روایت «آلزایمرهای هستهای» و اعتماد به راه انقلابی «احمدی روشن»
خبرگزاری تسنیم: سه سال از شهادت مصطفی میگذرد. گاهی در اذهان مردم میپیچد که خدای ناکرده «آلزایمرهای مسئولان» در رابطه با شهدای هستهای و خانوادههایشان یک «فراموشی عمدی» نباشد یا از سر زرق و برق اتاق مذاکرات آنها را سهواً فراموش نکنند.
خبرگزاری تسنیم: در طول انجام مذاکرات هستهای و توافقات بر سر مسائل مختلف در این زمینه همیشه بحثهایی میان مخالفان و موافقان در گرفته است. نقد و تحلیل و بحث در این زمینه معرف نگاههای مختلف مردم به این توافقات بوده اما آنچه مورد بحث است موضوع «اعتماد» است، یعنی چیزی که به آن فقط یک نگاه ملی میشود. بارها و بارها مسئولان نظام اسلامی اعلام کردهاند که به تیم مذاکره کننده هستهای کشورمان اعتماد دارند. این موضوع از اعلام نظر امام خامنهای آغاز شد و هنوز هم وقتی پای این مسائل وسط کشیده میشود اول از همه موضوع اعتماد است که بهعنوان یک بحث ملی مطرح میشود.
سه سال پیش در 21 دی ماه یکی از دانشمندان هستهای کشورمان ترور شد. یک دستگاه موتورسیکلت با دو سوار مقابل دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی بمب دستسازی را به در سمت راست اتومبیل حامل شهید احمدی روشن چسبانده و بعد از طی مسافتی حدود 200 تا 300 متر این بمب عمل کرده باعث انفجار خودرو شد. شهید مصطفی احمدی روشن کسی بود که وقتی رسانهها نامش را بعد از شهادت اعلام کردند برای اذهان عمومی ناآشنا بود. او از جمله فعالان عرصه هستهای بود که در «گمنامی» پرچم اقتدار هستهای این کشور را با توسل بر ایمان، دغدغهمندی و علم و استعداد خود بالا نگه داشت. آن چیزی که مردم این دیار سالها به تماشایش نشسته بودند اقتدار هستهای و موفقیتهای علمی بود که یکی پس از دیگری غرورمندانه اعلام میشد و هول و نگرانی به جان مسئولان غربی میانداخت، آنهایی که سالها برای وابستگی ایران اسلامی نقشه کشیده بودند. اما شاید کمتر کسی صاحبان اصلی این موفقیت ملی و علمداران خودکفایی هستهای را میشناختند. آنها مظلومانه در گمنامی به شهادت رسیدند.
اگرچه مردم در قدردانی از خانوادههایشان کم نگذاشتند. مردم میدانستند موفقیت اصلی را مدیون اعتماد به علم و ایمان این دانشمندان و فعالان عرصه هستهای هستند اما نگاه مسئولانه در این میان مهمتر از هر واکنشی دیده میشد. اول کسی از مسئولان نظام که نشان داد برای لحظه به لحظه تلاش آنان ارزش قائل است امام خامنهای بود و بهدنبال ایشان دیگر مسئولانی که دغدغه معرفی این شهیدان را داشتند قدمهایی برداشتند. علیرضا احمدی روشن، آرمیتا رضایینژاد و خانوادههایی که سالها کنار دانشمندان جوان ما تلخ و شیرین نگرانیهای تحقیقات هستهای را چشیده بودند همواره یاد و خاطره این شهدا را زنده نگه داشتهاند.
سه سال از شهادت مصطفی میگذرد. سه سال است علیرضا دقیقاً نمیداند پدر کجاست و چه میکند؟ سه سال است که خلأ عظیم یکی از بزرگترین دانشمندان هستهای کشور حس میشود. یاد و خاطره او امسال کمرنگتر از هر سال بر خاطرها نشسته است. امسال دیگر کسی نپرسید: علیرضا با نبود پدر چه میکند؟ امسال کسی خانواده شهید احمدی روشن را برای نشان دادن نماد اقتدار و غرور ملی به پشت تریبون نخوانده است. کسی نمیپرسد: چرا این نخبه جوان وقتی از دانشگاه صنعتی شریف فارغ التحصیل شد بهجای آنکه بهدنبال پیشرفت در بزرگترین کشورهای دنیا باشد به میان خاک و غبار نطنز قدم گذاشت و میگفت: «بسیجی آن کسی است که بیاید در این بیابانهای نطنز، توی این خاک و خل کار کند».
کسی بهدنبال پاسخ آن نیست که مصطفی در سایت نطنز چگونه بهکمک همکارانش و با توسل به استعدادها و دغدغهها با جاسوسان هستهای هم مقابله علمی کردند، وقتی که رویترز هم نوشت: مهندسان ایرانی موفق شدند ویروس استاکس نت را از تجهیزات و ماشین آلات هستهای خود پاکسازی کنند. امروز کمتر صحبتی میشود در مورد اینکه چگونه دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بعد از کلاسهای درس دانشگاه و با وجود کارهای سنگین «مسئولیت معاونت بازرگانی سایت هستهای نطنز»، در میانه مشغلههای مختلف پای درس اخلاق آیتالله خوشوقت هم حاضر میشود و شاگردی میکند.
امروز همه از اعتماد به تیم مذاکره کننده هستهای صحبت میکنند. و رسانهها نیز به هر بهانهای این موضوع را مرور میکنند. اما دیگر کمتر سخنی از شهدای هستهای و خونی که در این مسیر اقتدار به زمین ریخته شد، به میان میآید. مدتی است وقتی سخنی از فعالیتهای هستهای به میان میآید مسئولان و رسانهها تلاشی برای زدودن غبار غفلت از نام این شهدای مظلوم نمیکنند. بازار عکس یادگاری با «کری» و «اشتون» گرم گرم است و حاشیه نویسیهای خبری بر مذاکرات پرشورتر از متن اصلی اصول و آرمانهای هستهای نگاهها را درگیر کرده است.
توقع مردم شهیدپرور این مرز و بوم بر این نکته است که هرگاه حرفی از دانش هستهای به میان میآید نگاهی بر دانشمندان شهیدی شود که شهادتشان بهتعبیر رهبر انقلاب «آبرویی دیگر به جامعه علمی کشور» داد. گاهی این نگاه اذهان مردم را گرفتار این سؤال میکند: «آلزایمرهای مسئولان» در رابطه با شهدای هستهای و خانوادههایشان یک «فراموشی عمدی» است یا زرق و برق اتاق مذاکرات آنها را سهواً به این آلزایمر مبتلا کرده است؟ هرچند در نتیجه تفاوتی ندارد و هر دو منجر به ظلمی میشود که بر آرمانهای این شهدا، خانوادههایشان و زلالیت اعتقاد مردم خواهد نشست.
همین موضوع پرسشهای مختلفی را بر ذهن مردم پدیدار میکند: دیپلماتهای ما چقدر در دقایق مذاکرات خود به این فکر میکنند که پشت میز مذاکره بر سر خط به خط اصولی بحث میکنند که برای کلمه به کلمهاش دانشمندان ما سالها در تحریم و محرومیت جنگیدهاند؟ حتماً آقای دیگری در «دیپلماسی لبخند» خود مصطفی احمدی روشن را به خاطر میآورد. حتماً اعضای مذاکره کننده این روزها در دل خود مظلومیت علیرضا احمدی روشن را مرور میکنند، که او هم مانند بخش زیادی از مردم ایران به تبعیت از فرموده رهبر انقلاب به آنها اطمینان دارد و البته به مذاکرات خوشبین نیست. حتماً کسی به فکر «دلشورههای شیرین» همسر شهید احمدیروشن است که در طول سالها زندگی با همسرش و در دوران اقتدار فناوری هستهای کشور سهم او بهعنوان یک همسر بود و حالا خاطرات همان دلشورهها تنها داشته او از مصطفی است.
سه سال از شهادت مصطفی احمدی روشن میگذرد. امروز بهتعبیر بعضی از مردم مذاکره و مباحثه در موضوع هستهای رنگ رایج دیپلماسیهای دولتی را گرفته است. اعتمادی که امروز مردم آن را یک اصل ملی قلمداد میکنند از جنس همان اعتمادی است که سالها به کسانی داشتهاند که دستیابی به دانش هستهای را در ذهن مردم به یک باور تبدیل کردند، و بهتبعیت از اعتمادی است که مقام معظم رهبری آن را عنوان کردهاند. امروز شاید لازم است تمام رخدادهایی که این اعتماد را نتیجه داده است دوباره و دوباره مرور شود. مردم بهدنبال «دیپلماسی انقلاب» هستند.
انتهای پیام/*