روایت اسکندر کوتی از کریخوانی با گزارشگر عربستانی/ صدایی که رزمندگان را از اسیر شدن، نجات داد + فیلم
مجری و گزارشگر قدیمی تلویزیون: گزارشگران امروز ما هیچکدام صدای خوبی ندارند، چون صدا اهمیت دارد و به این نکته هیچ توجهی ندارند؛ صداها غلط هستند ولی عادت شده! ولی گزارشگر باید صدای خوب و مطالعه جامع داشته باشد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، جرقه گویندگی، اجرا و گزارشگریاش در کوچه پس کوچههای لشکرآباد اهواز خورد؛ آن روزگاری که یک قوطی کنسرو دست میگرفت و بازیهای محلی را گزارش میکرد. اما شروع دفاعمقدس سرنوشت گزارشگر قدیمی تلویزیون را تغییر داد و پای اسکندر کوتی با یک ضبط ناگرا به گفتگو با رزمندگان و جهادگران برای رادیو جبهه باز شد. او هم جزو گویندگانی است که خبر آزادسازی خرمشهر را برای خوزستانیها با آن زنگ صدای معروف مخابره کرد. بعد از بازگشایی تلویزیون مرکز خوزستان،کوتی خیلی زود به عنوان گزارشگر پایش به گزارشگری فوتبالهای معروف و اجرای برنامه «ورزش از نگاه دو» باز شد. اما گزارش اسکندر کوتی و الله اکبر یک باره بعد از گرفتن پنالتی بازی ایران در مقدماتی جام جهانی 98 مقابل عربستان را هیچ هموطنی فراموش نمیکند. جایی که این گزارشگر و مجری قدیمی تلویزیون بعد از تحمل کریهای گزارشگر عربستانی، سر پنالتی فریاد الله اکبر سر داد و آن پنالتی و آن الله اکبر گفتنهایش به یادگار ماندند و آن پنالتی البته گل نشد! سالها بعد و در روزهایی که او فقط در رادیو جوان فعالیت میکند به بهانه روزگار رو به افول برنامههای ورزشی تلویزیون و گزارشهای سرد و بیتعصب برخی از گزارشگران دقایقی با او همکلام شدیم و حرفهای جالبی شنیدیم. اسکندر کوتی گزارشگر، مجری و تهیهکننده برنامههای ورزشی صدا و سیما بود که امروز پا به 65 سالگی گذاشته است. وی تهیه کننده چندین برنامه تلویزیونی از قبیل جُنگ فوتبال اروپا بود. وی در سریال «معمای شاه» نیز نقش شهید مفتح را ایفا کرده است. اسکندر کوتی که به خبرگزاری تسنیم آمد و با هم گفتگو داشتیم درباره این روزهایش چنین گفت: "قبل از هرچیز بایستی بگویم که من الان در رادیو جوان برنامه ورزشی تحت عنوان «ایستگاه» را اجرا میکنم که هفتهای در میان بنده حضور دارم و این برنامه از شنبه تا چهارشنبه روی آنتن میرود. چرا که در کرج زندگی میکنم و قدری برایم سخت است که هر هفته به تهران بیایم. به خاطر مشکل تنفسی همسرم سالهاست در کرج زندگی میکنم و فرزندانم هم همانجا بزرگ شدند و آنجا ماندگار شدم".
گفتگوی اسکندر کوتی در خبرگزاری تسنیم
اولین تریبونی که گزارش کردم، یک قوطی بود
*به عنوان مقدمه بفرمایید جرقه گزارشگر شدن و به مصداق رسیدن گویندگی اسکندر کوتی کجا خورد شد؟
در محله لشکرآباد اهواز بزرگ شدم و دوران کودکی همچون خیلی از کودکیهای دیگر به فوتبال و بازی سپری شد. اما من فوتبال را به گونهای دیگر میدیدم، انگار زندگی بود. تا جائیکه جزو 35 نفر دعوت شده تیم ملی جوانان قرار گرفتم ولی بنا به دلایلی اسم من از این لیست، خط خورد. در دوران تحصیل چون فوتبال بازی میکردم و عشق به گزارشگری و صدای عطاالله بهمنش(گزارشگر قدیمی تلویزیون) داشتم، گزارشگری را با یک قوطی کنسرو شروع کردم. بچهها فوتبال بازی میکردند و من گزارش میکردم. حتی یادم میآید یک روز با "آقای پور کی" مدیر دبیرستان دکتر حسابی در ایستگاه راهآن برخورد کردم و از ایشان پرسیدم من را میشناسید؟ ایشان گفتند من هزاران هزار شاگرد داشتم، چطور تو را بشناسم؟ گفتم: من همانی هستم که فوتبال گزارش میکردم. گفت: تو اسکندر کوتی هستی؟ بالاخره گزارشگر شدی؟ گفتم: بله. پیشانیام را بوسید و گفت: خواستن، توانستن است. درست است که شرایط درسی خوبی نداشتی اما گزارشگر شدی! این روند ادامه داشت تا اینکه پنج ماه مانده بود تا دوران جنگ تحمیلی آغاز شود برای یک دوره آموزشی تکنسین جرثقیلهای راهآهن به تهران رفتم.
با ضبط ناگرا برای تهیه گزارش به جنگ رفتم
سال 58 در راهآهن مشغول به کار شدم و البته در عینحال با دوستانم در مبارزه با منافقین حضور داشتم. یک گروهی بودیم که از مخابرات نگهبانی میدادیم. تا اینکه همین بچهها جذب صداوسیما شدند و از من هم خواستند که به صداوسیما بروم. گفتند تو هم قلم خوبی داری میتوانی این قریحه را در صداوسیما به رشد و نمو برسانی. چهار ماه قبل از جنگ، یک برنامه برای جهاد میساختند من نویسنده بودم و یک روز گویندهمان نیامد گفتند تو که خودت این متنها را مینویسی چه بهتر که پشت تریبون قرار بگیری و آنها را بخوانی. شروع کردم به گویندگی، چند قدیمی رادیو را دیدم که نگاه میکنند، با خودم گفتم الان میگویند این چه صدایی است؟ اما ورق برگشت و مرا تحسین کردند که این چه صدای خوبی است. تا به خودم آمدم دیدم چند برنامه دیگر هم برای گویندگی به من سپرده شد. جنگ هم که شروع شد ما بچههای رادیو اهواز دست به کار شدیم و برای تهیه گزارش به دل جنگ رفتیم. من ضبط ناگرا را بر دوش انداختم- ضبطی که صدا را ضبط میکرد و 12 کیلویی بود- در مرکز صداوسیمای خوزستان که بودیم یک برنامهای داشتیم به نام "مقاومت جنوب" در ارتباط با جنگ و دفاع مقدس، یک روزهایی یک مجری دیگری داشت و من در جنگ گزارش میگرفتم.
ماجرای نوجوانی که اسلحهاش از خودش بزرگتر بود...
*شما یک خاطره معروف درباره نوجوان 16 سالهای که فوجی از عراقیها را اسیر کرده بود دارید. ماجرا از چه قرار بود؟
ما اولین کسانی بودیم که به ماجرای آزادسازی خرمشهر رسیدیم تا برای مردم خوزستان این خبر مبارک را مخابره کنیم. جالب است در این شرایط به یک نوجوانی برخورد کردم که چندین اسیر عراقی بلند قامت را اسیر کرده بود. حتی اسلحهاش از خودش بزرگتر بود اما مردانه قدم برمیداشت. از او سوال کردم اینجا چکار میکنی پسر جان! یک نگاه عاقل اندر سفیه انداخت و گفت به کارت برس جوان. واقعاً یک احساس حقارت وحشتناک کردم که چرا با این نوجوان شوخی کردم؟ این اباهت و بزرگی که این نوجوان داشت، همان اقتدار و بزرگاندیشی بود که جبهه به همه رزمندگانش میداد. بالاخره ما هم برای خودمان یک ادعایی داشتیم که در صداوسیما کار میکنیم و سخنور هستیم و اصطلاحاً کم نمیآوریم. دویدم و پیشانی این نوجوان را بوسیدم و به من گفت: باید هرکس به کار خودش برسد. واقعاً این خاطرات ماندگار و درسآموز است که یک نوجوان با قد و قامت کوتاه تا جایی که حتی اسلحهاش از او بزرگتر بود اما آن همه اسیر بلند قامت و مدعی را گرفته بود. او تکبر و غرور نداشت و واقعاً خودساخته شده بود. برای من جالب بود که طاقت نیاوردم و پیشانیاش را بوسیدم.
اعلام کردم خرمشهر آزاد شده است
*شما هم جزو کسانی بودید که خبر آزادسازی خرمشهر را اعلام کردید...
برای خوزستانیها خیلی جالب بود. همه بر و بچههای خوزستان در جنگ بودند از اهواز، دزفول و شوشتر... خود به خود این خبر پخش میشد. خبر را این طور گفتم: "شنوندگان عزیز و مردم خداجوی خوزستان بالاخره مجاهدتها به بار نشست و خرمشهر قهرمان آزاد شد و من الان از مقابل مسجد جامع خرمشهر با شما صحبت میکنم خرمشهر با تلاش مردان و زنان شما آزاد شد". یک جملات این چنینی به کار بردم و دو سه نفر را هم آوردم گفتگو کردم و صدا در مرکز خوزستان پخش میشد. ساعت دو و نیم محمود کریمی از رادیو ایران خبر آزادسازی را اعلام کرد. آن زمان جوان بودم و تن صدای من با محمود کریمی را بسیاری اشتباه میگرفتند. به گونهای که یک روز من، محمود کریمی و علیاصغر پورمحمدی با هم به جبهه رفته بودیم تا یک برنامه ضبط کنیم با هم گویندگی میکردیم رزمندگان ما را با هم اشتباه میگرفتند. البته در جنگ فقط گزارشگری نمیکردیم، وقتی عملیات میشد ما هم به عنوان رزمنده به منطقه میرفتیم. زمانی هم که رزمندگان منتظر عملیات بودند ناگرا را برمیداشتم خاطره میگرفتم و با رزمندگان صحبت میکردم. بعدها رادیو جبهه در تهران راه افتاد که صبحها پخش میشد. حتی برخی از رزمندگان پیش من میآمدند و سوال میکردند صدایشان کی پخش میشود. چرا که عمده آنها از شهرهای مختلف آمده بودند و خانوادههایشان به این واسطه متوجه میشدند فرزندانشان در سلامت به سرمیبرند و در کدام یگان و گروه و گردانهایی رزمندگی میکنند.
فقط برایش مهم بود خبرها باورپذیر مخابره شود
*با شهدای خاصی دیدار داشتید مثل شهید غلامرضا رهبر....
مرکز صداوسیمای خوزستان 9 شهیدی تقدیم کردند که هرکدام اسطورههایی بودند مثل غلامرضا رهبر، بهروز خلیلیان(نویسنده) و محمد حکیم؛ ما با همه اینها زندگی کردیم و روزگار خاطرانگیزی داشتیم. جالب است بدانید برخی اوقات به هم میگفتیم فلان نفر پررنگ شده و آرام آرام باید حلوایش را بخوریم و واقعاًهم این طور میشد. هنوز آن موقع شهید آوینی به این جایگاه نرسیده بودند و «روایت فتح» ساخته نشده بود. آن زمان غلامرضا رهبر یکی از خبرنگاران شجاع، شیردل و متوکل بود. میگفت: پناه بر خدا برویم و مسیرهای صعبالعبوری را انتخاب میکرد برای تهیه گزارش، چون اعتقاد داشت بایستی گزارشها و خبرها باورپذیر مخابره شوند. خیلی قشنگ هم شهید شد. متأسفانه از این شهدای والامقام ما کمتر گفته و نوشته میشود. حتی آن طوریکه باید و شاید به زندگیشان پرداخته نشد.
تا خبر به تهران نمیرسید، دست بردار نبود
*در کار خبری ایشان علی رغم شجاعت، چه ویژگی متمایزی دید؟
غلامرضا رهبر همیشه اولین نفری بود هر اتفاقی که پیش میآمد را مخابره میکرد و پیگیر سوژههای سخت و دشوار جنگی بود. همه مصاحبهها و گزارشها را خودش پیگیری میکرد و منتظر هماهنگی کسی نبود. خیلی راحت میرفت جلو و با توکلی که داشت کارها درست انجام میشد و به موقع خبرها را میگرفت. جالب است مصاحبه یا خبری را که میگرفت تا به تهران مخابره نمیکرد ساعت 8 و نیم پخش نشود، دستبردار نبود.
هنگام انجام وظیفه در سنگر بلنوان یک رزمنده تبلیغاتی
*در آن شرایط جنگی، دغدغه اسکندر کوتی چه بود؟
واقعاً جنگ ما را آبدیده کرد. خستگی را نمی شناختیم و عجیب بود. البته برای کسی اجتنابناپذیر نیست که جان سالم به درد ببرد. آن موقع ما چند جوانی بودیم با عشق و باوری که داشتیم نسبت به نظام و میهنمان، اصلاً خستگی نمیشناختیم. واقعاً نمیفهمیدم زمان چطور میگذرد؛ باور کنید برخی اوقات شب، صبحانه و ناهار و شام را با هم میخوردیم.
نوشته بود: "ما خانه برای ماندن نساختهایم...."
*خیلی احساساتی بودید؟
موقعی که گوینده برنامه بودم وقتی میرفتم در احساسات غرقه میشدم جملاتی میگفتم قبلاً فکر نکرده بودم. یک دوستی داشتم نویسنده بود موشک به دزفول میزدند یک چیزی نوشت که واقعاً تأملبرانگیز بود: "ما خانه برای ماندن نساختهایم...." همین نوشته یک قوت و قدرتی به من میداد و آیهها یکی یکی یادم میآمد. خود به خود از هم نیرو و قدرت میگرفتیم. این حال به ما دست میداد آن چه که داشتیم در فایلهای ذهنیمان گفته میشد و مینشست.
صدایی که رزمندگان را از اسیر شدن، نجات داد
همین برنامه "مقاومت جنوب" دو ساعت شبهای حماسی جنوب داشتیم؛ صبح 9 تا 11 و شب 9 تا 11 شب. یکبار آقای نویدی مدیر وقت رادیو اهواز به من گفت میهمان داریم. رفتم دیدم چند رزمنده نشستهاند و احوالپرسی کردم و بنده را به آنها معرفی کرد. آنها گفتند یک بار در محاصره بودیم چون همهجا را بسته بودند و راهی برای فرار نداشتیم یکی از رزمندهها، رادیو گرفته بود و شما از صبر، استقامت و توکل به خدا میگفتید و به ما نیرو داد. چند تا از بچهها تیغ برداشته بودند و با تیغ صورتشان را زده بودند تا ما را به عنوان سپاهی نگیرند که آنها کمتر اذیت شوند. این سرودها و مطالب را میگفتید ما منصرف شدیم. در همین حین چندین راه باز شد و توانستیم از این مخمصه خارج شویم. آنجا متوجه شدم کار ما و صدای ما روی رزمندگان تأثیر داشته و همینطور کار نمیکنیم و تأثیر دارد.
اولین بار صدایم در «ورزش و مردم» پخش شد
*جنگ تمام شد و اسکندر کوتی با یک پیشینه گزارشگری محلی، یک گزارش نامآشنا شد؛ چطور این اتفاق افتاد؟
همان موقع که به تازگی تلویزیون راه افتاده بود در اهواز ما شروع کردیم فوتبالهای اهواز را ضبط کنیم. بعدها جنگ تمام شد و فوتبالها رسمی و منظم پخش میشد بچهها میگفتند اسکندر خودت صحبت کن! تو فوتبالی هستی، صدای خوبی داری و فوتبال را میشناسی، صحبت کن. یک بار بازی صنعت نفت آبادان و استقلال تهران در اهواز بود که من گزارش کردم و برای "ورزش و مردم" ارسال شد و این مسابقه اولین بار با صدای من در شبکههای سراسری پخش شد. بعد از این اجرای اول، تماس گرفتند و خواستند من گزارش کنم و برای تهران ارسال کنیم. ارتباط با مرکز خوزستان این طور برقرار شد و فوتبالها از این طریق ضبط میشد و در تهران هم روی آنتن میرفت. بعد از چند گزارش، تهران خواست که بنده به تهران بروم و ادامه کار بدهم.
در «ورزش از نگاه دو» کارم را شروع کردم
یک سال به عنوان مأموریت به شبکه دو میآمدم که نیرو کمتر داشت. هادی صالحنیا{گزارشگر تلویزیون} تنها بود و با کمک ایشان فوتبالها را گزارش میکردیم و بعد گفتند به طور کامل در تهران باشم و شبکه دو گفت از این به بعد کارمند شبکه دو هستی! علاوه بر گزارشگری، مجری برنامههای ورزشی شبکه دو خصوصاً "ورزش از نگاه دو" شدم و بعدها خادم از شمال و مرادی{رئیس فدراسیون شنا} بود با هم اجرا میکردیم. این اواخر داشتم بازنشسته میشدم مرحوم نهاوندیان به برنامه آمد و جوانگرایی کردیم. بعدها به شبکه سه رفتم و مدتی با آنها کار کردم.
ورزشگاه ریاض عربستان به اتفاق مسئول ورزشگاه و گزارشگر کریخوان
فشار کریخوانی گزارشگر ریاض، صدای الله اکبرم را درآورد
*شما یک مجری و گزارشگر بدون حاشیه هستید و خیلیها میگویند کمتر تپق زدهاید. اما یک خاطرهای از یک دیالوگ "اللهاکبر" دارید که از تاریخ حذف نخواهد شد. از آن روز بگویید؟
من با این گزارشگر عربستان کری داشتم و عربی مسلط بودم. برخی اوقات به ایران میآمد من کری داشتم و به ریاض میرفتم این رفت و آمد کنایهها رونق داشت. یک بازی به ریاض رفتم که یک بر صفر باختیم، دیدم اسامی را دستش گرفته و خوشحال است. میرقصید و میگفت که خبری از جادوگر ایران نیست و مدافعان آزادانه میتوانند جلو بروند. خواستم لیست اسامی بازیکنان را برایم بیاورند که متوجه شدم "خداداد عزیزی" نیست. گل خوردیم و باختیم. در تهران بازی برگشت پنالتی گیر ما آمد و البته گل نشد. واقعاً نمیدانید با چه حال و احوالی گزارش میکردم و دوست داشتم این بازی را ببریم. وقتی پنالتی شد صد و 10 هزار تماشاگر به وجد آمدند و گفتم "الله اکبر" و همه حس و حالم با این کلام از وجودم بیرون آمد و البته پنالتی گل نشد. گل مساوی را کریم باقری زد. شاید برخی از این خاطره به خوبی یاد کنند و برخی هم به سخره بگیرند، اما یک دنیای دیگری داشت و آنهایی که عاشقانه فوتبال را دنبال میکنند، متوجه میشوند تعصب و عرق ملی یعنی چه؟ و چطور میشود گزارشگر هم یک زمانی مثل مخاطب و تماشاگر، واکنش نشان دهد.
چرا گزارشگران ما آنقدر غرق قواعد فیفایی شدهاند؟
*شما با تعصب و عرق ملی گزارش میکردید و همگام با مردم در گزارشگری جلو میرفتید اما چیزی که امسال در جام جهانی ما خیلی مورد انتقاد قرار گرفت سرد گزارش کردن برخی از گزارشگران بود که پیشبینی میکردند ایران میبازد یا در زمانهایی هم خیلی بیتفاوت از کنارش میگذشتند. مخاطب هم با این نوع گزارشگری، یک سردی درون پیدا میکرد. واقعاً تنها راه همزادپنداری مخاطب با فوتبال حتی در نبود آمبیانس(صدای ورزشگاه) فقط گزارشگر است. چرا چنین اتفاقی افتاده و میافتد؟
شاید خیلی فوتبالی، خیلی رسمی و خیلی قاعده فیفایی گزارش میکنند و میخواهند بگویند بیطرف هستند و گزارشگر اتفاقاتی باشند که اتفاق میافتد. اما این نگاه شاید نگاه درستی نباشد؛ یادم میآید وقتی تیم ملی بازی داشت با جان و دل گزارش میکردم و دوست داشتم تیمم ببرد. من فکر میکنم برخی ها خیلی غرق آن قواعد و قواعد فوتبالی شدهاند.
وظیفه یک گزارشگر گرفتن ایراد نیست، گزارشگری است
*امروز یکسری مشکلات دیگری هم داریم. شما سعی نمیکردید برای مخاطب تعیین تکلیف کنید این مربی با این بازیکن و این بازیکن و مربی چه میشود و کار کارشناسی را به کارشناس واگذار میکردید خیلی دنبال حاشیه و تخریب نبودید. اما امروز یک اتفاقات خاصی میافتد. شایعه است که برخی گزارشگرها با یک بازیکن خاصی لابی میکند آنقدر او دیده میشود و برخی از بازیکنان اصلاً انگار نه انگار که هستند. شما قبول دارید چنین لابی وجود دارد؟
بگذارید من خوشبینانه بگویم که الان حاشیه بیشتر از متن حائز اهمیت است. در نتیجه هرکسی میرود به سمتی که مخاطبین بیشتری را جذب کند. هرچه از حاشیه بگویم بیشتر خوشش میآید. من قبلاً حتی بازیکن بیرون میزد میگفتم حالا... همیشه میگفتم خانوادهاش نگاه میکنند، نباید این بازیکن را خراب کنم. حتی یک روز بازیکنی آمد و از من تشکر کرد که خانوادهام نشسته بودند یک بار چیزی نگفتید. من کاری ندارم و وظیفه من نیست ایرادات کسی را بگیرم من گزارشگر اتفاقات برنامه هستم.
گزارشگران ما جامعهشناسی خوبی ندارند
*یا دیالوگهای بیربط گزارشگر... در زمان شما اینترنت و فضای مجازی نبود اما یک سیر خوبی در گزارشهای شما وجود داشت. اما امروز این سیر وجود ندارد و مخاطب را دلسرد میکند. ضمن اشاره به قواعد این سیر گزارشگری درست، بفرمایید چرا امروز دیگر این سیر و قواعد اصولی گزارشگری وجود ندارند؟
یک مقدار آن به خاطر این است که گزارشگر ما از نظر فنی حرفی برای گفتن ندارد. فوتبال یک بازی گروهی است و یک اصولی دارد اینها را گزارشگر بداند و جریان فوتبال را با اصولی که دارد دنبال کند، این اتفاق میافتد. وقتی فوتبال را نمیشناسیم به در و دیوار میزنیم. گزارشگری که اطلاعات فوتبالی ندارد، جامعهشناسی خوبی ندارد و نمیداند مخاطبش چه چیزی میخواهد و فقط دنبال حاشیه است. الان گزارشگرانی داریم که میگوید "اوت" را پرتاب میکند، نوه من هم میداند که اوت یعنی بیرون و بیرون را چطور میتوان پرتاب کرد؟ یا چهار نفر را میگویند مثلث تشکیل دادهاند و نشان میدهد گزارشگر اصلاً به اصول و قواعد گزارشگری اشرافی ندارد. یا میگوید پشت ضربه ایستاده! نمیگوید پشت توپ ایستاده و میخواهد ضربه را بزند. مگر میتوان پشت یک عمل ایستاد؟ اینها ظرافتهایی است که گزارشگران ما به آنها توجه نمیکنند؛چون چیزی ندارند بگویند. یا به سراغ اطلاعاتی که از اینترنت درآورده و نمیداند باید کی از آنها استفاده کند. شما ببینید عادل فردوسیپور به موقع از این اطلاعات استفاده میکند، جایی که مخاطب نیاز دارد به او اطلاعات میدهد. جالب است بدانید همه بازیکنان دارند میجنگند و هیاهو وجود دارد و گزارشگر هم همنوای این اتفاقات میشود، این کار غلطی است. چرا که باید گزارشگر به مخاطب آرامش بدهد نه هیاهوی غیراصولی برپا کند.
مخاطب را خیلی امیدوار و خیلی ناامید نکنید
*یا آنقدر گزارشگر داد بی موقع میزند که مخاطب را پس میزند...
اینها وقتی حواسشان نباشد و ندانند مخاطب چه چیزی میخواهد و ندانند در چه شرایطی این فوتبال برگزار میشود. من نباید بذر ناامیدی بپاشم و نه زیاد امیدواری بدهم. این چیزها را گزارشگر بداند با گزارشگری خوب خود به مخاطب حال خوبی میدهد.
صدای جذاب و خوب در میان گزارشگران امروز ما نیست
*بااین اوصاف الان کدام گزارشگران را میپسندید؟
الان جوانانی که آمدهاند غالباً خوب هستند به شرطی که مطالعه زیاد داشته باشند. هیچکدام صدای خوبی ندارند، چون صدا اهمیت دارد و به این نکته هیچ توجهی ندارند. چون صدا باید جذاب باشد و روی تصویر بنشیند. چون الان صدای خوب نیست و اهمیت نمیدهند، هرکسی گزارش میکند و مخاطب هم به آن صدا عادت میکند. صداها غلط هستند ولی عادت شده! ولی گزارشگر باید مطالعه داشته باشد و این مطالعات کاملاً جامع باشد و دقیق بداند و نه فقط در مورد کشور و باشگاهشان و اطلاعاتی که میان بازیکنان است، جامعشناسی بداند و اشراف داشته باشد که مردم کشورش چه احساسی نسبت به آن تیم دارند.
گزارشگر ما باید به اصول سیاسی یک تیم و حامیانش هم واقف باشد
مثلاً دیده شده که حامیان یک تیمی، اسرائیلی هستند و گزارشگر بیتوجه به این مسئله، آنقدر از آن تیم دفاع میکند که مخاطب با اطلاعات را ناگزیر، آزرده میکند. واقعاً خیلی بد است از تیمی تعریف کنیم برای یک جوان عاشق فوتبال که اسرائیل آن را تأمین میکند. خیلیها میگویند مسئله فوتبال را سیاسی نکنید اما خواه ناخواه همه چیز با سیاست عجین است و اصلاً دنیا با سیاست میچرخد و باید گزارشگر زیرکانه به این نکته واقف باشد. البته شاید خیلیها نپسندند به صراحت این نکات گفته شود اما مومن باید زرنگ باشد و حداقل آن تیم و شرایط این چنینی را سمبل و الگو نکنیم. یک وقتهایی بود آنقدر بازیکنان را بزرگ میکردند با تعابیر اعجابآوری که مخاطب را پس میزد. به همین خاطر، ادبیات و سواد اجتماعی توأمان برای گزارشگری مهم است. فایلهای ذهنیاش مملوء از محتوا و گلواژه باشد و در عین حال بتواند به موقع از آنها استفاده کند.
لابیگری در گزارشگری، یک نوع تبعیض است
*در زمان شما هم لابی خاصی بود که فلان بازی را به فلان گزارشگر میدهند. چون الان یک ارتباطهای خاصی حاکم میشود. آیا این لابیها در عالم گزارشگری را قبول دارید که برخی را هم آزرده خاطر کرده است؟
این کار درست نیست. زمان ما این طور نبود. یک زمانی به من چند بازی پرسپولیس و استقلال را پشت سر هم میدادند و خودم به جای گزارشگران اذیت شدم. رفتم پیش مدیر گروه گفتم که گزارشگران صدایشان درآمده و این یک نوع تبعیض است. من چند بازی پشت سر هم بازی شهرآورد پایتخت را گزارش کنم. مدیر ما گفت ما یکسری چیزهایی را درنظر میگیریم به این نتیجه میرسیم فلان گزارشگر این بازی را گزارش کند. چیزی که برای ما مهم است جوّی برای صداوسیما و گزارشگران صداوسیما ایجاد نشود. تو معروف شدی به بی طرفی و تو را به این نوع گزارشگری میشناسند. واقعاً اصلاً تعصبی به پرسپولیس و استقلال ندارم اما طرفدار بازی خوب هستم حتی بازی شموشک نوشهر باشد.
مجتبی برزگر
ادامه دارد...
انتهای پیام/