تخریبچیهایی که خرمشهر را نجات دادند
در اطراف نخلستانهای خین با دشمن درگیر شدیم. درگیری نزدیک و تن به تن بود. دشمن مسلط به منطقه بود و داخل کانالها و سنگرهایی که کنده بودند مقاومت میکردند و بچه های بسیجی هم بی مهابا میجنگیدند.
خبرگزاری تسنیم- جعفر طهماسبی
شهیدی که سالهاست نامش آذین کوچه محل زندگی ماست رو بارها شنیده بودم. رضا در عملیات فتح خرمشهر کار بزرگی کرده بود که بزرگی این کار باورش رو مشکل میکرد و شاید به همین خاطر هم بود که کسی گرد این افسانهها نمیرفت.
سالها ذهنم مشغول بود که این حماسه مستند بشه و جسته و گریخته از زبان آدمهای متفاوتی شنیده بودم تا اینکه فرصتی پیش آمد تا در جلسه پیشکسوتان تخریبچی دفاع مقدس با حاج جعفر جهروتیزاده تنها شدیم و فرصتی شد که از زبان فرمانده رضا حکایت رو بشنوم.
حاج جعفر جهروتی زاده در عملیات الیبیتالمقدس که خرمشهر عزیز آزاد شد فرمانده تخریبچیهای تیپ محمد رسول الله (ص) بود، او نقل کرد:
روز یکشنبه دوم خرداد سال 61 مصادف با آخرین روزهای ماه رجب بود که ساعت 4 صبح این حماسه رقم خورد.
آن شب حاجاحمد ( سردار جاوید الاثرحاج احمد متوسلیان) دستور داد که من دو تا گروهان برداشته و در حاشیه اروند با دشمن درگیر بشم و ماموریت انفجار پل پشتیبانی دشمن روی رودخانه اروند هم به ما واگذار شد. دشمن به شدت روی منطقه آتیش میریخت و لحظهای نبود که منوری در آسمان نباشه همه جا مثل روز روشن بود. با گروهانها حرکت کردیم و همزمان هم دو تا از بچه ها رو فرستادم برای مواد گذاری و انفجار پل.
شهید رضا اردستانی
هنوز خیلی راه نرفته بودیم که به میدانمین رسیدیم و مجبور شدیم معبر باز کنیم و این یک مقدار کارمان رو کند کرد.
در اطراف نخلستانهای خین با دشمن درگیر شدیم. درگیری نزدیک و تن به تن بود. دشمن مسلط به منطقه بود و داخل کانالها و سنگرهایی که کنده بودند مقاومت میکردند و بچه های بسیجی هم بی مهابا میجنگیدند. بچههایی که برای زدن پل رفته بودند تماس گرفتند که دشمن نمیگذاره ما به پل برسیم و با آتشباری سنگین از پل محافظت میکنه. این پل تنها پلی بود که دشمن از روی اون خرمشهر رو پشتیبانی میکرد و برای او خیلی حیاتی بود. به بچه ها گفتم هر طور که شده باید پل منفجربشه. رضا اردستانی و حسین زارع رفتند برای انجام این ماموریت.
مدام حاج احمد تماس میگرفت و میگفت: پل چی شد؟
هوا هنوز روشن نشده بود که خبر رسید پل رو بچه ها زدند. اول خیلی خوشحال شدم اما نگران حال بچههایی بودم که رفته بودند.
گفتند رضا اردستانی و حسین زارع با دلاوری و شجاعت مواد منفجره رو روی پل بردند و جاسازی کردند. مشغول آتشگذاری بودند که دشمن اونها رو با آرپی جی میزنه و رضا و حسین و موادها و پل یک جا منفجر میشه.
وقتی این خبر به حاج احمد رسید، حاجی یک نفس راحت کشید و گفت:کار تموم شد و امید دشمن قطع شد.
پل که تخریب شد حاج احمد هم رسید و با حاجی و نیروهایی که مونده بودن اومدیم به سمت خرمشهر.
خرمشهر آزاد شد و قلب امام شاد شد.
خرمشهر آزاد شد و آبهای اروند پارههای تن رضا و حسین رو با خودش برد.
واقعا اگر رضا و حسین خطر نمیکردند و پل منفجر نمیشد و با روشنی هوای روز سوم خرداد تانکهای دشمن از پل عبور میکردند چی میشد؟
سلام بر رضا و حسین که اراده خدا را محقق کردند و خرمشهر را خدا آزاد کرد.
شهید رضا اردستانی در روز شهادت 18 سال بیشتر نداشت.
انتهای پیام/