محمدرضا اصلانی:نسل ما ایدئولوگ زده بودند، نسل جدید ایدئولوگگریز است و جرأت بیشتری برای نوآوری دارد
اصلانی گفت: داستان ما همان داستان مولوی است، فردی که در پوست و رودهفروشی کار میکرده بعد یک روز وارد بازار عطرفروشی میشود، غش میکند، چون عادت نداشته. سینمای ما به پوست و روده عادت کرده است و ما از پیشنهاد، خلاقیت و رقابت ترسیدیم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هرگاه از سینما صحبت میشود معمولا اولین چیزی که به ذهنها خطور میکند یا فیلمها هستند یا بازیگران، نهایتا شاید کارگردانها باشند، اما کمتر کسی شاید بداند تا علوم تئوری بهدرستی پرداخته و پردازش نشوند، نه فیلمسازیای میماند، نه بازیگری و نه اصلا سینمایی! مقوله «تاریخ سینما» یکی از موضوعاتی است که در رأس این هرمِ علومِ پایه قرار دارد، دانشی که گذشته را زیر ذرهبین میگذارد تا فرجامِ روزگار حال و آینده را واضحتر ببیند، اما به همان اندازه که مهم است به همان اندازه بلکه هم بیشتر مورد غفلت و کم توجهی قرار گرفته است. بخواهیم جزئیتر وارد این موضوع شویم باید بگیوییم آنچه که در دفتر تاریخ آمده است سال 1279 شمسی یعنی حدود پنج سال پس از اختراع سینما توسط برادران «لومیِر» فرانسوی، به دستور مظفرالدینشاه، دوربین سینما توسط عکاسباشیاش وارد ایران میشود و عملا تاریخ سینمای ایران آغاز میشود. سالها بعد وقتی مورخان تاریخ سینمای جهان را بررسی میکنند به این نتیجه میرسند که ایران ششمین کشوری بوده که صاحب سینما شده است، که این امر قابل توجهی است. اما وقتی منابع تاریخی سینمای جهان را امروز مرور میکنیم مثل کتابهای «آرتور نایت» ، «دیوید. ا .کوک» «جفریناول اسمیت» و... نامی از ایران برده نشده است و هیچگونه بررسیای از این سینمای کهن صورت نگرفته، در حالی که قلمفرساییها شده است برای اقلیمهایی که سالها بعد از ایران دارای سینما شدهاند.
پیرو «چرایی» این مسئله گفتوگویی داشتیم با محمدرضا اصلانی نویسنده، کارگردان، شاعر، مدرّس و پژوهشگرِ«تاریخ سینما» که در ادامه خواهید خواند:
با توجه به اینکه در این زمینه حرف برای گفتن بسیار است و صحبت با ایشان به درازا کشید این گفتوگو را به دو بخش تقسیم کردیم که متن پیشرو بخش دوم آن است. در پایان بخش قبل بحث رسید بدآنجا که ما در«تاریخ سینما» نیستیم چون پیشنهادی برای آن نداشتیم.
خلاء پیشنهادیای که هم به سینماگران برمیگردد هم منتقدان و تحلیلگران، هم به مسئولین و متولیان امر، اما بحث به همینجا ختم نمیشود، این پازل بخش دیگری هم دارد که «مردم» نام دارند. که موضع ادامه بحثمان با آقای اصلانی است.
بخش عمده بودجه فیلمهای هالیوودی صرف تبلیغات می شود
*می توان این گونه نتیجه گیری کرد که یک ضلع اصلی این اتفاق مخاطب یا همان تماشاگر و مصرف کننده سینماست، که باعث وضعیت امروز سینمای کشور شده است.
مثلا فیلمهای آمریکایی چرا انقدر فروش دارد؟! فکر میکنید فیلم را میسازد حالا مردم دوست داشته باشند بیایند ببینند یا نبینند، خیر. هر فیلم آمریکایی که میخواهد ساخته شود، بودجهاش سه قسمت می شود، یک سومش برای تولید است، دوسوم آن برای تبلیغ. اگر می گوییم فیلم تایتانیک سیصد میلیون دلار خرج برداشته سیصد میلیون دلار سر صحنه خرج نشده صد میلیون دلار خرج شده دویست میلیون دلار برایش تبلیغ شده است. تبلیغشان این طوری نیست که فقط برایش تیزر بسازند، آنها مسیر تبلیغ دارند که اول شما را مبهوت فلان فیلم میکنند بعد میروی فیلم را می بینی.
برای فلان فیلم چنان پروپاگاندا و سروصدا راه میاندازند که فکر میکنی چه خبر است و تایتانیک قرار است با سینما چه بکند و چه شاهکاری شود! حال آنکه تمام فیلم در یک تشت آب ساخته شده است.اما شما وقتی بیست سال بعد دوباره فیلم را میبینی، کلی نقد و ایراد شاید به آن وارد کنی و اصلا بعنوان فیلم خوب هم محسوبش نکنی، اما آن زمان اکران اولیه فیلم اینها را متوجه نمیشوی! چون تبلیغاتشان مسیر دارد.
مصرف کننده ساخته می شود اما مخاطب ساخته نمی شود، مخاطب وارد یک جنگ می شود
*هالیوود از ابتدای شکلگیریاش تاکنون تلاش داشته و دارد که مخاطب خود را کودک نگه دارد.
شعارشان اصلا همین است، میگویند اگر فیلم تو را یک بچه 14 ساله فهمید، آن فیلم فیلم خوبی است، اگر نفهمید فیلم خوبی نیست. یعنی یک فیلم برای ذهن چهارده سالهها باید ساخته شود، این جامعه جامعه چهارده سالهگان است و این اصطلاحشان است، جزو قانونشان است، شما اگر قانون را اجرا نکنید اصلا فیلمساز نیستید. فیلمهای آقای اسپیلبرگ برای چهارده سالههاست، آیا بیشتر از چهارده ساله هست که فیلم او را بفهمد؟! این چه معنایی دارد؟ به این معنی است که با این کارش ذهن تماشاگرش را در حد چهارده سالگی نگه می دارد. اینجاست که جنگ آغاز میشود و مسئله مخاطب مطرح میشود. این است که میگویم مصرف کننده ساخته می شود، اصلا برایش مهم نیست چه چیزی را عرضه میکنی؟! مصرف کننده ساخته می شود اما مخاطب ساخته نمی شود، مخاطب وارد یک جنگ می شود.
*مخاطب وارد جنگی میشود که آگاهانه انتخاب می کند یا نمی کند. برخلاف مصرف کننده. درست است؟
بله دقیقا، خیلیها نمیتوانند فرق بین مخاطب و مصرفکننده را متوجه شوند، میگویند مخاطب این را میپسندد آن را نمیپسندد و... اولاً که اینها دارند این دو کلمه را باهم قاطی میکنند دوماً عجیبتر آنکه بارها در جای دیگر میگویند:«مردم نمیفهمند» «مردم متوجه نمی شوند» و به مردم توهین میکنند، کلمه نفهم فحش است، چطور میتوانند این حرف را بزنند؟ از طرف دیگر بر فرض که پذیرفتیم این حرف را، که من قبول ندارم، معتقدم مردم خیلی هم خوب می فهمند منتها از روی آن رد می شوند، بر فرض که پذیرفتیم، سوال اینجاست؛ چه کسی اینها را اینطوری بار آورده؟! پس نقش این برنامههای مبتذل تلویزیونی که چند سال فضا را برای نفهم شدن یک جامعه مهیا کرده است، چیست؟!
*معتقدید مردم خیلی هم خوب میفهمند، ولی از طرفی میبینیم اگر جدولی برای فیلمهای مزخرف سینمای ایران در نظر بگیریم، چند فیلم اول پرفروش سینمای ایران همان فیلمهایی هستند که در صدر آن مزخرفهای جدول قرار میگیرند! یعنی همان ناکُمِدیهایِ سطحی، نازل، سخیف. چگونه میتوان این پارادوکس را کنار هم چید؟
بله معتقدم کاملا میفهمند اما بصورت غریزی است و این قابلیت را برخی از این آقایان حذف کردهاند. یعنی قابلیتش را دارد ولی حذف شده است. چون فیلم خوب به ما نشان ندادند ذائفه تماشاگر را خراب کردهاند.
مخاطب سینما و جامعهیما به بوی پوست روده عادت کرده است
شما بعد از مدتی بدترین غذاها را به یک نفر بدهید اینها به همان عادت میکنند، اگر به آنها غذای خوب بدهی چه میشود؟ ماجرای داستان مولوی و کسی که در پوست رودهفروشی کار میکرده میشود، که روزی رفت بازار عطرفروشها غش کرد، چون هیچ وقت عطری را نشنیده بود و به آن بوی روده عادت کرده بود. دقیقا جامعه ما هم به همین مسئله دچار است به بوی پوست روده عادت کرده. با تمام سختیها و مشکلات سانسوری فیلمسازی در ایران، باز هم فیلم ساختن در آن از بسیاری کشورها راحتتر است، پس چرا اثر فاخر آنچنان نمیبینیم؟! خلاء اندیشه در این سینما بیداد میکند. فیلمهای اروپایی یا حتی آمریکایی را نگاه کنید در هر اتاقی یک قفسه کتاب هست. در چندتا از فیلمهای ما قفسه کتاب هست؟! در کدام معماری ما جا برای قفسه کتاب محاسبه شده؟ اصلا ضرورت برایش احساس نمیکنیم.
سینمایی که رقیب نداشته باشد، رشد نمیکند
*نقش رقابت در این جریان کجاست؟ مثلا ببینید در بسیاری از کشورهای دیگر فیلمهای سینمایی محصول غیر کشور خودشان هم اکران عموم دارد و مردمشان با سینمای دیگر کشورها هم آشنا میشوند. اما در کشور ما این اتفاق نمیافتد! فیلمهای بینالمللی در سینماهای ما اکران عمومی و ثابت ندارند، اگر هم دارند خیلی اندک و در سطح کوچکی است.
به همین دلیل در ایران سینما رشد نمیکند چون رقابتی ندارد، هر چه را بگذاری و اکران کنی همان است. خودش تکوتنها و بدون رقیب. تماشاگر هم گزینه دیگری برای انتخاب ندارد. میرود همان را میبیند. بعد در دسته بندی فیلمها هم برخی میآیند و می گویند این سینمای گیشه است! خیر. این سینمای سخیف است نه گیشه، سینمای گیشه هم از خودش تعریفی دارد. در مقابل وقتی میخواهند فیلمی را با بقیه فیلمها متفاوت است تخریب کنند، میگویند این فیلم روشنفکرانه است، پس بهدرد نمیخورد. در همهجای جهان روشنفکری افتخار است اینجا فحش حساب میشود! در ادارهای که سناریوها تصویب می شود، نمیدانید اگر یک سناریو کمی متفاوت باشد چه بلایی سرش میآورند!
*نقش معماری شهری و شهرداریها در رونق و پیشرفت سینما چیست؟
با مثال میگویم، یک شهردار میرود ناحیه و منطقه نواب تهران را خراب میکند که جدید بازسازی، در این خیابانی که در طول چند کیلومتر است، یک سینما نمیسازد! یک سالن تئاتر ندارد! یک جای فضای سبز ندارد، یک محل اجتماعات ندارد. اتاق اتاق است و نه سینمایی نه کتابخانهای نه کتابفروشی و نه هیچ چیز دیگری. فقط اتاقهایی که به احمقانهترین شکل معماری ساخته شدهاند.
«إنّی جاعِلٌ فی الأرضِ خَلیفَة» خلیفه کسی است که متخلف به صفات ضروری خداوند باشد، یعنی همان خلاقیت
*برگردیم به همان بحث «تاریخ سینما»، صحبت از تاریخ سینما و تلاش برای ثبت آن، آیا تأثیرش فقط برای آینده است یا همان لحظه از جامعه هم هست؟ و به سینمای همان جغرافیا و زمان هم کمک میکند؟
خیر فقط برای آینده نیست برای خود جامعه است، «تاریخ» الگوی تحول به جامعه یاد میدهد، یاد میدهد که تحول جزو افتخاراتش باشد و برای تحول تلاش کند. وقتی برای تحول اعتباری ندارد پس تلاشی هم نمی کند و همین طور ادامه پیدا می کند یک جامعه تکثیری می شود. تاریخ فقط ثبت تحولات جامعه نیست، بلکه الگوی رفتاری به انسانها میدهد. میگوید که اگر تو امر متحولی نباشی جزء آدم حساب نمیشوی. این تحول می تواند تحول اخلاقی باشد تحول کاری می تواند باشد و همه این تحولات یعنی خلاقیت، خلاقیت داشته باشد جامعه ای که خلاقیت نداشته باشد جامعه رو به مرگ است. فرض کنید آدمها فرزند نداشتند نسلشان منقرض میشد، فرزند هم یک نوع خلاقیت است.
خداوند در قرآن میفرماید «إنّی جاعِلٌ فی الأرضِ خَلیفَة» اولاً میگوید «إنّی» نمیگوید «أنا» یعنی منم که قرار میدهم و تفاخرانه میگوید، بعد اعلام میفرماید «جاعل» نمی گوید «یجعل» یعنی من این کارهام و حرفهام این است، همه زمانی و همه مکانی است. زمان و مکان خاصی ندارد. بعد میگوید «خلیفةً» وقتی تاء تانیث میآید یعنی ناشناس است و اسم نکره است، معرفه نیست. منظورش این نیست که مثلا حضرت آدم را خلیفه کرده و دیگران نیستند.کل انسانیت و بشریت خلیفه خدا هستند و خلیفه کسی است که متخلف به صفات ضروری خداوند باشد انسان می تواند ظالم باشد می تواند عادل باشد ضرورت ندارد، ولی نمیتواند خلاق نباشد، خلاقیت ضرورتش است، ما این ضرورت را از دست دادهایم!
*خلاقیت چیست؟
خلاقیت یک چیز جدید ساختن نیست خلاقیت یک تفکر است. خداوند با خودش فکر کرد و جهان را خلق کرد، خداوند لحظه ای به خود فکر کرد و جهان خلق شد. ما باید تولید فکر کنیم تا تولید خلاقیت کنیم، ما تولید تفکر نداریم. وقتی که باشد بقیه چیزها هم باید مثل چرخدنده کنار هم قرار بگیرند تا این ماشین حرکت کند، چرخدندههایی مثل فیلمساز، وزارت ترشاد، سازمانها و مسئولین سینمایی و.... تا سینمای خلاق در بیاید.
*در شرایط فعلی از فیلمسازهای معاصر فیلمسازهایی که در این چند دهه اخیر فعالیت داشتند به نظر شما کدامشان توانستند به اینجا برسند؟
من نمی شناسم چون این سینما اصلا برای من سینما نیست، تکرار است من چگونه بگویم فلان اثر تکرارِ بهتری است یا تکرار بدتری است اصلا مهم نیست شما یکی را مثال بزنید نمیگویم در مقابل «بلاتار» در مقابل فیلمسازهای درجه دو امریکایی یک چیز جدید گفته باشد! من نمیشناسم.
*حتی آثاری که خیلی در جشنوارهها سروصدا می کنند؟
بله، حتی همانها. من با جشنواره مشکلی ندارم، خیلی هم خوشحال می شوم از اینکه بالاخره ایران در این جشنواره ها مطرح می شود. در مقابل اینکه خیلیها تلاش میکنند تروریسم مطرحمان کنند، بهعنوان فیلمساز مطرح بشویم. اصلا هم با این قضیه مخالفتی ندارم نمیگویم سینمای جشنوارهای را باید کنار گذاشت، ولی میگویم همه چیز نیست.
*آنچه من بهعنوان نتیجهگیری برداشت می کنم این است که از نظر شما نه گیشه، نه جشنواره، نه سروصداهای دیگر هیچ کدام نمیتواند تعیین کننده قوی یا ضعیف بودن یک فیلم باشد. پس ملاک چیست؟ این مرز تعریفش کجاست؟
مرز تعریفش خلاقیت است، خلاقیت به پیشنهاد دادن است، باید پیشنهاد بدهی. مثلا امکان ندارد «بلاتار» در تاریخ سینما نباشد، چون پیشنهاد داده است.
*تعیین کننده خلاقیت چیست؟
تعیین کننده خلاقیت، متفاوت بودنش است.
رمبو: «ما به هر قیمتی باید مدرن باشیم»
*متفاوت بودن به هر شکل؟
به قول شاعر معروف رمبو: «ما به هر قیمتی باید مدرن باشیم» این به این معنی نیست که سنت را حذف کنیم. مدرن بودن به این معنی است که تو تجدید حیات کنی و یک چیز جدید بگویی، با این تجدید حیات روی گذشته بیایی نه کنار گذشته. ما اغلب مدرن بودن را به این حساب میگذاریم که نفی گذشته است. اصلا چنین چیزی معنا ندارد، بیمعناست، بدون گذشته نمیتوانی مدرن باشی. اما در گذشته هم نباید ماند!
*به نظرتان نسل جدید و جوانهای سینما میتوانند این خلاء را پر کنند؟ به عبارتی چقدر میتوان به این نسل امیدوار بود برای آنکه تنفس تازهای به سینما بدهند و همین خلاقیت را به منصه ظهور برسانند؟
این نسل، نسلِ نوگرا و ساختار شکن خوبی است، من به شدت به نسل شما یعنی همین نسل جوان امیدوارم.
*اما خیلیها می گویند این نسل سرانه مطالعه کمی دارند، بازهم امیدوارید؟
در همین نسل بچههایی را میشناسم که خیلی خوب کتاب می خوانند، حتی اگر کم هم بخوانند اما خوب می خوانند و بیشتر از نسل قبل میفهمند. آن نسل شاید تمام کتابهای داستایوفسکی را میخواند ولی از این نسل شاید یک نفر یکی از کتابهای داستایوفسکی را بخواند ولی خیلی بیشتر از آن نفر قبلی میفهمد. اینترنت دارند و دنیا را می بینند. بله شاید متأسفانه تعدادشان کم باشد اصلا ممکن است بیست نفر باشند ولی آن بیست نفر جهان را عوض می کنند. نسل شما این جامعه و این جهان را عوض خواهند کرد.
بخواهم رک بگویم نسل ما نمیتوانست چون نسل ما همه ایدئولوگ زده بودند نسل شما ایدئولوگگریز است و جرأت و جسارت بیشتری برای نوآوری و تجربه و ساختارشکنی دارد.نسل ما عقلانیت را معیار خودش قرار داد، عقلانیت یعنی نظام قبلی، بنابراین عقلانیت مثل شابلون است که روی هرچیزی بگذاری یک خروجی دارد، درحالی که نسل شما هوشمند است و عقلانیت را بدست میآورد نه آنکه بر اساس تعریف قبلی از عقلانیت زیست کند، همچنین حضور ذهن این نسل جدید خیلی بیشتر از نسل ماست.
بهنظرمن سینمای ما و سینماگرانمان علیرغم سواد و دانش باید تمرکز جدیتری بر بازخوانی مجدد، خلاقیت و جسارت، شجاعت و تجربه داشته باشند
*این نسل باید چه کند؟ به عبارتی چه بکنیم؟
ما از ابتدا باید دوباره بنشینیم یک بازخوانی انجام دهیم، سینمای ایران و اصلا فرهنگ خودمان را بازخوانی کنیم و از اشتباه نترسد، از تجربه کردن و حتی اشتباه کردن نترسد. اصلا اشتباه جزو اصل بنیادین «انسان» است، هیچ موجود دیگری اشتباه نمی کند، تا حالا دیدید پرندهای اشتباه بپرد؟ ولی انسان اشتباه می کند و دوباره از نو میسازد، در واقع اشتباه حق حیاتی انسان است.
بزرگترین اشتباه تاریخ را میدانید چهکسی مرتکب شد؟ به نظرم بزرگترین اشتباه را «کریستف کلمب» کرده است. که می خواست برود هند و اشتباه کرد، با همان اشتباهش جهان عوض شد! و هیچ کسی هم او را ملامت نکرد. حتی تا آخر هم خودش نفهمید که این اشتباه را کرده است. خلاقیت پیش شرط ندارد، در سال حدود چهار هزار فیلم در جهان ساخته میشود، شما هرسال چندتا فیلم خوب میبینید؟ هرکسی خیلی فیلم ببیند 400 فیلم میبیند، یعنی یک دهم آنچه که ساخته میشود.
9 دهم سینما یعنی چیزی حدود 3 هزار و خوردهای فیلم حق اشتباه دارند، اما شما ندارید؟! چرا؟! به چه منطقی؟!
بهنظرمن سینمای ما و سینماگرانمان علیرغم سواد و دانش باید تمرکز جدیتری بر بازخوانی مجدد، خلاقیت و جسارت، شجاعت و تجربه داشته باشند.
=====================================
گفتوگو ومصاحبه: امیرحسین مکاریانی- ایمان رنجبر
====================================
انتهای پیام/