بررسی میل امیرالمؤمنین(ع) به عفو ابن ملجم و قصاص او توسط امام حسن(ع)
خبرگزاری تسنیم: میل أمیرالمؤمنین(ع) به عفو قاتل خود براساس کرامت نفس و گذشت شخصى خود بوده و قصاص حضرت مجتبى(ع) براساس صلاح عامه و حفظ دولت اسلام بوده است.
به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم،چرا أمیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان حیات خود، قاتل خود ابن ملجم را نکشتند، با آنکه کراراً خود آن حضرت خبر داده بود که عبدالرحمن بن مُلجم مُرادى قاتل من است؛ و بسیارى از اصحاب به آن حضرت عرض کرده بودند که شما او را بکشید.
در بحار الانوار (ج 42، ص 196) به نقل از بصائر الدرجات با سند متصل خود از بعضى از اصحاب أمیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است که: عبدالرحمن بن ملجم مرادى با جماعتى از مسافرین و وافدین مصر در کوفه وارد شد و آنها را محمّد بن أبى بکر (ره) فرستاده، و نامه معرّفى آن مسافرین و وافدین در دست عبدالرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت می کرد و مرورش به نام عبدالرّحمن بن ملجم افتاد، فرمود: تو عبدالرّحمانى؟ خدا لعنت کند عبدالرّحمن را! عرض کرد: بلى اى امیر مؤمنان! من عبدالرحمن هستم! سوگند به خدا اى أمیرمؤمنان من تو را دوست دارم! حضرت فرمود: سوگند به خدا که مرا دوست ندارى! حضرت این عبارت را سه بار تکرار کرد.
ابن ملجم گفت: اى امیرمؤمنان! من سه بار سوگند می خورم که تو را دوست دارم؛ آیا تو هم سه مرتبه سوگند یاد می کنى که من تو را دوست ندارم؟ حضرت فرمود: واى بر تو! خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد خلق کرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسکن داده است. آن ارواحى که در آنجا با هم آشنا بودند در دنیا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحى که در آنجا از هم بیگانه بودند در اینجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلًا نمى شناسد!
و چون ابن ملجم بیرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست دارید قاتل مرا ببینید، او را ببینید. بعضى از مردم گفتند: آیا او را نمى کشى؟ یا آیا ما او را نکشیم؟ فرمود: سخن از این کلام شما شگفت انگیزتر نیست؛ آیا شما مرا امر مى کنید که قاتل خود را بکشم! و حتّى خود عبدالرّحمن نیز به آن حضرت پیشنهاد کشتن خود را نموده بود.
جواب آنکه: اولًا أمیرالمؤمنین(ع) که خود مصدر عدالت و محور داد و قسط است، به چه جرم و جنایتى عبدالرحمن را که تا آن هنگام مرتکب گناهى نشده است بکشد؟ آیا این خود جرم و جنایت نیست؟ در این صورت حضرت به جاى ابن ملجم، جانى و ابن ملجم به جاى حضرت، معصوم و بى گناه نِمود مى نمود و بر کسى که خود میزان قسط و عدالت است، این عمل صحیح نیست بلکه قصاص قبل از جنایت، خود جنایتى است. زیرا میدانیم که قصاص فقط در صورت قتل است، نه نیّت و اراده قتل، و نه میل و اشتیاق به قتل؛ و در صورت عدم تحقّق قتل، گرچه نیّت و میل و اراده اش نیز تحقق یافته باشد قصاصى نیست.
ثانیا اینکه تا علت تامه قتل تحقق نپذیرد، قتل واقع نخواهد شد و یکى از علل کشتن أمیرالمؤمنین(ع) ابن ملجم را این است که آن حضرت اراده کشتن او را بنمایند و چون این کشتن غیر مشروع است به علّت آنکه جنایتى هنوز از او سر نزده است، لذا کشتن ابن ملجم محال است.
ثالثاً اینکه اگر واقعاً و حقیقتاً در علم خداوند بر اساس سلسله اسباب و مسببات و علل و معلولات چنین معین و مقدر است که ابن ملجم قاتل و حضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام مقتول باشند، بنابراین چگونه به عکس گردد و أمیرالمؤمنین قاتل و ابن ملجم مقتول واقع شود؟! و این جز خرابى علم خدا چیزى نیست؛ نعوذُ بالله. و مُحصَّل مطلب آنکه اگر این علم صحیح باشد، ابن ملجم قاتل خواهد بود گرچه ثَقَلَین جمع شوند و مانع گردند؛ و اگر صحیح نباشد در این صورت کشتن ابن ملجم بی مورد بوده و شخص بى گناه و بدون جریره اى را کشته اند.
نظیر این اشتباه بزرگ، به فرعون نسبت داده شده است که چون کاهنان به او گفتند که از بنى إسرائیل و سِبطیان پسرى متولّد میشود که تاج و تخت تو را بر هم میزند، او شروع به کشتن پسران نمود و هر پسرى که از هر زن سبطى متولّد میشد سر میبرید. مسکین نمیدانست که اگر واقعاً اخبار کَهَنه صحیح باشد بالاخره آن پسرى که تاج و تخت را بر هم میزند خواهد آمد، و او در بین این پسران جان سالم بدر خواهد برد، و در این صورت پسرانى که کشته شده اند همگى غیر از آن پسر معهود بوده و همه بى گناه ذبح شده اند. و اگر اخبار کهنه غلط باشد، در این صورت نیز همگى آن پسران را بى گناه ذبح نموده است. و بر همین اساس است که چون آن حضرت إخبار از شهادت خود به دست ابن ملجم داد، و اصحاب گفتند: أَوَلَا تَقْتُلُهُ؟ أَوْ قَالَ: نَقْتُلُهُ؟ «آیا نمى کشى او را؟ یا آیا ما او را نکشیم؟» حضرت در پاسخ فرمود: مَا أَعْجَبُ مِنْ هَذَا؟ تَأْمُرُونِّى أَنْ أَقْتُلَ قَاتِلِى؟ «چقدر این کلام شما براى من موجب شگفت است؟ آیا شما مرا امر مى کنید که قاتل خود را بکشم؟»
دوّم آنکه: حضرت درباره عبدالرّحمن سفارش نمودند که از غذا و خوراک و آشامیدنى او کم نگذارند؛ و خود پس از نوشیدن جرعه اى از شیر، ظرف شیر را براى او فرستاد. و به حضرت امام حسن علیه السّلام وصیّت کرد که او را مُثلَه نکنند، چشم و گوش و بینى و زبان و دست و پاى او را نبرند، و او را زنده نسوزانند؛ بلکه چون یک شمشیر زده است فقط یک ضربه از شمشیر بر سر او فرود آورند، و اگر نیز او را عفو کنند بهتر است.
[حضرت امیر] در وصیّت خود می فرماید: إنْ أَبقَ فأَنا ولىُّ دمى، و إنْ أَفنَ فالفَنآءُ میعادى، و إنْ أَعفُ فالعَفوُ لى قربَةٌ، و لکمْ حَسَنةٌ؛ فَاعفُوا و اصفَحُوا، أَلا تُحبُّونَ أَن یَغفِرَ اللَهُ لکُم؟ فیا لها حَسرَةً علَى کلِّ ذى غَفلةٍ أَنْ یَکونَ عُمرهُ علَیهِ حُجَّةً، أَو یُؤَدِّیهِ أَیَّامهُ إلَى شَقوةٍ. جَعَلَنَا اللَهُ و إیَّاکُم مِمَّن لا یَقصرُ بِه عَن طاعةِ اللَهِ رغبَةٌ، أَو یُحمَلُ علَیه بعدَ الموتِ نقمَةٌ، فإنّما نحنُ لَهُ و به. ثمَّ أَقبَلَ علَى الحسنِ علیهِ السّلامُ فقال: یا بُنَىَّ! ضَربَةً مکانَ ضربةٍ، و لا تَأْثِم.(1)
«اگر من زنده بمانم خود صاحب اختیار و ولى خون خود هستم، و اگر بمیرم و فانى گردم، فناء میعاد و میقات من است، و اگر ضارب را عفو کنم این عفو براى من موجب تقرّب و براى شما حسنه اى است. پس بنابراین عفو کنید و از جرم ضارب چشم بپوشید، آیا دوست ندارید که خداوند نیز از خطاها و گناهان شما درگذرد؟ پس چه بسیار حسرت است براى کسی که در غفلت بسر می برد اینکه عُمرش، حجّت خدا علیه او باشد، یا آنکه روزگار و ایامّش او را به شقاوت بکشاند. خداوند ما را و شما را از افرادى قرار دهد که هیچ رغبت و میلى آنها را از اطاعت خداى تعالى باز ندارد، و بعد از مردن هیچ نقمت و گرفتارى و عقوبتى بر آنها بار نشود، پس حقّاً و صرفاً ما براى خدا هستیم و به خدا هستیم.
پس رو به حضرت امام حسن(ع) نموده و فرمودند: اى نور چشم و اى فرزند من! فقط یک ضربه در مقابل یک ضربه و در زیاده روى گناه است و گناه مکن.» اولًا چرا أمیر المؤمنین(ع) نسبت به قاتل خود تا این سرحد، شفقت و مدارا داشتند؟ و ثانیاً چرا حضرت امام حسن علیه السّلام قاتل را عفو ننمودند، و او را به قصاص کشتند؟
براى حلّ این موضوع باید گفت: میدانیم که کارهاى أمیرالمؤمنین علیه السّلام بر محور تشفّىِ خاطرِ شهوى یا غضبى، و یا بر اساس حسد و کینه و طمع و بخل دور نمی زده است، بلکه تمام افعال آن امامِ راستین طبق عدل و تقوى و طهارت باطن بوده است و بلکه بهترین و عالى ترین نمونه کتاب الهى و معلّم بشریّت است. جائى که در قرآن کریم وارد است: و إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا بِمثلِ ما عُوقبتُم به و لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ للصابرینَ.(2)
«اگر بخواهید پاداش عقوبتى را که بر شما وارد شده است بدهید، پس به همان مقدار و همان کیفیّتى که عقوبت شده اید پاداش دهید. و اگر صبر کنید و از گناه عقوبت کننده درگذرید، هر آینه این صبر براى شکیبایان مورد پسند و اختیار است!»
أمیرالمؤمنین که امیر و پیشواى مؤمنان است، خود در عمل بدین آیه مبارکه یگانه الگو و نمونه بارز و برنامه راستین است. در جائى که ابن عباس از رسول الله (صلّى الله علیه و آله و سلّم) روایت میکند که فرمود: «ما أنزلَ اللَهُ آیةً فیها «یأیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» إلّا و عَلىٌّ رَأْسُها و أمیرُها. «هیچ آیه اى از قرآن کریم نیامده است که در آن یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا باشد، مگر آنکه على رأس آن و امیر آن است.» (3)
یعنى أمیر المؤمنین بر تمام مؤمنان در خطابات و تکالیف وارده نسبت به آنان ریاست و امارت دارد و این ریاست عنوان اعتبارى نیست، بلکه بر اساس ملکات شریفه موجوده در نفس آن حضرت است، بنابراین در مفاد این آیه شریفه «و إِن عاقَبتُم فَعَاقبُوا بِمثلِ ما عُوقبتُم به» نیز امیر مؤمنان ریاست و امارت دارد. یعنى در تحقّق به این مقام امیر عفو کنندگان و صبرکنندگان است و گرنه اگر ایشان عفو را مقدّم نمیداشتند و بتّاً حکم به قصاص مى نمودند، اگر از زمان رسول خدا تا روز قیامت یک فرد از افراد امت پیدا میشد که در چنین موقعیّتى عفو را مقدّم دارد، تحقیقاً در عمل به این آیه و انجام این تکلیف، او امام، و أمیرالمؤمنین مأموم قرار میگرفت و چنین نیست.
علت عدم عفو حضرت مجتبى(ع)
اما عدم عفو حضرت مجتبى(ع) به علت عدم مساعدت جو و منطقه اسلام در آن روز بوده است. چون با وجود توطئه هاى معاویه و تمرد اهالى کوفه از ادامه جنگ و اضطراب و تشویش دولت و حکومت اسلام؛ عفو عبدالرحمن بن ملجم دلیل بر شکست و ضعف دولت حضرت مجتبى محسوب میشد، فلذا حضرت بر اساس مصلحت عامه مسلمانان قصاص را مقدم داشتند.
میل أمیرالمؤمنین(ع) به عفو بر اساس کرامت نفس و گذشت شخصى خود بوده و قصاص حضرت مجتبى(ع) بر اساس صلاح عامه و حفظ دولت اسلام بوده است. این است که عامه مسلمین در مرگ آن حضرت در سوگ نشستند، چون چنین امام متحقق به حق و عادلى را از دست دادند و این مصیبت تمام شهر مکه و مدینه و خانه هاى آنجا را گرفت.
پی نوشت:
1. بحار الانوار، ج 42، ص 207
2. سوره نحل، آیه 126
3. حلیة الاولیاء، ج 1، ص 64؛ ینابیع المودّة، باب 56،
منبع:مهر
انتهای پیام/