آقای آهنگرخطیر قبل از این که وارد گفتوگو بشویم، لطفاً خودتان را معرفی کنید.
عسکری آهنگرخطیر هستم، جانباز 70 درصد، سال 65 در عملیات آزادسازی شهر مهران ـ کربلای یک ـ جانباز شدم.
رک و صریح بفرمایید با این وضعیت چگونه کنار میآیید؟
خودم نمیدانم ولی به نظرم خداست که این شرایط را برایم معنا بخشیده تا با وضعیتی که دارم احساس پوچی نکنم کنار آمدن با درد و مرارتهایی که شرایط بدنیام بر من وارد میکند، همیشه یک چیز را در من جاری میکند و آن هم وجود خداست.
الان دو سه روزی است کسالت دارم و نمیتوانم از تخت جدا شوم ولی باور کنید، راحتم؛ احساس آرامش دارم، نمیدانم تا چقدر با وضعیت جسمی جانبازان قطع نخاعی آشنایی دارید، یکی از مشکلات ما زخم بستر است که اگر دقت نکنیم، بدنمان زخم میشود که این خودش مکافاتی دارد ولی به شکر خدا، دمیده شدن هدیه صبر به وجود ما، این دردها را برایمان شیرین کرده است.
تا بهحال شده پشیمان باشید؟
اصلاً و ابدا، من به ثانیه ثانیه این لحظات افتخار میکنم، هدف و مقصودمان، این مشکلات را برایمان معنا بخشید، ما با خدا معامله کردیم، آیا میشود پشیمان باشیم؟! بگذارید یک مثالی برایتان بزنم، شما میروید داخل مسجد، یکی بلند میشود و میگوید برای کمک کردن به فلانجا هر کس توان دارد، کمک کند، تو که در توانت هست، کمک میکنی، چه حسی به تو دست میدهد؟ به نظرم کسی نیست که از یاریرساندن، لذت نبرد، «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین (ع) یاریخواستن خدا از بندگان است، امام حسین (ع) چون ولی خداست خواستن او مددخواستن خداست، ما به ندای ولیفقیه زمان خود لبیک گفتیم که جانشین امام عصر (عج) است.
ما در جنگ به یاری خدا رفتیم تا بندگی خود را ثابت کنیم، به نظر شما این پشیمانی دارد؟ باور کنید حتی هنوز در تنهاییام به خدا نگفتم چرا روزگارم را اینگونه رقم زدی، یک حس قویای در من وجود دارد که به من میگوید تو بیهوده زندگی نکردهای، تو را خدا بیهوده خلق نکرده، آرامشی را که امروز من در مردم میبینم، مرا آرامش میدهد.
آقای آهنگرخطیر! آیا همه جانبازان چنین نگاهی به شرایط خود دارند؟
خُب این طبیعی است که تعدادی پیدا شوند حتی از گذشتهشان هم پشیمان شوند ولی بیشتر جانبازان عزیزمان چنین دیدگاهی را دارند، البته من دوست دارم به آن دسته از دوستان که از گذشتهشان پشیمان شدند، مواردی را یادآور شوم.
بفرمایید.
خیلی از این افراد که از گذشتهشان اظهار پشیمانی میکنند بهخاطر این است که آنها خیال میکنند برای شخص یا گروهی به جبهه رفتهاند و الان وقتی میبینند آن اشخاص و گروه از آن چه میگفتند، عدول کردهاند؛ آنها میگویند پس ما که با حرف آنها به جبهه رفتهایم کار عبثی مرتکب شدهایم.
این نوع تحلیل اساساً اشتباه است، ما برای رضای خدا به جبهه رفته بودیم، اگر به عنوان مثال ما میگوییم به فرمان امام خمینی (ره) رفتهایم به این دلیل است که فرمان امام خمینی (ره) برای خدا بود و همه یقین به اخلاص فرماندهنده داریم، لذا اینگونه بیان میکنیم، مثلاً این حوادث اخیر را درنظر بگیرید، خیلی از این آدمها که مجرم بودند، در زمان شاه زندانی سیاسی کشیدند، در دوران جنگ حضور داشتند و شاید جانباز و حتی خانواده شهید هم باشند، اینها اصلاً ملاک نیست، ملاک راهی است که امروز آنها دارند در آن گام برمیدارند.
اگر با راه شهدا و اهداف شهدا مغایر نبود، اینها محقاند ولی اگر مغایر بود، ما نباید امام و شهدا را برای آنها خرج کنیم، بودن ملاک نیست، باید ببینیم امروز چه هستند، ما نباید انقلاب را با افراد مقایسه کنیم بلکه باید افراد را با انقلاب مقایسه کنیم، باید ببینیم افراد تا چه حدودی از مبانی انقلاب را در خود دارند، متاسفانه امروز خیلیها میخواهند اندیشه انقلاب را شبیه اندیشه افراد و یا احزاب بکنند، در صورتی که باید برعکس اتفاق بیفتد.
این افراد و احزاب هستند که باید اندیشه خود را با اندیشه انقلاب تطبیق دهند و در پایان اینکه باید چشم دل را بگشاییم، مشکل خیلی از افراد این است چشم دل را بستهاند و همه چیز را با چشم سر نگاه میکنند، چشم سری که غفلت زده شده است.
آیا هنوز مسئولیتی را در قبال جامعه در خود احساس میکنید؟
مسئولیت هیچ وقت از یک انسانی که میخواهد راه کمال را بپیماید سلب نمیشود، انسان بیمسئولیت، انسان نیست، شاید باورتان نشود، من بعضی از جانبازان را میشناسم که در رفتار خود خیلی دقت دارند، میترسند خدای ناکرده اشتباهی از آنها سر بزند که این اشتباه لطمه به ارزشها بزند، این دقت در رفتار، نخستین وظیفه و مسئولیت ما در جامعه امروزی است و اما مسئولیتهای دیگر، به نظر من، یک جانباز هیچ تفاوتی با یک انسان از نظر جسمی سالم، ندارد، چون رشد و تعالی به درون و ذهن انسان ربط دارد، پا، دست و اعضای دیگر انسان برای رسیدن به تعالی درونی، شاید حکم ابزار را داشته باشند ولی اصل نیستند، شاید جایگزینی را که برای دست و یا مثلاً پا درنظر میگیریم بتواند همان کار دست و یا پا را انجام دهند، به نظر من اگر ما برای تربیت درونی خود تلاش کنیم، آن وقت میبینیم هیچگاه مسئولیت از ما سلب نمیشود.
آیا در فعالیتهای اجتماعی حضور دارید؟
به اندازه وسع و توانم، بله! بیشتر آن بر میگردد به فعالیتهای فرهنگی، مدتی داشتم وصیتنامه شهدا را تایپ میکردم، کلی از وصیتنامههای شهدای قائمشهر را با یک انگشت تایپ کردم، جدا از این که در یک فعالیت فرهنگی سهمی از خود بهجا گذاشتم، یک ثمره دیگری برای خودم داشت و آن این که با محتویات فکری شهدا کاملاً آشنا شدم، البته تمام زحماتم با خرابشدن کامپیوتر و پاک شدن محتوای آن به هدر رفت ولی آنچه که برایم ماند، سطر سطر وصیتنامه شهداست که میشود آن را بهترین توصیهنامه بشری نامید.
دوست داریم چند کلمه را برایمان تعریف کنید ابتدا جانباز ...
نخستین چیزی که بعد از شنیدن جانباز به ذهنم خطور میکند، صبوریت است، جانبازی با صبوری معنا پیدا میکند، اگر جانبازی، صبور نباشد، او جانباز نیست، مصدوم جنگی است، مجروح جنگی است، مجروح و مصدوم جنگی که صبوریت به خرج دهد، به مقام جانبازی میرسد، صبر برای خدا، صبر برای اسلام، اینها از یک مجروح جنگی جانباز میسازد.
شهید ...
شهادت یک مقام است و شهید، به دست آورنده آن مقام، مقام شهید را خداوند در قرآن بهخوبی تشریح کرده است؛ «عندربهم یرزقون» این کم مقامی نیست، شهید بهترین مخلوق خداست، چرا که به مقام اخلاص رسیده و مقام اخلاص، یکی از شروط رسیدن به مقام شهادت است.
در پایان اگر مطلبی هست، بفرمایید.
امید است که سرباز ولایت باقی بمانیم، دعای من ختم به خیر شدن در این دنیاست، همیشه دعا میکنم عاقبتم ختم به راه شهدا و امام شود، نه راه گمراهان و غرق در دنیاشدگان.