مادر شهید تازه‌شناسایی شده: ۳۲ سال انتظار کشیدم ، انگار وسط شعله‌های آتش، خاکستر می‌شدم

مادر شهید تازه‌شناسایی شده: 32 سال انتظار کشیدم ، انگار وسط شعله‌های آتش، خاکستر می‌شدم

خبرگزاری تسنیم: مادر شهید علی‌مددی می‌‌گوید: اینکه شما می‌پرسی انتظار چگونه بود مثل این است، حال کسی را پرسیده باشی که در آتش آنقدر سوخته که فقط خاکسترش باقی‌مانده و در این شرایط به او بگویند چه حالی داری؟ چه جوابی می‌شنوید؟ از این حال بدتر هم هست؟

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، چندی است خبرهای زیادی از شناسایی شهدای گمنام می‌آید که پس از خاکسپاری خبر شناسایی‌شان می‌آید و تکلیف هویت نامعلوم‌شان روشن‌ می‌شود. شهدایی که هویت‌شان به وسیله آزمایش DNA مشخص می‌شود. «شهید سعید علی‌مددی» شهید گمنامی بود که چهار سال پس از تدفینش شناسایی شد و مادرش را از دنیای دل‌نگرانی‌ها و چشم‌انتظاری‌ها رها کرد. سعید علی‌مددی، متولد سال 1343 از محله زرگنده تهران که با عضویت در پایگاه بسیج محمد رسول الله مسجد زرگنده با علاقه به جبهه و فرمایشات امام به استقبال مبارزه رفت. پس از مدتی در سن 18 سالگی در سال 1361 در جبهه‌های خرمشهر به شهادت می رسد.

شهید علی‌مددی در اردیبهشت ماه سال 89 به عنوان یک شهید گمنام در ستاد نیروهوایی ارتش در مرکز فرماندهی آموزش‌های هوایی سرلشکر خلبان شهید محمود خضرایی به همراه پیکر گمنام 18 ساله شهیدی دیگر به خاک سپرده می‌شود بی‌آنکه نشانی از او به جا باشد. پس از گذشت سه سال و چند ماه با پیگیری‌های مکرر بر  اساس جواب آزمایش DNA هویت این شهید شناسایی شده و در 28 مرداد ماه به مادر او خبر داده می‌شود.

روز اول که خبر شناسایی‌اش آمد؛ بچه‌ها به ما چیزی نگفتند

زهرا ترک، مادر شهید تازه‌شناسایی شده «سعید علی‌مددی» در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، از نحوه شناسایی شدن پسرش می‌گوید: با آزمایش خون پدر و آزمایش از پیکر شهید این هویت شناخته شد. 32 سال است که شهید شده، 10 سال پیش از پدرش آزمایش گرفتند. از این شهدا هم وقتی به تهران آورده شدند، آزمایش گرفته شد اما فاصله‌هایی افتاد که جواب آزمایش را دیر بررسی کردند. برادر شهید مهرایی، از آنجایی که برادرش با سعید هم‌رزم و رفیق بود جواب آزمایش را پیگیری کرد. روز دوشنبه دکتری که جواب DNA را به دست آورده بود به آقای مهرایی خبر داد. سردار مهرایی از دوستان نزدیک ما هستند. او به پسران من خبر داده بود و گفته بود شهید در پایگاه نیروهوایی به خاک سپرده شده است. آن روز 27 مرداد ماه بود دوشنبه. اما بچه‌ها به من هیچ چیز نگفتند دسته‌جمعی بر سر مزار هم رفتند. تولد یکی از پسرها بود زنگ زدم تا تولدش را تبریک بگویم گفت می‌خواهد بیاید و من و پدرش را به امام‌زاده صالح ببرد. می‌خواست فضا را مهیا کند تا یکجور خبر را به ما بدهد. ساعت 10 شب از امام‌زاده برگشتیم. صبح روز بعد یعنی سه‌شنبه یکی از بچه‌ها گفت مهمان عزیزی دارد می‌آید.

گفتند سعید را آسمانی کردیم می‌خواهیم لباس آبی تنش کنیم/با ارزش‌ترین گمشده‌ام پیدا شد

مادر شهید علی‌مددی روزی را که خبر شناسایی شدن پسرش آمد، توصیف می‌کند و می‌گوید: ساعت 10 چند خبرنگار و فیلمبردار آمدند. حوالی ساعت 11 و نیم بود که چند تن از برادران نیروهایی با یک آقای روحانی آمدند، نشستند کمی صحبت کردند در آخر یکی از درجه‌داران نیروهوایی گفت: ما سعید را آوره‌ایم پیش خودمان و آسمانی‌اش کرده‌ایم، سه سال و نیم است که همراه یک جوان 17 ساله به خاک سپرده شده است. گفتند سعید را آسمانی کردیم به نیروهوایی آوردیم می‌خواهیم لباس آبی تنش کنیم. وقتی خبر شناسایی‌اش آمد احساس عجیبی داشتم. هم خوشحال هم ناراحت. خوشحال بودم چون با ارزش‌ترین گمشده‌ام پیدا شد. به ما کسی صد در صد خبر شهادت سعید را نداده بود اما دوستانش گفته بودند. امیدوارم نبودم سلامت یا زنده برگردد اما دوست هم نداشتم اسیر شده باشد.

سال‌های سخت انتظار مثل کسی که در وسط شعله‌های آتش است، خاکستر شدم

زهرا ترک از انتظار 32 ساله‌اش می‌گوید و توضیح می‌دهد: روزهای سخت این سال‌ها دلتنگی‌اش هم زیاد بود. وقتی دلتنگ می‌شدم بر سر خاک شهیدان گمنام می‌رفتم. سخت بود تحمل‌اش نیروی زیادی می‌خواست. اینکه شما می‌پرسی چه حالی داشتم مثل این می‌ماند که حال کسی را پرسیده باشی که در وسط آتش آنقدر سوخته که فقط خاکسترش باقی‌مانده و در این شرایط به او بگویند چه حالی داری؟ چه جوابی می‌شنوید؟ از این حال بدتر هم هست؟ من هم درسال‌های سخت انتظار مثل کسی که وسط شعله‌های آتش باشد، خاکستر شدم سوختم.

روحیه مقاومت مادران شهدا از مقاومت سیدالشهدا در کربلا نشأت می‌گیرد

او علت استحکامش در برابر سختی انتظار را صبری می‌داند که خداوند به او عطا کرده است، در این باره می‌گوید: احساس می‌کردم که خدا مقاومت را به من عطا کرده است هیچ وقت ابراز نارضایتی و ناراحتی نکردم چون به راهی می‌رفتند که امام‌مان گفته بود برای همین راضی بودیم. احساس صبر و مقاومتی که خدا داده بود از آنجایی نشات می‌گرفت که امام حسین(ع) با وجود همه اتفاقاتی که در کربلا برایش افتاد فقط یک جمله گفت: «رضاً برضائک تسلیماً بامرک». روحیه مقاومت مادران شهدا هم از مقاومت امام شهیدمان در کربلا نشات گرفته است.

این مادر شهید تازه‌شناسایی شده از اخلاق حسنه فرزند شهیدش می‌گوید و رفتارش را اینگونه توصیف می‌کند: سعید مهربان و نجیب بود. با همه برخورد خوبی داشت. درس خوان بود. خیلی به نظافت و پاکیزگی اهمیت می‌داد. فرزند اولم من بود. وقتی شهید شد سه فرزند دیگر داشتم. با فرزند دومم 19 ماه، با فرزند سوم 9 سال و با فرزند چهارمم 10 سال فاصله سنی داشت.

خیلی‌ها می‌گویند به رهبری علاقه داریم اما درعمل اینطور نیست

او معتقد است شهدا را خدا تربیت کرده که عاقبتشان اینگونه ختم به خیر شده است، می‌گوید: خدا شهدا را برای خودش برگزید نه تنها فرزند ما را، بلکه همه شهدا را. حتی همه آن‌هایی که الان هم پیرو خط امام و رهبری هستند هم انتخاب شده‌اند. الان هرکسی لیاقت پیروی از حضرت آقا را ندارد. ما الان چند جور ملت داریم برخی پیروی حقیقی هستند اگر می‌گویند به رهبری علاقه داریم واقعا گوش به فرمان ایشان هستند. اما برخی نیمه پیرواند، می‌گویند علاقه داریم اما در عمل اینطور نیست. برخی ضد ولایت و خط امام و رهبری‌ اند. و گروه آخر نه تنها این مسیر را نمی‌پذیرند بلکه منتظر فرصت هستند تا هرجور که از دست‌شان برمی‌آید به نظام لطمه وارد کنند. توی این عرصه چندرنگه بودن، آن‌هایی که پیور واقعی ولایت‌اند به انتخاب خدا پیرو شده‌اند و پیرو مانده‌اند.

اول مراقب رفتار خودمان بودیم بعد فرزندان‌مان/یک لقمه حرام هم نخوردیم

مادر شهید سعید علی‌مددی از نکاتی که در تربیت فرزندش رعایت کرده می‌گوید و توضیح می‌دهد: من سعی داشتم به همه احکام اسلامی پایبند باشم از اول همیشه در پوشش و طرز حرف زدنم دقت می‌کردم. برای خوب تربیت کردن اول مراقب رفتار خودمان می‌بودیم بعد مراقب فرزندان‌مان. هرحرفی را نمی‌زدیم. هرکاری را انجام نمی‌دادیم. یک لقمه حرام هم نخوردیم. نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم اما تا جایی که توانستم به اصول پایبند ماندم تا تربیت بچه‌ها هم اصولی و اسلامی باشد.

14 روز جنگید و شهید شد

زهرا ترک می‌گوید که وقتی پسرش حرف جبهه را به میان آورد اصلا مخالفتی نکرد، او در این خصوص می‌گوید: خودش خواست که به جبهه برود. حرف و خواسته خودش بود. نکات اولیه و شیوه سلاح دست گرفتن را می‌دانست وقتی امام گفت جبهه‌ها را پر کنید، تصمیمش جدی شد. یک شب در مسجد به پدرش گفت من می‌خواهم ثبت‌نام کنم پدرش گفته بود درست مانده آخر سال است باید امتحان بدهی، کمی ممانعت کرده بود اما سعید آخر راضی‌اش کرد گفت من صبح زود می‌روم بعدا برای امتحانات برمی‌گردم به پادگان امام حسن عسگری رفت. او فقط 14 روز جنگید. رفت و بعد از 14 روز در خرمشهر شهید شد.

وقت رفتن دلم می‌لرزید اما چیزی نگفتم/روز خداحافظی؛ سخت بود

او ادامه می‌دهد: همان روزی که  از من خداحافظی کرد دیگر نیامد. آن روز چند نفری جمع شدند و با عجله به لانه جاسوسی و از آنجا به جنوب رفتند. روز سختی بود. برایش قرآن گرفتم تا ازیر آن رد شود؛ صورتش را بوسیدم و رفت. وقتی بچه‌ها به جبهه می‌رفتند دل همه می‌لرزید همه می‌دانستیم در جبهه‌ها چه خبر است. چقدر شهید داده‌ایم اما نمی‌شد بگوییم نه. دلم می‌لرزید ولی چیزی نمی‌گفتم تا به فرمان امام عمل کرده باشد.

می‌گفت با آزادی فکرم به جبهه می‌روم

مادر شهید تازه‌شناسایی شده در انتهای سخنانش از خوابی که پیش از شناسایی هویت شهید تدفین شده در نیروهوایی دیده بود می‌گوید: حدود 20 روز پیش خواب دیدم یک هیئت سینه‌زنی دارد از جلوی خانه ما رد می‌شود و سینه زنان به سوی مسجد می‌روند، همه شان پرچم بلند به دست داشتند به دنبالشان رفتم از یکی پرسیدم چه خبر شده الان که نه محرم است نه برنامه مذهبی، چه خبر شده؟ گفتند انگار سعید می‌خواهد بیاید و من بیدار شدم. یک جورهایی به دلم افتاده بود اما مطمئن نبودم. قسمت اینطور بود که برگردد. سعید در قسمتی  از وصیت‌نامه‌اش نوشته بود من با آزادی فکرم به جبهه می‌روم، می‌روم تا جواب ندای هل‌ من ناصر ینصرنی امام حسین را بگویم که در کربلا سر داد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران