همه جا از نخبگان تدبیر میطلبند و ما تسلیم میخواهیم
خبرگزاری تسنیم: استاد دانشگاه علامه طباطبایی نوشت: به نظر من فرار مغزها از طرفی و ناکارآمد بودن نخبگان باقی مانده در کشور از طرف دیگر، به خاطر شرایط ویژهٔ جامعهٔ ما است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سیدیحیی یثربی استاد دانشگاه علامه طباطبایی، قرآن پژوه، پژوهشگر حوزه حکمت و عرفان اسلامی صبح امروز یادداشتی را که 2 روز پیش نگاشته، برای انتشار به خبرنگار تسنیم سپرده است. این یاداشت به معضلات عام فرهنگی مبتلابه مربوط است که یثربی عنوان «فرار نخبگان» را بر آن گذاشته است. یادداشت این استاد پیشکسوت و اندیشمند ایرانی، عینا در ادامه میآید:
بسمه تعالی
فرار نخبگان
نخبگان چه کسانی هستند؟ نخبگان کسانی هستند که با داشتن هوش و استعداد لازم و تلاش همیشگی در زمینه علم و دانش، از دیگران پیش میافتند. نخبگان به چه کار میآیند؟ کسانی که با دنیای جدید و تفکر جدید آشنا باشند، میدانند که نخبگان، از عوامل بنیادین تحولات در دانش وتمدن انسانها میباشند. پیدایش تمدن جدید و دانش و تکنولوژی جدید، دستاورد نخبگان است. نخبگان روشناندیش بودند که به نقد فکر و فرهنگ گذشته پرداخته و راه جدیدی پیش پای انسانها نهادهاند. در دنیای گذشته قرنها بود که انسان میزان محدودی از دانایی را، آخرین درجهٔ علم و دانش شمرده و به گرد آن میگشت. تعدادی از متون باقی مانده از ارسطو و دانشمندان دیگر یونان باستان را تنها منبع و منشا هرگونه علم و دانش میشمرد. اما نخبگان روشناندیش بر این منابع محدود و دانش ناچیز گذشتگان، با دیدهٔ ارزیابی و نقد نگاه کردند وبا تلاش و کوشش پیگیر برآن کوشیدند، تا طرح نو درافکنند و افقهای جدیدی پیش روی بشر بگشایند.
طرفداران آن دانش محدود، که میراث یونانیان بود، به این نخبگان و روشن اندیشان تاختند و آنان را مورد تعقیب وآزار قرار دادند. این نخبگان را شلاق زدند و زندانی کردند و گاهی هم درآتش سوزاندند. اما اینان از پای ننشستند ودر راه پدیدآوردن دانش و تمدن جدید، استوار ایستادند و با خرافه و نیرنگ حاکمان مستبد و کلیساییان بیرحم، مبارزه کردند و سرانجام با دستی تخت شاهان و با دست دیگر بساط کلیسا را به لرزه درآوردند و شکست دادند و سرانجام توانستند طرح نوعی دراندازند و دنیای دیگری با انسانهای دیگر پدید آورند. این ماجرا بر هیچ کس پنهان نیست.
در دنیای جدیدی که روشن اندیشان پدید آوردند، علم ودانش، محدود و ثابت نیست، چنان که میزان ثروت و رفاه نیز محدود و ثابت نیست. هر جامعهای با تلاش نخبگانش میتواند غرق در ثروت و نعمت گردد مانند ژاپن و کره جنوبی. و هر جامعهای میتواند در هر روز و هر ساعت در زمینهٔ علم و دانش و تکنولوژی دستاورد جدیدی داشته باشد.
از اینجاست که جامعههای پیشرفته، قدر نخبگان را میدانند و به آنان ارج و اعتبار میبخشند. نخبگان نیز در چنین جامعههایی میتوانند رشد کنند و اثرگذار و ثمربخش باشند.
اکنون با این مقدمه، به سراغ مشکلی میرویم که سالها است گریبانگیر جامعهٔ ما شده است. یعنی مشکل فرار نخبگان. مسئولان جامعهٔ ما همه میدانند و نیز اقرار میکنند که تعداد زیادی از نخبگان، از جامعهٔ ما فرار کرده و به کشورهای پیشرفته میروند. اخیرا از رسانهها شنیدم که در چهارده سال اخیر، شصت و دو درصد کسانی که در المپیادهای علمی مدال آوردهاند از این کشور خارج شدند و اینکه سالانه صدوپنجاه هزار نفر از این سرزمین، بیرون میروند و نیز شنیدیم که سالانه حدود صدو پنجاه میلیارد دلار به دلیل فرار نخبگان، از کشور ما خارج شده و به دارایی کشورهای دیگر افزوده میگردد. البته با توجه به این آمار غم انگیز از دو نکتهٔ دیگر هم نباید غفلت کنیم.
یکی اینکه کشور ما برای این نخبگان تاکنون صدوپنجاه میلیارد دلار هزینه کرده است و ما آن را از دست میدهیم. غم انگیزتر آنکه درختانی را که با هزینه صدوپنجاه میلیارد دلار پرورش داده و به بارآوری رساندهایم، درست در لحظهٔ بارآوری، آنها را به باغ دیگران انتقال میدهیم تا از دست آورد آنان دیگران بهرهمند شوند! نکتهٔ دیگر اینکه اگر شصت و دو درصد نخبگان ما به کشورهای دیگر میروند، سی و هشت درصد دیگر آنان نیز در این مملکت چنان که باید و شاید مورد بهره برداری قرار نمیگیرند و نمیتوانند در تحول فکر و فرهنگ و دانش و تکنولوژی کشورمان، اثر بگذارند و تحول ایجاد کنند. راستی چرا چنین شدهایم؟ هدف این نوشته پاسخ دادن به این سوال است. میخواهیم بدانیم که چرا از نخبگان ما تعدادی فرار میکنند و تعدادی دیگر که در این کشور میمانند مورد بهره برداری لازم قرار نمیگیرند و در تحول جامعه نقشی ندارند؟!
به نظر من فرار مغزها از طرفی و ناکارآمد بودن نخبگان باقی مانده در کشور از طرف دیگر، به خاطر شرایط ویژهٔ جامعهٔ ما است. این شرایط ویژه، نتیجهٔ عوامل زیر است:
1-علمی نبودن جامعه؛ در جامعهای که مدیریت، علمی نباشد و صنعت حالت مونتاژ داشته باشد، نخبگان جایگاهی نخواهند داشت. زیرا در مدیریت سلیقهای محور کارها، سلیقهٔ مدیران است، نه برنامهریزی و تدبیر علمی. به همین دلیل، در مدیریت سلیقهای، نه تنها از نخبگان بهره نمیگیرند، بلکه فرصت اظهار نظر هم نمیدهند. به همین دلیل است که دانشگاههای ما، مرجع مراکز مدیریتی و صنعتی کشورمان نیستند. روسای دانشگاهها همیشه از این بابت گله دارند و دولتها همیشه به ضرورت این ارتباط تاکید کردهاند، با این وصف هم چنان میان مراکز علمی ما با مراکز مدیریتی و صنعتی رابطهای وجود ندارند.
2-جدی نگرفتن تخصص؛ ما هنوز ارج و اعتبار تخصص علمی را درک نکردهایم، بلکه مانند جامعههای گذشته، تنها به ایمان و تعهد و وفاداری اشخاص فکر میکنیم. ما هنوز باور نکردهایم که برای مدیریت در عصر حاضر، داشتن تخصص اصلیترین شرط است و تعهد و دینداری در ردیف شرایط عمومی مسوولیت است. شرایط عمومی همانند داشتن عقل و بلوغ و هوشیار بودن و امثال اینها...
اینها شرط عامند، یعنی برای تصدی همهٔ مشاغل لازمند. همهٔ مسوولان باید عاقل و بالغ و دیندار باشند. عاقل و بالغ و دیندار بودن باعث تخصیص شغل نمیشود. برای تخصیص شغل و سپردن مسوولیت، شرایط عمومی کافی نیستند، بلکه باید شخص تخصص لازم را داشته باشد. اگر ما به یک خلبان یا وزیر کشاورزی نیازمندیم، نمیتوانیم هر کسی را تنها به دلیل عاقل و بالغ و دیندار بودن خلبان کنیم یا به وزارت کشاورزی بگماریم. بلکه باید در کار خود تخصص داشته باشد. و همینطور مسئولان مشاغل دیگر باید بر اساس تخصص که شرط خاص مسئولیت است منصوب شوند، نه بر اساس شرایط عام مانند عقل و بلوغ و ایمان. ما با کمرنگ کردن تخصص و محور قرار دادن تعهد از چند جهت به مدیریت جامعه آسیب میزنیم. از جمله:
- کارها شخص محور میشود نه برنامه محور.
- به توان کاری اشخاص توجه نمیشود و هرکسی میتواند هر شغلی را انتخاب کند یا بپذیرد و همزمان در چندین جا فعالیت داشته باشد.
- بیارتباط ماندن مدیریتها با مراکز علمی و پژوهشی و دهها اشکال دیگر.
روشن است که در جامعههای سنتی گذشته، کارها پیچیدگی نداشتند و با همین شرایط عمومی ادارهٔ کارها امکان داشت. اما در دنیای جدید، به خاطر پیچیدگی مسائل نمیتوان به شرایط عمومی قناعت ورزید بلکه باید کارها بر محور تخصص تقسیم شوند. چون جامعهٔ ما حال و هوای جامعههای سنتی را دارد، به همین دلیل به تخصص توجه نمیکند و چون نخبگان تنها بهخاطر تخصصشان ارج دارند، در جامعهٔ ما ارج و اعتبار لازم را نخواهند داشت.
3-مدیریت غیر نخبگان؛ در جایی که مدیران، نخبه پرور باشند نه نخبه! ممکن است نخبگان را مورد لطف و عنایت قرار دهند اما به آنان مجال کار نخواهند داد. ما به نخبگان وام میدهیم و یا کمک تحصیلی میپردازیم و از او تبعیت و تسلیم میخواهیم در صورتی که کشورهای پیشرفته به نخبگان ما، شغل میدهند و از آنان تدبیر و ابتکار میخواهند. ما میخواهیم متخصصان دستیار و فرمانبر غیرمتخصصان باشند. در صورتیکه همین نخبگان متخصص باید طراح، برنامهریز و مدیر باشند.
4-بیتوجهی دانشگاهها به نیاز جامعه؛ دانشگاههای ما به نیاز جامعه توجه ندارند ولذا فارغ تحصیلان آنان کاری پیدا نمیکنند و یا به کاری میپردازند که به استعداد و تحصیل آنان ارتباطی ندارد. اگر جامعه، از یک مهندسی علمی برخوردار بود، دانشگاهها، براساس نیاز جامعه، فعالیت میکردند و فازغتحصیل تحویل میدادند. جامعه هم بیدرنگ آن فارغتحصیلان را جذب میکرد چون به وجود آنان نیاز داشت. اما اگر مسئولان دانشگاهها، بدون توجه به نیاز جامعه، فارغ-تحصیلان زیادی داشته باشند، بدیهی است که این فارغتحصیلان که نخبگان هم در میان آنان هستند، جایگاهی در جامعه، نخواهند داشت.
5-تحقیر نخبگان؛ وقتی همواره نخبه را اداره کنند و مدیریت را به او ندهند و علاوه بر این مدیران به گونهای رفتار کنند که برخلاف میل و دانش و تشخیص نخبگان باشد، به طور طبیعی نخبه تحقیر میشود و از زندگی و محیط کارش لذت نمیبرد. بدین سان نخبگان میبینند که کار در دست کسانی است که نه از راه علمی بلکه از راههای دیگر به مقام رسیدهاند ونیز کارشان رانت خواری و رشوه گیری است و همهٔ تلاششان در جهت کسب مال و جاه است، اما نخبگان نه جایگاه شایستهای دارند و نه درآمد رضایت بخشی. در نتیجه، احساس حقارت خواهند کرد و عملا تحقیر خواهند شد!
6-محدودیتهای غیر منطقی؛ مثلا یک فرد نخبه میبیند که به دلخواه خود نمیتواند لباس بپوشد، او میبیند که کسانی با حذف یقه از پیراهنشان افتخار کرده و خود را با شخصیت میشمارند. و او را به خاطر پوشیدن پیراهن آستین کوتاه، با چشم حقارت مینگرند! او میبیند که همین افراد ظاهرساز از نظر رفتار و اخلاق دهها مشکل دارند. به شدت به دنبال مال و جاهاند و دروغ میگویند و چاپلوسی میکنند و دهها کار دیگر.
اما افراد نخبه آنقدر شعور دارند که دنیا دوستی را هدف خود قرار ندهند و برای جاه و مال دست به ریا و چاپلوسی نزنند. از این رو از محدودیتهای ظاهری و ریاکارانه، رنج میبرند و شرایطی را آرزو میکنند که در آن به اینگونه رفتارهای ریاکارانه، مجبور نباشند. اینها مواردی از شرایط نامناسب جامعهمان هستند که زمینه را برای فرار مغزها آماده میسازند.
اما کشورهای دیگر چه میکنند؟ درآن کشورها کار تعریف شده است و نیازها معلوماند، به خاطر همین نیازها، کسانی را که از عهدهٔ کار برآیند به سادگی میپذیرند و به آنان کار و اختیار میدهند و در حد معمول از امکانات جامعه برخوردارش میسازند و سپس از او کار و ابتکار میخواهند و به نسبت همین کار و ابتکارش، او را بالا میبرند و از امکانات بیشتر بهره مندش میسازند. امیدوارم روزی ما هم چنین باشیم تا فرزندان دلبند این کشور که هریک در رشتهای میتوانند مشکلگشای جامعهمان باشند، مجبور به ترک وطن و یار و دیار خود نشوند و به جای ما روشنایی بخش محفل دیگران نگردند.
والسلام
سیدیحیی یثربی - بیست و هشتم دیماه 1392
انتهای پیام/