تحولهای شگفت انگیز انسانی
خبرگزاری تسنیم: نخست قصد رفتن نداشت، اما همسرش به او نهیب زد که فرزند رسول خدا تو را نزد خویش می خواند و تو سر باز می زنی؟ کاش می رفتی و سخن او را می شنیدی و سپس بازمی گشتی! پیشنهاد زن موثر افتاد و او نزد امام رفت.
به گزارش خبرنگار گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، او نیز چون حسین بن علی علیه السلام، از مکه بیرون آمده بود و رو به سوی کوفه داشت، ولی نمی خواست با امام روبه رو شود. هنگامی که کاروان امام به منزلی می رسید، او از آن منزل رخت سفر به منزلی دیگر می بست، یا در راه اندکی از سرعت خویش می کاست تا به هرحال به کاروان امام نرسد، اما سرانجام در ایستگاه نجد، دو کاروان به یکدیگر رسیدند. او با همراهان خویش بر سر طعام نشسته بود که فرستاده ای از سوی امام(ع) آمد و پیغام آن حضرت را آورد که: نزد ما بیا! همراهان لقمه ها از دست افکندند و سکوت سنگینی حاکم شد.
نخست قصد رفتن نداشت، اما همسرش به او نهیب زد که فرزند رسول خدا تو را نزد خویش می خواند و تو سر باز می زنی؟ کاش می رفتی و سخن او را می شنیدی و سپس بازمی گشتی! پیشنهاد زن موثر افتاد و او نزد امام رفت. اندکی نگذشت که با چهره ای گشاده بازگشت. گویی خبری خوش شنیده بود و می خواست هرچه زودتر به همراهان بگوید. خیلی زود معلوم شد که چه تصمیمی گرفته است، زیرا گفت که خیمه و اثاث سفرش را جمع کنند و به کاروان امام بپیوندند. سپس به زنش گفت: نزد خاندان خود بازگرد، زیرا دوست نمی دارم که به خاطر تصمیم من تو را گزندی رسد. آن گاه به همراهان خویش رو کرد و گفت: اگر خواسته باشید با من بیایید سخنی نیست وگرنه اینجا پایان همراهی ماست.
گفته یکی از دوستانم را به یاد می آورم که سال ها پیش به ما گفت: هیچ چیز خشنودکننده تر از یاری جوانان آل محمد(ص) نیست، هیچ پیروزی در جنگی و هیچ غنیمتی با آن برابری نمی کند، اکنون شما را به خدا می سپارم. آن گاه به امام پیوست. او با کاروان امام بود تا شب عاشورا رسید. چون امام از یاران خواست که از تاریکی شب بهره جویند و جان به سلامت به در برند، او برخاست و به امام گفت: به خدا سوگند که دوست می دارم هزاربار کشته و تکه تکه شوم، اگر بدانم که کشته شدن من گزندی را از تو و این جوانان اهل بیت تو دور می کند.
او در میدان نبرد هم پیش از آغاز در سخنانی کوفیان را اندرز داد که فرصت نصرت فرزند فاطمه را به همراهی با فرزند زیاد از دست ندهند و چون شمر او را تهدید کرد، گفت: مرا از مرگ می ترسانی؟ به خدا سوگند که من مرگ را بیشتر دوست می دارم تا همراهی با شما. او زهیربن قین بود، یار باوفای امام حسین(ع)، که اندکی پس از ظهر عاشورا چنان که خود بارها تصریح کرد، عاشقانه از امام دفاع کرد تا پس از نبردی سخت و جانفرسا، چون مولا و دیگر یاران خویش به خاک شهادت افتاد.
ماجرای او، ماجرای تحول شگفت انگیز انسانی است که از آغاز نیت همراهی امام را نداشت، اما دیدار با آن حضرت وی را متحول کرد، گرچه زمینه تحول در او بود. در کربلا افرادی که به نحوی امام را زیر نظر داشتند دچار چنین تحول هایی شدند. ماجرای کربلا داستان تحول انسان ها هم هست. به راستی درگفتار و بیش از آن در رفتار امام چه نشانی بود که موجب چنین تحولاتی می شد؟ ماجرای تحول حربن یزیدریاحی خود از ماجراهای شگفت کربلاست. او نخست راه را بر امام بست و تنها به ماموریت خویش می اندیشید و اینکه چگونه مانند بسیاری دیگر از مردمان آن عهد، حسن اطاعت خود را از حاکم و خلیفه اموی به سرانجام رساند، اما دورادور امام را زیرنظر داشت تا دریابد چگونه راه می سپرد و چگونه سخن می گوید و رفتار او با اطرافیان و خاندان و یاران خویش بر چه منوال است.
او بیش از دیگران فرصت داشت تا در رفتار و گفتار امام خوب بنگرد و آن را با اخلاق اموی مقایسه کند. امام(ع) فقط نواده پیامبر(ص) نبود، بلکه حر و امثال حر همه آنچه را که از سیره رسول خدا(ص) و امیرالمومنین علی(ع) شنیده بودند، به صورت زنده و واقعی در رفتار و گفتار امام می دیدند. هرچه زمان بیشتر می گذشت احتمال تاثیر امام(ع) بر افراد دیگر بیشتر می شد به همین سبب بنابر روایت تاریخی ابن زیاد سخت هراسناک بود که مبادا از سپاهیان کوفه کسی به امام بپیوندد.
حتی کسانی را گماشته بود تا خوب دیگران را زیر نظر گیرند و او خوب می دانست که چون این روند آغاز شود دور نیست که سپاه خلافت اندک اندک به سپاه حسین(ع) تبدیل شود. معاویه در طول مدت خلافت و درواقع سلطنت خود کوشیده بود با استفاده از انواع و اقسام ترفندها و شیوه ها اخلاق و سیره نبوی و علوی را به افسانه تبدیل کند و اخلاق و سیره اموی را جای آن بنشاند.
اخلاق و سیره اموی هم فقط در یک نکته جلوه می یافت: اطاعت و بس. گرچه ماجرای واقعه کربلا از معدود واقعه هایی است که راویان به ثبت وضبط جزییات بسیاری از آن اهتمام داشته اند، اما به هرحال بسیاری از نکات مهم نانوشته مانده و چه بسا کسانی هم در آن روزگار از آن مطلع نشده باشند. مثلا روشن نیست که زهیر بن قین از امام چه شنید؟ یا چه دید که در او تا این حد موثر افتاد.
با اینکه امام از یاران و خاندان خویش نخواست که بمانند. امام را تنها نگذاشتند. بلکه هر یک در اعلام وفاداری به آن حضرت بر دیگری سبقت می گرفت. آن صحنه نشان داد که یاران آن حضرت به اختیار و بیش از آن با عشق و علاقه بسیار به آن حضرت پیوسته اند و اعلام ارادت و همراهی امام در ناامیدی مطلق از هرگونه پیشرفت و امید به پیروزی صورت گرفته است. بسیاری از آنان رفتار امام را دیده بودند و تنها با گفتار امام جذبش نشده بودند. در سیره امام حسین علیه السلام پیوستن به راه حق، می باید با اختیار باشد، نه با زور و اجبار و وعده، انسان حق جو می باید به انتخاب و اختیار خود به این راه وارد شود و در پی یافتن حق باشد. هرگونه اجباری در پیمودن راه حق، درواقع نوعی نقض غرض است و راه به جایی نمی برد.
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.