؟سها؟ میکرد اما هر چه بود شوق گروه برای بازگشت به ایران و بهکارگیری این آموزشها در میدان نبرد این سختگیها را آسان میکرد. به این اضافه کنید که سوریها در بزنگاه از انتقال دفترچههای آموزشی که توسط تیم ایرانی نوشته شده بود خودداری کردند و اگر سماجتهای حسن طهرانیمقدم به وزیردفاع سوریه نبود شاید این تجریبات همانجا در خاک سوریه مدفون میماند و خب اولین کار تیم ایرانی بعد از بازگشت به ایران تدوین کتابچههای آموزشی کار با موشک بر مبنای این دفترچهها بود. یکی از بخشهای جذابی که در کتاب وجود دارد نامهنگاری حسن طهرانیمقدم و همسرش در دوران حضور وی در سوریه است. لطافتهای روح طهرانی مقدم در این نامهها مشهود است؛ وی از سویی به شدت نگران همسرش در تهران است و از سویی دیگر خود را متعهد به کشورش میداند پس احساساتش را زیرپا میگذارد تا بتواند برای مملکتش و مردمش مفید باشد.
فصل بازگشت تیم به ایران و آمادهشدن برای نخستین پرتاب به قدری هیجانانگیز است که لازم است گفتاری جدا به آن تعلق گیرد اما بخش نفسگیر کتاب یک سوم انتهایی آن است و آن وقتی است که بعد از پرتابهای متعدد موشک توسط ایران به بغداد دولتهای غربی بالاخره رد موشکهای اهدایی به ایران را پیدا کردند و خلاصه دیدن دم قذافی توسط دول غربی با گرا به تیم پرتاب موشک لیبی در ایران همراه شد و خرابکاری از اینجا آغاز شد. آغازی که شاید برای تیم ایرانی هفدهروز طول کشید اما برکات آن تا به امروز باقی است. وقتی ایرانیها فهمیدند لبیاییها قصد پرتاب موشک آخر را ندارند خودشان دست بهکار شدند اما شیطنتها و خرابکاریهای گسترده این تیم در تجیهزات و موشکها باعث شد ایرانیها هفدهروز در پی اصلاح امور باشند ولی وقتی کار تمام شد و حاج حسن و تیم او توانستند بدون کمک خارجیها نخستین موشک ایران را به سوی بغداد پرتاب کنند در واقع آغاز عصر موشکی ایران بود که تاکنون ادامه دارد.
نکته آخر این مطلب این است که اینک عصر تصویر است و ایران اگر درباره موشکهایش فیلم سینمایی نسازند موفق نخواهد شد به مردم بفهماند این همه رنج و مرارت کشیدن برای این دستاورد موشکی را چگونه به بار کشیده است.
منبع : صبح نو
انتهای پیام/