نقش و جایگاه ایران در معمارى نظم نوین جهان
خبرگزاری تسنیم: نتیجه رقابت و رویارویى غرب و متحدانش با جمهورى اسلامى در منطقه طى یک دهه اخیر، به موازات کاهش قدرت غرب در این منطقه، ورود ایران به دو حوزه راهبردى بوده است: ۱. افزایش عمق استراتژیک ایران، ۲. افزایش نفوذ استراتژیک ایران.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، مقام معظم رهبرى در دیدار با اعضاى مجلس خبرگان رهبرى در خصوص نظم شکلگرفته در جهان، به نکات قابل تاملى اشاره فرمودند. با توجه به عمق این مباحث و اهمیت آن، لازم است صاحبنظران به مسأله ورود پیدا کرده، به تجزیه و تحلیل و واکاوى آن بپردازند تا در سایه معرفت و بصیرت نسبت به جهان پیرامون، جایگاه ایران را در عرصه جهانى بهتر شناخته و نقشه راه آینده با درایت فراگیرتر ترسیم شود.
ایشان در نگاهى کلان و روشنگرایانه و با استدلال، نظم کنونى جهان و منطقه را در تفسیرى در حال تغییر و تبدیل دانستند و اینکه بدونتردید نطفه نظم جدیدى در حال شکلگیرى است.
آنچه رهبر معظم انقلاب در موضوع تحولات جهانى و منطقهاى بدان اشاره فرمودند، حساسیت شرایط فعلى جهان و موقعیت استثنایى جهان اسلام در این تحولات را بهخوبى نشان مىدهد. در عین حال سخنان ایشان بیانگر آن است که شرایط و تلاطمهاى کنونى فقط به فضاى سیاسى و سقوط و ظهور برخى دولتهاى منطقه محدود نمىشود بلکه تغییر نظم موجود و ایجاد نظم جدیدى را بهدنبال خواهد داشت که تغییرات بزرگ ترى در حوزههاى مختلف را در آینده رقم خواهد زد.
لزوم فهم چیستى و ابعاد این نظم جدید، موضوع نوشتار حاضر است که مىکوشد با نگاهى کلان نگر آنرا مورد واکاوى قرار دهد. بهطور کلى جهان در دوران گذار است اما چند سالى است که وارد مرحلهى جدیدى شده و بیدارى اسلامى، بخش عمدهى تحولات آن است. این شرایط بهنحوى شتابان در حال جهش است. دوران گذار نظم جهانى وارد مرحلهى جدیدى شده است که مقام معظم رهبرى از آن با عنوان «پیچ تاریخى» یاد مىکنند. مهمترین مولفه این نظم جدید، بر هم ریختن نمودار و هندسه نظم موجود و ایجاد نظم نوین مطابق معمارى جدید است.
با توجه به نقش بىبدیل انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى ایران در به هم خوردن و فروپاشى نظم فعلى، براى نظم آتى چه تصویرى وجود دارد؟ و ایران چه نقشى مىتواند ایفا نماید؟ این سئوال سرنوشتساز نه تنها پیش روى جمهورى اسلامى ایران بلکه جهان مطرح است. در این نوشتار تلاش داریم به این سؤال اساسى پاسخ دهیم.
ایران و نظم نوین جهانى
نگاهى به بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار نمایندگان مجلس خبرگان، حکایت از آن دارد که محور اصلى سخنان ایشان در این دیدار، مسأله بروز یک نظم جدید جهانى و جایگاه ایران اسلامى در این نظم است. چنانکه ایشان در این بیانات بهخوبى تبیین مىکنند، جهان پس از دو تحول عمده با تغییر نظام حاکم و نظم موجود روبهرو شده است. یکبار پس از جنگ جهانى اول انگلستان، شورورى، فرانسه و بهنوعى آمریکا در نظم جدید عالم نقشى اساسى بر عهده گرفتند اما این نظم چندان نپایید. 1939 جنگ جهانى دوم آغاز شد. این جنگ نیز در واقع میان ابرقدرتها رخ داده بود. جهان پس از شکست کشورهاى متحد و پیروزى متفقین به نظم جدیدى از قدرت پا گذاشت. نظمى که در آن پیروزشدگان جنگ، بر سر تقسیم منافع جهانى به رقابت پرداختند و به فاصله اندکى پس از پایان جنگ، دو قطبى شرق - غرب در عالم پدید آمد.
جنگ سرد یا دوران رقابت میان دو بلوک شرق و غرب دوران نظم دو قطبى حاکم بر عالم تا سال 1991 ادامه داشت. با فروپاشى اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى، نظم دو قطبى به پایان رسید و در همین سال بود که رئیس جمهور وقت آمریکا جرج بوش (پدر) از نظم نوین جهانى تحت حاکمیت واحد آمریکا سخن گفت و مدعى شد که با از میان رفتن بلوک شرق، این آمریکاست که بر دنیاى جدید حکومت خواهد کرد. این خواسته هرگز با موفقیت همراه نشد. تلاش آمریکا براى سلطه بر منطقه خلیج فارس و آسیاى مرکزى و قفقاز و نیز غرب آسیا با وجود لشکرکشىهاى متعدد به سرانجام نرسید و حتى اشغال افغانستان و عراق نیز این خواسته آمریکا را تأمین نکرد. از سوى دیگر فشار آمریکا بر کشورهاى غرب آسیا و خلیج فارس براى تحمیل رژیم اشغالگر قدس و تثبیت آن نیز در یک روند چند دهساله با مشکل روبهرو شد و بهمرور وضع این رژیم رو به وخامت بیشتر گذاشته است و در چندسال اخیر نیز سقوط رژیمها و دیکتاتورهاى متحد آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا باعث شدکه این کشور برخى متحدان اصلى خود را در منطقه که حامى و مجرى سیاستهاى آمریکا هستند، از دست بدهد و بهعنوان حامى حاکمان دیکتاتور نزد افکار عمومى ملتها معرفى شود و شرایط را براى مشروعیتیابى آمریکا در جهت تحقق اهداف و سیاستهایش بسیار مشکل کند. (درحال حاضر سیاست ایجاد ائتلاف نمادین آمریکا بر علیه داعش در جهت بازیابى مشروعیت از دست رفته مىباشد). اکنون دنیا آبستن حوادثى جدید است. نظم مورد نظر آمریکا و برخى از کشورهاى اروپایى حامى او نتوانسته است مشکلات جدى عالم ازجمله مسأله فلسطین، مسأله تروریسم، داعش، مسأله امنیت، مسأله رفاه بینالمللى، مسأله حقوق بشر، مسأله آزادى و... را حل کند. در چنین شرایطى است که با بروز بیدارى اسلامى در چند سال اخیر، زمینه براى نظمى دیگر در عالم فراهم شده است. تحولى که البته تضمینى براى موفقیت به هیچیک از عوامل دخیل در این تحولات نداده است. از اینرو نمىتوان با خیال آسوده نشست و منتظر آن بود که در نظم جدید که پس از تطورات کنونى ایجاد خواهد شد، ایران اسلامى سهمى درخور و شایسته خود خواهد یافت. براى یافتن جایگاه شایسته و بایسته در نظم آتى عالم باید تلاش کرد و این تلاش باید با نگاه کلاننگر، برنامهریزى بلندمدت و آگاهانه و در نهایت قدرتمند کردن کشور همراه باشد. لذا شناخت موقعیت انقلاب اسلامى و اسلام حقیقى در آینده جهان و چگونگى نقشآفرینى اسلام و بهتبع آن انقلاب اسلامى ایران در نظم نوین جهانى، راهبردىهایى است که باید به آن توجه داشت و آنرا به دقت مورد ارزیابى قرار داد.
در واقع در شرایط کنونى، قدرتمندى مقاومت، بیدارى اسلامى در منطقه، بیدارى مردم علیه ظلم و جور در سراسر جهان که نمونه آن در حمایت از ملت فلسطین در نبرد رمضان به عینه قابل مشاهده بود، مىتواند خبر از موقعیتهاى خاص آینده جهان دهد. اما آنچه که باید به آن توجه داشت، قدرتمندى روزافزون انقلاب اسلامى ایران در منطقه و حتى جهان است (که در این رابطه هنرى کیسینجر وزیر اسبق خارجه آمریکا اخیرا در مصاحبه با رادیو «ان.پى.آر» عنوان کرد که اکنون خاورمیانه فرصتى براى احیاى امپراتورى پارس را به ایران داده است) که توانست با انتخاب یک گزینه علیه تمام جهان مقاومت کند. در حقیقت گزینهاى همچون استقلالطلبى، آزادگى و بندگى خدا، گزینههایى که مىتواند توکل و امید به نصرت الهى را همراه خود کند و در برابر هر سدى، انقلاب اسلامى ایران را پیروز گرداند و موفقیتهاى چشمگیرى را نصیب این کشور نماید.
این خلاصه و لب کلام رهبر معظم انقلاب است و از اینروست که ایشان خطاب به خبرگان ملت فرمودند: «مهم این است که خودمان را آماده کنیم براى ایفاى نقش در پدیدآوردن نظم جدید؛ کشور را آماده کنیم براى اینکه نقشآفرینى کند و اینهم ممکن نخواهد شد مگر با قوىکردن کشور؛ کشور را باید قوى کنیم. تقویت کشور متوقّف است بر استفادهى از همهى ظرفیّتها و توانایىهایى که ما در داخل کشور و در بیرون کشور داریم. سه موضوع هم در تقویت کشور بسیار نقش دارد: یکى مسألهى علم و فنّاورى است، یکى مسألهى اقتصاد است، یکى مسألهى فرهنگ است. در این سه بخش ما باید سرمایهگذارى کنیم؛ اینها عناصر کلیدىاند. دولتهاى ما، مسؤولین ما، مؤثّرین و متنفّذین ما، در هر سه قسمت بایستى فعّال بشوند و کار بکنند. مسألهى جمعیّت هم البتّه بسیار مهم است... مسألهى وحدت و همدلى در کشور در شرایط حساس جهان اسلام بسیار مهم و حیاتى است.»
شکلگیرى نظم خاورمیانه بر محوریت ایران
تا پیش از جنگ جهانى دوم، یک نظام چندقطبى بر جهان حاکم بود و چند کشور قدرتمند اروپایى مانند انگلیس، فرانسه و... دنیا را بین خودشان تقسیم کرده بودند. در این دوره طولانى، عمده کشورهاى جهان در قارههاى آفریقا، آسیا و آمریکاى لاتین، تحت سلطه کشورهاى استعمارگر اروپایى قرار داشتند. جنگ جهانى اول و دوم، کشورهاى قدرتمند اروپایى را تضعیف کرد و با ظهور دو قدرت برتر آمریکا و اتحاد جماهیر شوروى سابق از درون جنگ دوم جهانى، نظام دوقطبى با محوریت دو قدرت مذکور شکل گرفت و عملاً جهان به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد.
براى فهم ماهیت نظام دوقطبى، مىتوان سخنان نخست وزیر انگلیس پس از جنگ دوم را مورد توجه قرار داد. پس از جنگ جهانى دوم، چرچیل، نخستوزیر انگلیس در حالى که بر عرشه ناوى در مدیترانه ایستاده بود، گفت: اکنون شرایط جهان تغییر کرده و دنیا حکم یک خانواده را پیدا کرده است. همانطورکه در یک خانواده، این برادرهاى بزرگتر هستند که نظم آن خانواده را تنظیم مىکنند، الآن هم در جهان دو برادر بزرگتر هستند که باید نظم جهانى را تنظیم کنند و این دو برادر بزرگتر، آمریکا و شوروى هستند.
براساس چنین تصورى از شرایط جهان، نظام دوقطبى پس از جنگ جهانى دوم، جایگزین نظام چندقطبى پیش از جنگ شد و اروپا از مرکز ثقل بودن قدرت در جهان خارج گشت و جهان به دو بخش شرقى و غربى تقسیم شد. اروپایى که روزى خود بر جهان سیطره داشت، بخش غربى آن، تحت سیطره و نفوذ آمریکا و بخش شرقى آن، تحت سیطره و نفوذ شوروى قرار گرفت. در دوران نظام دوقطبى، هر یک از دو ابرقدرت حاکم بر جهان با ایدئولوژىهاى متفاوت در رقابت و جنگ سرد با دیگرى و بهدنبال حذف آن از صحنه و حاکمکردن مطلق خود بر جهان بود.
انقلاب اسلامى با شعار نه شرقى و نه غربى، در فضاى نظام دوقطبى شکل گرفت و جمهورى اسلامى ایران بهعنوان یک کشور با نظام سیاسى دینى و با شعارهاى خاص و مستقل از بلوک غرب و شرق، در عرصه بینالملل ظاهر شد.
با فروپاشى بلوک شرق و تجزیه شوروى سابق به پانزده کشور، دولت ایالات متحده احساس پیروزى بزرگ کرد و خود را در آستانه دستیافتن به رهبرى جهان دید. رئیس جمهور وقت آمریکا سخن از نظم نوین جهانى به میان آورد و نظم نوین جهانى را بهمعناى فراگیرشدن ارزشهاى آمریکایى در جهان قلمداد و تصریح کرد: «نظم نوین جهانى، یعنى حداقل یکصد سال رهبرى آمریکا بر جهان.»
متأسفانه پس از فروپاشى بلوک شرق و شروع یکهتازىهاى آمریکا در جهان بهعنوان تنها ابرقدرت، عدهاى در داخل ایران، مرعوب فضاى جدید شدند و تأمین امنیت و منافع ملى را، بهنوعى در گرو همراهشدن با نظام جهانى در حال شکلگیرى، مذاکره و رابطه با آمریکا دیدند. بهعبارتدیگر، پس از فروپاشى نظام دوقطبى، خط مذاکره و سازش در ایران پررنگتر شد و کسانى تصور کردند شکلگیرى یک نظم نوین تکقطبى براى یک دوره طولانى، سرنوشت حتمى جهان خواهد بود و جهان داراى کدخدایى به نام آمریکا شده که تنها راه براى تأمین منافع، کنارآمدن با کدخداى جهان است.
اما در این میان، رهبر فرزانه انقلاب اسلامى همانند حضرت امام(ره)، آمریکا را نیز قدرتى در حال فرو ریختن مىدیدند و در طول این سالها، بر ایستادگى، عدم مذاکره و سازش با این قدرت سلطهگر تأکید کرده و از آینده درخشان براى ملت ایران خبر دادهاند. حوادث و تحولات سالهاى اخیر، این واقعیت را آشکار ساخت که آمریکا قدرتى رو به افول و جمهورى اسلامى، قدرتى در حال ظهور است.
آمریکایىها طى دو دهه اخیر، تلاشهاى فراوانى کردند و هزینههاى بسیارى را به همراه خسارتهاى سنگین و جبرانناپذیر متحمل شدند تا نظم نوین مورد نظر خود را به ملتها و دولتهاى جهان تحمیل کنند؛ لکن در این مسیر ناموفق بودند. برآورد کارشناسان راهبردى آمریکا بر این نکته تأکید داشت که تنها راه رسیدن ایالات متحده به مدیریت انحصارى بینالمللى و استقرار نظام تکقطبى، داشتن سلطه انحصارى بر خاورمیانه (غرب آسیا) است.
حرکت در این مسیر انحصارى براى رسیدن به موقعیت رهبرى براى ایالات متحده در حالى طرحریزى شد که جمهورى اسلامى بهعنوان یک کشور مستقل و ضد نظام سلطه، با تمام توان در مقابل سیاستهاى خاورمیانهاى آمریکا ایستاده بود. طى یک دهه گذشته، غرب آسیا (خاورمیانه) صحنه اصلى رویارویى آمریکا و جمهورى اسلامى بود. آمریکایىها با بهانه قرار دادن موضوع مبارزه با تروریسم در پى حادثه مشکوک 11 سپتامبر، به افغانستان و عراق لشکرکشى کردند و طرحهایى چون طرح خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید را مطرح ساختند.
رژیم صهیونیستى به نیابت از آمریکا با هدف شکلدهى به طرح خاورمیانه جدید، علیه حزب الله لبنان وارد جنگ همهجانبه شد. شکستهاى آمریکا در افغانستان و عراق از یکطرف و شکست رژیم صهیونیستى در جنگ 33 روزه از طرف دیگر، این واقعیت را آشکار ساخت که دوران امپراطورى غرب و بهویژه آمریکا در منطقه راهبردى غرب آسیا رو به پایان است. هدف اصلى غرب از این نوع تحرکات در این منطقه، جلوگیرى از شکلگیرى خاورمیانه اسلامى با محوریت ایران بود. غرب و بهویژه آمریکا در منطقه غرب آسیا، سه هدف راهبردى را براى تأمین منافع خود تعریف کردند و تمام تلاش آنها در این سالها، تحقق این اهداف بود.
حفظ امنیت رژیم صهیونیستى، حفظ حکومتهاى وابسته به غرب در این منطقه و تأمین امنیت جریان آزاد انرژى از منطقه به سمت کشورهاى صنعتى غربى، اهداف سهگانهاى است که غربىها دنبال مىکنند.
ایران، نظمدهنده خاورمیانه
نتیجه رقابت و رویارویى غرب و متحدانش با جمهورى اسلامى در منطقه طى یک دهه اخیر، به موازات کاهش قدرت غرب در این منطقه، ورود ایران به دو حوزه راهبردى بوده است: 1. افزایش عمق استراتژیک ایران، 2. افزایش نفوذ استراتژیک ایران. محور مقاومت موجب افزایش عمق استراتژیک ایران شد و پدیده بیدارى اسلامى، دامنه نفوذ ایران را در منطقه گسترش داد.
این دو دستاورد بزرگ براى جمهورى اسلامى طى یک دهه اخیر نشان داد کشورى که در حال شکلدهى به نظم خاورمیانه (غرب آسیا) است، ایران بوده و این بهمعناى پایانیافتن دوران امپراطورى غرب و آمریکا در این منطقه است. به راه انداختن جنگ نیابتى با استفاده از گروههاى تروریستى و تکفیرى در منطقه بهویژه در کشورهاى سوریه و عراق از یکطرف و تداوم جنگهاى رژیم صهیونیستى علیه غزه در قالب جنگ هشتروزه و جنگ اخیر (50 روزه)، همگى یک هدف راهبردى را از سوى غرب دنبال مىکرد و آن، فروپاشاندن محور مقاومت و مقابله با بیدارى اسلامى بود که نتیجهاى جز شکست براى آنان نداشت.
تمامى شکستهاى جبهههاى غربى - عربى، صهیونیستى و ترکى در بحرانهاى سوریه، عراق و لبنان و رژیم صهیونیستى و حامیانش در جنگ غزه، پیروزىهاى راهبردى براى جمهورى اسلامى بهحساب مىآید. این پیروزىها موقعیت ایران در منطقه را تحکیم بخشیده و بهطور قطع نظم خاورمیانه (غرب آسیا) با محوریت ایران در حال شکلگرفتن است. شکلگیرى نظم خاورمیانه بر محوریت ایران، یعنى تبدیل منطقه راهبردى غرب آسیا به یک بلوک قدرت در نظم جدید جهانى که از مختصات آن، تشکیل چند بلوک قدرت است. تأکید رهبر فرزانه انقلاب بر قوىکردن کشور و استحکام ساخت درونى قدرت جمهورى اسلامى، براى آن است که ایران چنین نقشى را در نظام بینالملل آینده ایفا کند.
اسلام و اسلامگرایی، قدرتی نوظهور
چارچوبى که بر مبناى آن جهانهاى «اول و سوم» شکل گرفته بود، در حال تغییر است و دوقطبى دیگرى بر مبناى جهان استکبار و جهان استضعاف در حال شکلگیرى است. در این دوقطبى نوین، قدرتهاى منطقهاى و فرامنطقهاى در حال ظهور هستند. این اتفاقات، مقدمه تغییر شکل کاملى است که فضاى بینالملل بایستى منتظر آن باشد. جهان در شرایطى است که بىثباتىهاى عدیدهاى را شاهد بوده و آبستن شکلگیرى نظمى جدید است. بنابراین تمامى قدرتها با فهم این مسأله در تلاشاند وارد بازىها و ائتلافهایى شوند و بازسازىهایى را شکل دهند تا در آیندهى جهان سهم بیشترى را از آن خود کنند. در این گذار، شرق دیروز فرو پاشیده است و غرب امروز توانمندىکمى براى عبور از آنرا دارد و نمىتواند نظمى را آنگونهکه خود مىخواهد، شکل داده و حاکم کند و قدرتهاى نوظهور ازجمله قدرت اسلام و اسلامگرایى با محوریت ایران و انقلاب اسلامى، از مؤلفههاى مهم و تأثیرگذار در شکلگیرى نظم نوین جهانى هستند. در این دورانگذار، سرمایهدارى، لیبرالیسم و دموکراسىهاى غربى در حال نزدیکشدن به نهایت و پایان خود هستند چراکه نمىتوانند پاسخگوى نیازهاى واقعى انسان باشند. بر همین اساس ما با افول قدرتهاى سرمایهدارى و داراى نظامهاى لیبرال دموکراسى مواجهیم. بهدنبال این روند، شاهد شکلگیرى قطببندىهاى جدیدى نیز خواهیم بود که بسیار متفاوت از قطببندىهاى گذشته است.
نقش انقلاب اسلامى در به چالش کشیدهشدن نظم جهانى
«اشاعهگرایى اروپامدار» که نتیجه نظریه «خیزش خودبنیاد اروپا»ست و اروپاییان متعصب آنرا «معجزه اروپایى» مىخوانند، بیش از 150 سال است که نه فقط مغز اروپایىها که فکر و اندیشه بسیارى را در سطح جهان تسخیر کرده است.
این نظریه ضعیف اما خوشساخته و خوب پرداخته شده، در اروپا به خلق و توسعه نژادپرستى و در دیگر کشورها به شکلگیرى جریان روشنفکرى غربزده منجر شد.
اشاعهگرایى اروپامدار، روایت مرموزى است که منشأ و مبدأ همه اتفاقات مهم بشریت را از قرنها پیش به این طرف متعلق به قاره اروپا مىداند و اروپایىها را باهوشتر، نجیبتر و شجاعتر از مردم بقیه سرزمینها معرفى مىکند.
این نظریه، اهالى آفریقا، آسیا و آمریکاى لاتین را مردمى بدوى، منحط و مستبد توصیف مىکند که البته مىتوانند تحت آموزش و مدیریت اروپایىها به سطوح محدودى از تمدن دست یابند.
هرچند نظریه اشاعهگرایى اروپامدار بهتدریج که از آغازش فاصله گرفت تعدیل شد و از صراحت خود درباره برترى نژادى اروپایى و منحطبودن مردم بقیه قارهها کاسته است، اما بنمایه خود را حفظ کرده و تبختر و نخوتى که امروز در دولتمردان غربى موج مىزند، بهترین نشانه آن است.
غربمحورى یا جهان اروپامدار با تسخیر طبیعت از طریق تکنولوژى و علم، سلطه خود و آنچه در نظریه پیشین اشاره شد را تحکیم و واقعنمایى کرد اما در عین حال باید پذیرفت بخش بیشتر تصویرى که از غرب در اذهان نقش بست، محصول تبلیغات و کار روانى است که رسانهها در آن نقش محورى داشتهاند.
افول غرب
پرسش مهم امروز این است که از این هیمنه و جلال و جبروت غرب یا بهعبارتدیگر نظم جهانى ترسیمشده از سوى غرب چقدر باقى مانده است و آیا روند غربمحورى کماکان با قوت ادامه دارد یا رو به افول است و نظمى نوین در حال شکلگیرى است؟
عدهاى بدون درنگ، پاسخشان به این پرسش این است که غرب کماکان حاکم و مسلط بر جهان است و نشانهاى از افول آن دیده نمىشود. طرفداران این نظر که نشان مىدهد از بسیارى واقعیات پیرامون خود و حتى اعترافات اندیشمندان و سیاستمداران غربى بىاطلاعند، طبیعتا نه تنها مقاومتى در برابر سلطه غرب ندارند بلکه هر نوع مقاومتى را بىنتیجه مىدانند و توصیهشان به دیگران این است که هژمونى غرب را بپذیرند و آب در هاون نکوبند.
در مقابل این جریان واداده و مرعوب که متأسفانه در میان برخى روشنفکران کوتاهقد کشورمان و حتى برخى مسؤولان، نمونههاى آنرا مىتوان مشاهده یا احساس کرد، جریانى قدرتمند، مستدل و واقعبین وجود دارد که باورمند به شروع افول غرب و «شکلگیرى نظم نوین جهانى» هستند.
نظمى که جهان در پیچى تاریخى در حال حرکت به سمت آن است و نقشآفرینى کشورها در نظم پیشرو و ظهور قدرتهاى جدید، در گرو «قدرت» آنها و قدرت در گرو «فرهنگ»، «اقتصاد» و «علم» است.
پیشبینى انحطاط تمدن و سلطه غرب در بین صاحبنظران مسلمان سابقه طولانىترى دارد و شروع بیدارى اسلامى که با نهضت امام خمینى(ره) وارد مرحله عملى خود شد، بهترین دلیل آن است اما بین نظریهپردازان غربى شاید اولین کسىکه به شکل صریح و نظریهپردازىشده نسبت به این موضوع هشدار و حتى خبر داد، ساموئل هانتینگتون رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک دانشگاه هاروارد بود که شهرت او نیز به همین نظریه «برخورد تمدنها» برمىگردد.
بحث در اینباره زیاد و خارج از این مجال است اما اشاره به دلایل هانتینگتون براى ظهور تمدنهاى جدید (هفت یا هشت تمدن) مفید است:
- اختلاف تمدنها اساسى است.
- خودآگاهى تمدنى در حال افزایش است.
- تجدید حیات مذهبى وسیلهاى براى پرکردن خلأ هویت در حال رشد است.
- رفتار منافقانه غرب موجب رشد خودآگاهى دیگر تمدنها گردیده است.
- ویژگىها و اختلافات فرهنگى تغییرناپذیرند.
- منطقهگرایى اقتصادى و نقش مشترکات فرهنگى در حال رشد است.
- خطوط گسل موجود بین تمدنها امروزه جانشین مرزهاى سیاسى و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است.
اینها هفت دلیل این اندیشمند غربى براى اثبات به هم خوردن نظم موجود جهان و شکلگیرى نظم نوینى است که مذهب و بهخصوص «اسلام» در آن نقش اساسى دارد.
فهرستى که مىتواند بلندتر شود و مشکلات اقتصادى روزافزون غرب، تشدید منازعات سیاسى بین نخبگان در قدرت با سیاستمداران، بىاعتمادى مردم به کارآمدى دولتهاى غربى، شکستهاى پىدرپى نظامى و سیاسى در افغانستان، عراق، سوریه، فلسطین و لبنان و انحطاط نگرانکننده اخلاق را به آن اضافه کرد.
اینجاست که پاى نقش الهامبخش «ایران اسلامى» بهمیان مىآید و نقش انقلاب اسلامى در به چالش کشیده شدن نظم جهانى ساخته غرب آشکارتر مىشود. نقشى که امروز به یک مدل تبدیل شده و عمق استراتژیک آن علاوه بر کشورهاى منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه، به آمریکاى لاتین و آسیا گسترش یافته و قدرتهاى بزرگ جهان مانند چین و روسیه را علاقهمند و مصر به برقرارى روابط راهبردى با ایران کرده و خواب سلطهگران غربى را پریشان و مشوش ساخته است. تشویشى که آشکارا خود را در این سخنان کیسینجر، سیاستمدار کهنهکار و یهودى الاصل آمریکایى نشان مىدهد.
«هنرى کیسینجر» وزیر پیشین خارجه آمریکا در مصاحبه با رادیو «ان.پى.آر»، با تأکید بر اینکه آمریکا در هر صورت نباید نقش ایران در تحولات جهان را نادیده بگیرد، مىگوید: «نوعى کمربند شیعى از تهران، تا بغداد و از آنجا تا بیروت شکل گرفته است. این وضع، این فرصت را به ایران مىدهد تا امپراتورى پارس باستان را اینبار با عنوانى شیعى، احیا کند.»
اظهاراتى که یک بعد آن تقویت ایرانهراسى و شیعههراسى است اما بعد دیگرش اذعان و اعتراف به قدرت روزافزون و کارآمدى ایران اسلامى در ابعاد کلان منطقهاى و بینالمللى است.
به آندسته از روشنفکران و مسؤولانى که هنوز قد کوتاهشان اجازه دیدن افق بلند انقلاب اسلامى را نداده و همچنان غرب را یکهتاز تحولات مىپندارند توصیه مىکنیم سرشان را بالا بگیرند و اگر وعدههاى الهى و نظرات مردان الهى نظیر امام راحل و رهبر فرزانه انقلاب اسلامى را باور ندارند، حداقل بر اساس تقلید و باور محضشان از غرب، این نظرات غربىها را باور و به قدرت انقلاب اسلامى اذعان کنند که اگر نکنند خود رسوا خواهند شد.
انتهای پیام/