زیانهای استراتژیک عربستان سعودی در نتیجه تحولات اخیر منطقهای
خبرگزاری تسنیم: تغییر و تحولاتی که منطقه در این اواخر شاهد آن بوده، به نوعی عربستان سعودی را دچار سردرگمی و آشفتگی کرده و موجب شده، سیاست تهاجمی که این کشور بعد از انقلابهای جهان عربی اتخاذ کرده بود، تشدید شود.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از پایگاه خبری مرآه الجزیره، بدون تردید تصمیم گیرندگان سیاست خارجی عربستان سعودی بعد از تحولات اخیر منطقه دچار نوعی سردرگمی و آشفتگی شدهاند.
سیاست تهاجمی آل سعود اندکی بعد از شروع انقلابهای جهان عربی و تحولات دراماتیک منطقهای و بین المللی بعد از امتناع آمریکا از اقدام نظامی علیه سوریه آغاز شد.
معلوم نیست که چه چیزی باعث شده است تا این روزها کارشناسان امور عربستان سعودی در مورد زیانهای استراتژیک وارده بع ریاض به رغم برخی دستاوردهای ظاهری سیاسی اتفاق نظر داشته باشند که از جمله این دستاوردها میتوان به سرنگونی دولت اخوان المسلمین در مصر، سقوط رژیم سرهنگ قذافی به عنوان رقیب و دشمن آل سعود، مهار انقلاب در یمن، ساقط کردن دولت «نجیب میقاتی» در لبنان که به آن عنوان دولت حزب الله در این کشور نگریسته میشد، در دست گرفتن ابتکار عمل در بحران سوریه، دخالت نظامی در بحرین، وارد آوردن ضربات سنگین به امنیت عراق از طریق انفجار سلسله خودروهای بمبگذاری شده که سرویسهای امنیتی و سیاسی عراق سازمان اطلاعات عربستان سعودی را عامل این انفجارهای میداند، اشاره کرد.
در محاسبات تاکتیکی و لحظهای، عربستان سعودی تا حدودی برنده به نظر میرسد؛ ولی از نظر دستاوردهای استراتژیک ریاض دچار یک نوع سر درگمی و حتی فراتر از این نوعی زیان و خسارت شده است. این موضوع باعث شده تا آل سعود در تشخیص مسائل تاکتیکی با مسائل استراتژیک ناتوان باشند، در نتیجه آنچه را که برد بلند مدت به حساب میآورند، بعد از مدت کوتاهی در مییابند، اشتباه و خطا بوده است.
عربستان سعودی از ابتدای انقلابهای عربی با چالشهای بزرگی مواجه شد، به همین خاطر از ابتدا با تکیه بر سه استراتژی ذیل سیاستهای خود را پیش برد:
یک: استراتژی مهار که از طریق ابتکار عمل خلیجی در یمن پیاده شد. در حقیقت این ابتکار عربستان سعودی بود که هدف نابودی اصول انقلاب مردمی و مطالبات آن بود.
دو: استراتژی دخالت نظامی مستقیم، مثل دخالت در بحرین که با شعار مقابله با تخریت نهادهای و ساختارهای حکومتی صورت گرفت و تنها هدف آن سرکوب جنبش مردمی و مقابله با سرنگونی رژیم آل خلیفه بود.
سه: استراتژی حمایتهای مالی و تسلیحاتی از گروههای و افراد مسلح که به صورت جزئی در لیبی و به شکل علنی شاهد اجرای آن در سوریه بودیم.
سقوط «زین العابدین بن علی»، رئیس جمهور مخلوع تونس و «حسنی مبارک»، رئیس جمهوری اسبق مصر که ریاض روابط مستحکمی با آنها داشت، هشدار زود هنگام برای مقابله با تغییرات انقلابی بود که امکان داشت منجر به نابودی پایههای رژیم آل سعود شود. با گسترش ناآرامیها و ترویج فرهنگ اعتراض در جهان عرب، آل سعود از روند انقلابهای عربی که دامنه آن به کشورهای یمن و بحرین نیز کشیده شد، احساس خطر کرد و این موضوعی بود که شاهزاده «سلمان بن عبد العزیر»، ولی عهد عربستان سعودی در روز ملی عربستان در 23 سپتامبر گذشته در سخنان خود به آن اشاره کرد. این امر نشان دهند نوعی تشویش و نگرانی و ماهیت چالشی است که رژیم آل سعود هم اکنون با آن دست و پنجه نرم میکند.
ولی عهد عربستان در سخنرانی خود دل خوشی و امیدواری برخی طرفها از جمله ایران به انتقال این ناآرامیها و اعتراضات به عربستان رد کرده و برای مقابله با این ناآرامیها و اعتراضات به آنچه آن را هشیاری و آگاهی ملت عربستان نامیده بود، استناد جسته بود و برای بهبود اوضاع در عربستان سعودی از مردم این کشور خواستار صبر و پایداری ویژه شده بود و گفت: مسئولان برای توسعه زیر ساختها و برآورده کردن مطالبات اجتماعی و اقتصادی آنها تلاش میکنند.
در حقیقت عربستان طی سه سال گذشته یعنی از زمان شروع انقلاب تونس در اواخر سال 2010 میلادی درصدد استفاده از فرصتها برای مقابله با چالشهای داخلی خود است. انقلابهای عربی فرصتهایی را در برخی کشورها از جمله در لیبی به وجود آورد و در برخی کشورها مانند تونس، مصر، یمن و بحرین چالش ایی را به همراه داشته است. به ویژه اینکه این کشورها رابطه محکمی با رژیم آل سعود داشته و یا از لحاظ جغرافیایی به عربستان نزدیک هستند که این امر بر اوضاع داخلی عربستان نیز تاثیرگذار بوده است. این درحالی است که روی کار آمدن نیروهای دمکراتیک و اسلامی در مصر باعث ایجاد نگرانی آل سعود شده بود.
سیاست خارجی عربستان سعودی به انقلابهای عربی واکنش منفی نشان داد. آل سعود همچنین در قبال انقلاب فوریه 2011 مصر که منجر به کناره گیری «حسنی مبارک»، رئیس جمهوری این کشور به عنوان متحد استراتژیک ریاض از قدرت شد، موضع منفی گرفت. سرعت پشت کردن واشنگتن به مبارک باعث ایجاد نگرانی در میان سران عربستان سعودی شد و این بیم را در آنها به وجود آورد که مبادا روزی آمریکا این اقدام را علیه ریاض انجام دهد.
اما موضع عربستان در قبال انقلاب لیبی مثبت بود، تا جایی که از تصمیمات اتحادیه عرب در زمینه دخالتهای بین المللی در لیبی حمایت کرد، این امر در قبال بحران سوریه نیز صدق میکرد، علی رغم اینکه در ابتدا آل سعود احتیاط کرده و پشت پرده علیه سوریه فعالیت میکردند، در حالیکه قطر و ترکیه آشکارا و بیوقفه از عناصر و گروههای مسلح داخل سوریه حمایت مالی و تسلیحاتی میکردند. اما آل سعود چون به توانایی خود در کنترل اوضاع داخلی عربستان و دخالت مستقیم در سوریه اطمینان نداشت، به همین خاطر در ابتدا با بحران سوریه بسیار با احتیاط تعامل میکرد.
ولی بعد از گذشت حدود دو سال و نیم از بحران سوریه، عربستان سعودی دیگر در برابر شکار فرصتها قرار ندارد، بلکه در برابر چالشهای بزرگی قرار دارد. لیبی در آستانه تجزیه قرار گرفته است و نظامیان که در مصر علیه دولت اخوان کودتا کردند، قادر به تصمیم گیری و اداره امور کشور به خوبی نیستند.
بنابراین چه چیزی عربستان را از دیگر کشورهای منطقه و جهان متمایز میکند، آیا این وجه تمایز نفت است؟ اگر پیش بینیها در مورد ورود تولید کننده بزرگ نفت به عنوان رقیب در بازارهای جهانی درست باشد و باز شدن دست آمریکا به عنوان بزرگترین خریدار نفت عربستان منجر به کاهش شدید قیمت نفت و کاهش تقاضا به صورت دراماتیک شود، شرایط چگونه پیش خواهد رفت؟
بدون تردید تصمیم گیرندگان سیاست خارجی عربستان سعودی بعد از تحولات اخیر منطقه دچار نوعی سردرگمی و آشفتگی شدهاند. سیاست تهاجمی آل سعود اندکی بعد از شروع انقلابهای عربی و تحولات دراماتیک منطقهای و بین الملل بعد از امتناع آمریکا از حمله نظامی به سوریه شروع شد.
کارشناسان بر این باورند که سیاست خارجی عربستان سعودی بازتاب سیاست داخلی این کشور است و سردرگمی در سیاستهای داخلی این کشور در عملکرد ریاض در سیاست خارجی انعکاس یافته است. عربستان دارای افق استراتژیک نیست و ظرفیت پذیرش ابعاد و حجم تغییرات منطقهای و بین المللی را ندارد و هر لحظه خود را در برابر معادلات جدید میبیند که روش تعامل با آن را نمیداند، به همین خاطر تصمیماتش در این زمینه ناشی از دست پاچگی و سردرگمی است.
بعد از لغو سخنرانی شاهزاده «سعود الفیصل»، وزیر امور خارجه عربستان در سازمان ملل و بعد از آن لغو پی در پی فعالیتهای سیاسی از جمله سفر «میشل سلیمان»، رئیس جمهوری لبنان به ریاض تنها چند روز قبل از انجام سفر و لغو سفر «حسن روحانی»، رئیس جمهور ایران به این کشور، سر درگمی آل سعود به وضوح دیده میشود.
بعد از بروز نشانههایی از نزدیکی ایران و آمریکا و اروپا و توافق آمریکا و روسیه در مورد انهدام سلاحهای شیمیایی سوریه، آل سعود در نتیجه این تغییر و تحولات قدرت تصمیم گیری را از دست دادند و احساس کردند که از طرف متحد آمریکایی خنجر خوردهاند؛ از این رو عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس روی رژیم صهیونیستی حساب باز کردند.
اما عربستان در سوریه به موفقیت در تخریب کنفرانس ژنو 2 از طریق تشدید درگیریهای مسلحانه دل خوش کرده بود و بر این باور بود، با ثروتی که در اختیار دارد میتواند همه چیز و همه کس از جمله رئیس جمهوری آمریکا را بخرد.
شاهزاده «بندر بن سلطان»، رئیس سرویسهای اطلاعاتی عربستان به پادشاه و شاهزادگان عالی رتبه خاندان حاکم گفته بود که او توانایی تاثیرگذاری بر سیاستمداران دولت آمریکا را دارد، ولی بعد از توافق شیمیایی و نزدیکی آمریکا و ایران معلوم شد که در صورت اقتضای منافع آمریکا، نه بندر و نه نتانیاهو توانایی توقف این روند را ندارد.
منابع نزدیک به ملک عبدالله اظهار داشتند که حساب مالی ویژه بندر بن سلطان که از طریق آن به گروههای مسلح فعال در سوریه کمک میکرد، در این اواخر به دستور پادشاه سعودی بسته شده تا در صورت به بن بست رسیدن افقهای جنگ در سوریه و شروع روند دیپلماتیک امکان حذف تدریجی وی نیز مطرح باشد، این موضوع باعث میشود که پادشاه عربستان نظرات خود در مورد مسائل منطقهای از جمله تشکیل دولت در لبنان را تا روشن شدن افقهای منطقهای به تعویق بیاندازد.
عربستان سعودی تنها یک گزینه در پیش گرفته بود و تصور میکرد که واشنگتن نیز همین کار را انجام خواهد داد؛ ولی معلوم شد که «باراک اوباما»، رئیس جمهوری آمریکا همچنان به تصمیم خود مبنی بر خارج کردن ارتش آمریکا از دیگر کشورها از جمله کشورهای منطقه و دخالت کمتر در امور آن همچنان پایبند است، وی به طرفداران خود وعده داده بود که جنگهای آمریکا در خارج از این کشور را پایان بخشد، از این رو مشارکتش در جنگ علیه لیبی محدود بود، بر خلاف جنگ علیه سوریه که در صورت وقوع به زمان و مکان خاصی محدود نخواهد شد؛ علاوه بر این سوریه به یک معادله تبدیل شده است و جنگ علیه آن به منزله جنگ علیه اردوگاهی است که تلاش میکند معادله بین المللی را تغییر دهد و روسیه عنصر اصلی این معادله است.
سرانجام عربستان سعودی دریافت که بر خلاف جریان آب حرکت میکند، در حالیکه آل سعود بر این باور بود که نظام سوریه و بلوکی که به آن منتسب است، یعنی ایران، عراق و حزب الله بر خلاف جریان حرکت میکند. ریاض از خواب بیدار شده و واقعیتهای جدید را درک کرده است، ولی نمیخواهد به آن اعتراف کند، در حالیکه این رویکرد بین المللی آمریکا، روسیه، گروه بریکس و کشورهای عضو دائم شورای امنیت است.
عربستان سعودی برای گزینه جنگ حساب باز کرده بود، با این رویکرد که وقوع جنگ حتمی است و عمر نظام سوریه محدود است، بنابراین زمینه برای حل و فصل فراهم نیست، ولی طولی نکشید که عربستان خود را در میدان تنها یافت، چراکه تنها نقش این کشور از گذشته تاکنون صندوقداری بوده است و هیچ نقشی در تصمیم گیریها ندارد.
عربستان در تلاش بود تا فضای آشتی جویانه منطقهای و بین المللی را از بین ببرد. ولی با نزدیکی روسیه و آمریکا و نتایج مترتب بر آن از جمله آمادگی برای کنفرانس ژنو 2 برای حل و فصل بحران سوریه و جدایی 13 گروه از گروههای مسلح از ائتلاف معارضان سوری، مواجه شد.
از زمان سقوط اخوان المسلمین در مصر، ریاض خود را در مواجهه مستقیم با قطر و ترکیه یافت و بعد از ادعاها در مورد استفاده نظام سوریه از سلاح شیمیایی در غوطه شرقی دمشق، به سرعت به سمت حمایت از جنگ آمریکا علیه سوریه گرایش پیدا کرد و دیپلماسی ثروت به منظور شکست تهران و واداشتن آن به دوری از سوریه، عراق و خلیج فارس به سمت مسکو، واشنگتن و اروپا تمایل پیدا کرد؛ ولی محاسبات آمریکا و روسیه و برگ برندهایی که تهران در اختیار داشت، از توان ریاض در تداوم این روند کاسته و آن را به بن بست رساند، بنابراین ریاض نمیتواند بر روی گزینه جنگ مانور دهد، همچنین توانایی سازگاری با شرایط جدید را ندارد، چراکه مقبولیت خود را در اثبات صداقت خود مبنی بر اینکه تنها هدف این کشور سرنگونی نظام سوریه و «بشار اسد»، رئیس جمهوری آن است، را از دست داده است.
آل سعود زمانی روی گزینه جنگ پافشاری میکرد که این تصمیم از جانب مسئولان غربی اتخاذ شده بود، ولی در حال حاضر آنها از تصمیم خود منصرف شدهاند و عربستان در این خصوص نمیتواند، به تنهایی کاری از پیش ببرد.
انتهای پیام/