«بنیادهای نظری علوم انسانی»، تازهترین اثر حجتالاسلام خسرو پناه
خبرگزاری تسنیم: به نظر حجتالاسلام خسروپناه در این اثر، انگیزه اصلی از آسیبشناسی علوم انسانی در آموزش کشور، در واقع آسیبشناسی مبانی و بنیادهای نظری علوم انسانی غربی و نیز ارائه مبانی علوم انسانی اسلامی به متخصصان علوم انسانی برای نظریهپردازی است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، کتاب «بنیادهای نظری علوم انسانی» تازهترین اثر حجتالاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه، رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران از سوی انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی روانه بازار کتاب شد. این اثر دارای یک مقدمه و 5 فصل مطول است که هر یک گفتارهای متعددی دارد: «چیستی علوم انسانی»، «مبانی علوم انسانی سکولار»، «مبانی علوم انسانی اسلامی»، قلمروی اسلام در عرصه علوم انسانی»، «تأثیر مبانی بر نظریههای علوم انسانی» عناوین فصلهای پنجگانه این کتاب است.
خسروپناه در مقدمه آخرین اثرش آورده است:
بحث مبانی و بنیادهای نظری علوم انسانی، یکی از مباحث فلسفه علوم انسانی است. فلسفه علوم انسانی، یکی از فلسفههای مضاف است. نگارنده در کتاب فلسفۀ فلسفه اسلامی به تفصیل درباره فلسفههای مضاف و تقسیم آن، به دو دسته فلسفه مضاف به امور (پدیدهها) و فلسفه مضاف به علوم سخن گفتهاست. فلسفه امور، علوم درجه اول هستند و در درون فلسفه محض قرار دارند. قلمروی حکمت خودی که بیان میگردد، از سنخ فلسفه امور هستند. فلسفه علوم، دانشهای درجه دوم هستند که با روش تاریخی (به نظر امثال کوهن و فایرابند) یا روش منطقی (به نظر امثال پاپر) یا با روش تاریخی- منطقی (به نظر نگارنده) به پرسشهای بیرونی علوم تحققیافته پاسخ میدهد. فلسفه علوم انسانی نیز با رویکرد تاریخی- منطقی به پرسشهای بیرونی علوم انسانی، مانند: چیستی، قلمرو و روششناسی علوم انسانی و نسبت علوم انسانی با علوم دیگر و ... پاسخ میدهد. مبانی و بنیادهای نظری علوم انسانی، یکی از مسایل فلسفه علوم انسانی است. فلسفههای علوم نیز از فلسفه محض بهره میبرند. نگارنده در این کتاب از حکمت نوین اسلامی یا حکمت خودی بهره برده است.
نگارنده در کتاب فلسفۀ فلسفه اسلامی، ضرورت بازنگری فلسفه اسلامی و کاربردی کردن آن، به ویژه کاربرد فلسفه در علوم انسانی را نیز توضیح داده و به نظریه حکمت نوین اسلامی یا حکمت خودی دست یافته¬است. حکمت نوین اسلامی (حکمت خودی) عبارت است از عوارض و احکام وجود انضمامی انسان، یعنی موضوع فلسفه، وجود انضمامی انسان و محمولات و عوارض آن، احکام انضمامی و انتزاعی و استنتاجی است. این عوارض با روش عقلانی ( اعم از عقلی و عقلایی) کشف میشوند. توضیح اینکه: هر انسانی با علم حضوری، خود را مییابد. این منِ انسانی را میتواند به مفهوم وجدانی تبدیل کرد و نامش را وجود انضمامی انسان نامید. وجود انضمامی انسان به دو بخش وجود بما هو وجود (فلسفه هستی) و انسان (فلسفه انسان) تقسیم میشود. احکام، عوارض و ویژگیهای وجود یا انسان، به سه دسته انضمامی (وجدانی)، انتزاعی و استنتاجی گونهشناسی میشود.
فلسفه انسان به فلسفة نفس و فلسفه اجتماع، فلسفه هستی به فلسفه عوالم (فلسفه طبیعت و فلسفه مجردات) و فلسفه ماهیت (فلسفه جواهر و فلسفه اعراض) تقسیم میشوند. فلسفه نفس به فلسفه ذهن، فلسفه معرفت، فلسفه تفسیر (فهم)، فلسفه خُلق و فلسفه معنا انشعاب مییابد؛ البته در ضمنِ فلسفه معرفت به فلسفه عقل، فلسفه خیال، فلسفه حس و فلسفه روش پرداخته میشود. فلسفه اجتماع نیز به گروه دیگری از فلسفههای مضاف به حقایق همچون فلسفه سیاست (سیاسی)، فلسفه تاریخ، فلسفه تمدن، فلسفه جامعه، فلسفه اقتصاد، فلسفه فرهنگ، فلسفه حق، فلسفه تکنولوژی و صنعت، فلسفه اطلاعات، فلسفه رسانه، فلسفه زبان، فلسفه محیط زیست و فلسفه ادبیات منشعب میشود. فلسفه ادبیات نیز به فلسفه شعر و فلسفه داستان گروهبندی میشود. فلسفه زندگی، فلسفه فعل، فلسفه سلامت، فلسفه تربیت و فلسفه هنر نیز میتوانند با حیثیتهای گوناگونی، زیرمجموعه فلسفه نفس و فلسفه اجتماع قرار گیرند؛ زیر مجموعه فلسفه هنر عبارت از فلسفه سینما و فلسفه موسیقی و زیر مجموعه فلسفه تربیت، فلسفه ورزش (تربیت بدنی) و زیرمجموعه فلسفه رسانه، فلسفه فیلم است. فلسفه دین، نوع دیگری از فلسفههای مضاف به حقایق است که هم میتواند از فلسفه هستی انشعاب یابد و هم از فلسفه انسان زاییده شود و در بردارنده فلسفه مبدأ و فلسفه معاد و فلسفه نبوت و فلسفه امامت است.
روششناسی حکمت خودی، کاربست عقل است؛ ولی نه تنها عقلی که هست و نیستها را درک میکند؛ بلکه عقلی که باید و نبایدها را نیز میفهمد. عقل در حکمت خودی تنها به کارکرد استنتاج و درک مجهولات از معلومات در حوزه تصورات و تصدیقات نمیپردازد؛ بلکه کاربست عملی و جوانحی هم دارد و در یک کلام کاربست عقل در حکمت خودی، یک شبکه معناشناختی است که هر جزء آن یک کارکرد از کارکردهای آن به شمار میآید و در مجموع حکمت را میسازد و چنین حکمتی همیشه با شریعت الهی همراه است و شریعت در فعلیت آن بدان کمک میکند و ساحتی از سنجش عقل را به عهده میگیرد.
این تبیین از حکمت خودی، کمک میکند تا مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی، ارزششناختی و روششناختی علوم انسانی در حکمت اسلامی، جایگاه منطقی خود را پیدا کنند.
بهرهگیری از مبانی حکمت اسلامی برای علوم انسانی در تولید علم دینی، نقش اساسی دارد. علم دینی، مبحثی است که از دهه سی در قرن بیستم، توسط متفکران اسلامی مطرح گردید. پیش از آن، برخی از فیلسوفان نوتوماسی، مانند: اتین ژیلسون، دغدغه فلسفه مسیحی را داشت و به تدوین آن پرداخت. بسیاری از دانشمندان و طرفداران علم دینی، اسلامیسازی علوم را به معنای تولید علوم جدید اسلامی نگرفتند و قصد آن داشتند که با تغییر عناصر کلیدی علم غربی و استفاده از عناصر کلیدی اسلامی، غربزدایی از معرفت کنند (سیدمحمدنقیب العطاس)، یا با احیاء دانشهای دوران تمدن اسلامی، غربزدایی از فرهنگ سنتی نمایند (سیدحسین نصر)، یا با تفسیر علمی از آموزههای اسلام، مشکل تعارض علم و دین را حل کنند (مهدی بازرگان و علی شریعتی)، یا با دخالت متافیزیک دینی (مهدی گلشنی) یا باورهای دینی (خسرو باقری) در فرایند علوم به تحقق اسلامی¬کردن معرفت کمک نمایند. برخی از متفکران اسلامی درصدد ارائه روششناسی اسلامی برای کسب معرفت شدند تا به دانش اسلامی دست یابند. این گروه نیز یا با استفاده از میراث گذشته اسلامی، یعنی منطق و فلسفه و اصول فقه، روششناسی دانش اسلامی را مطرح کردند (عبداله جوادی آملی) یا با شدت و به انکار دوران تمدن و میراث گذشته اسلامی پرداخته و با منطق و فلسفه و اصول فقه جدیدی، روششناسی دانش اسلامی را ارایه نمودند (سیدمنیرالدین حسینی)، برخی از روشنفکران نیز به انکار علم دینی پرداختند(عبدالکریم سروش).
نگارنده بر علم دینی، به معنای علم برگرفته از روش تجربی، عقلی و وحیانی، مبتنی بر مبانی حکمت اسلامی در راستای مقاصد شریعت و اهداف متعالی سعادت انسان باور دارد. میراث گذشته حکمت و فقه و اخلاق اسلامی در تدوین مبانی علوم اسلامی به ویژه علوم انسانیِ اسلامی، نقش مؤثری خواهد داشت. الگوی حکمی- اجتهادی، نظریه برگزیده در تولید علوم انسانی (رفتاری- اجتماعی) اسلامی است.
ضرورت بحث از تبیین و آسیبشناسی مبانی و بنیادهای نظری علوم انسانی در نظام آموزش کشور، بیش از هر زمان دیگری در جامعه ما احساس میشود. بحث درباره این مسأله باعث میشود مسئولان و دستاندرکاران و علاقمندان به تعلیم و تربیت، شناخت بیشتری نسبت به این مسائل و مشکلات پیدا کنند. درگذشته و تاکنون و به علت این که شناسایی و حل مسائل و مشکلات آموزش کشور، محور کارهای فکری و تحقیقاتی استادان و صاحب¬نظران تعلیم و تربیت ایران نبوده¬است؛ کمتر کارهای علمی و تحقیقاتی انجام میشد؛ با وجود اینکه صدها کتاب و نوشته در باره مسائل گوناگون آموزش کشور، از جمله موضوع آموزش علوم انسانی ترجمه، تدوین و گردآوری و نظریههای جدید غربی تدریس میشود؛ علیرغم همه این اطلاعات و آگاهیها، هنوز با مسائل و مشکلات تئوریک و عملی زیادی در ارتباط با علوم انسانی در کشور روبرو هستیم. علت این مسأله در چه میتواند باشد؟ آیا جز این است که ما صرفاً به جمعآوری (انبارکردن) اطلاعات، نظرات و تجارب بسنده میکنیم؟ آیا بیتوجه به مبانی علوم، به ویژه علوم انسانی و نگاه حداکثری به مسائل ظاهری و سطحی، باعث این غفلت نابخشودنی نشدهاست؟
جمعبندی شواهد و قرائن و تحلیل علمی آنها، عوامل آسیبهای آموزشی علوم انسانی کشور را به شرح ذیل نشان میدهد:
الف: بیتوجهی به مبانی و روششناسی علوم انسانی غربی
ب: نبود سیاستگذاری علمی برای تحول در سطح ملّی
ج: نبود مدیریت استراتژیک برای تحول در علوم انسانی
د: نبود استاد و مدرس متخصص فلسفه علوم انسانی با رویکرد اسلامی
ه: نبود مرکز منابع برنامهریزی درسی در راستای تحول علوم انسانی
به نظر نگارنده، علت اصلی آسیبشناسی علوم انسانی در آموزش کشور، آسیبشناسی مبانی و بنیادهای نظری علوم انسانی غربی و ارائه مبانی علوم انسانی اسلامی به متخصصان علوم انسانی برای نظریهپردازی است. هدف این تحقیق عبارت است از: کشف آسیبهای مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی، ارزششناختی و روششناختی علوم انسانی غربی و تبیین مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی، ارزششناختی و روششناختی علوم انسانی اسلامی، جهت امکان دستیابی به تولید علوم انسانی اسلامی.
این تحقیق برای مراکز مختلفی مفید و قابل استفاده است؛ از جمله وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری، پژوهشگاههای علوم انسانی کشور، مرکز مدیریت حوزههای علمیه، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شوراهای اقماری آن، از جمله شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی و شورای اسلامی شدن دانشگاهها.
پرسشهای پژوهش حاضر به شرح ذیل است: آسیبهای مبنای و بنیادهای تئوریکی علوم انسانی غربی چیست؟ مبانی جایگزینی برای علوم انسانی غربی برای تولید علوم انسانی اسلامی چیست؟ منظور ما از مبانی و بنیادها در این تحقیق، زیرساختهای معرفتشناختی، فلسفی، انسانشناختی، هرمنیوتیکی و دینی است.
فرضیه تحقیق این است که علوم انسانی غربی به دلیل وجود مبانی غیردینی و بنیادهای سکولار و اومانیستی، گرفتار آسیبهای معرفتی و دینی است و تنها راه درمان این آسیبها، جایگزینی مبانی و بنیادهای فلسفی و تئوریکی، هم برای تفسیر اسلامی از نظریههای پیشگفته علوم انسانی و هم برای تحقق و تولید علوم انسانی اسلامی است. بررسی و تحلیل نظریههای علوم انسانی غربی در استخراج مبانی و بنیادهای تئوریکی علوم انسانی غربی مفید است؛ همچنانکه بهرهگیری از منابع فلسفی و تئوریکی، برای کشف بنیادهای بایسته تئوریکی علوم انسانی اسلامی فایده دارد.
این نوع نگرش، نگرشی فلسفی به علوم انسانی است و فیلسوفان علوم انسانی اسلامی باید بدان توجه پیدا کنند. فلسفه علوم انسانی به چیستی علوم انسانی و مبانی هستیشناختی (شناخت هستی انسان)، معرفتشناختی، روششناختی علوم انسانی میپردازد. تحقیقات فلسفی در حوزه علوم انسانی، نشان میدهد که علوم انسانی معاصر ایران بیش از آموزش، به پژوهشهای مسأله¬محور، نیازمحور، بهرهمند از منابع دست اول، ناظر به ساحتهای مختلف انسان، توجه به تفکیک میان واقعیت انسان و نظریههای در باره واقعیت انسان، توجه به روش داوری و عینی، استفاده از روشهای مختلف توصیفی و تحلیلی و انتقادی نیازمند است. سازماندهی این تحقیق عبارت است از: فصل اول: چیستی علوم انسانی، فصل دوم: مبانی علوم انسانی سکولار، فصل سوم: مبانی علوم انسانی اسلامی، فصل چهارم: قلمرو اسلام در عرصه علوم انسانی، فصل پنجم: تأثیر مبانی بر نظریههای علوم انسانی.
«بنیادهای نظری علوم انسانی» توسط انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی منتشر شده است.
انتهای پیام/